💗زندگی بانوی بهشتی
#قسمت_چهارم عقد کردیم و رفتیم سر زندگیمون . محمد هادی ماجرای آرین رو میدونست ، یعنی خودم گفتم بهش ،
#قسمت_آخر
اون روز ، من و محمد هادی ، آرین رو برای همیشه و برای خودمون از زندگیمون و ذهنمون بیرون کردیم .
دو ماه بعد نگین با آرین ازدواج کرد .
از روزی که نگین ازدواج کرد ، حتی همون شب اول عروسیشون ، دعواهاش با آرین شروع شد و نگین هرروز خونه مادرش اینا بود .
دقیقا هفده روز بعد ازدواجش با آرین ، اومد خونه ما و شروع کرد به گریه و گلایه از اینکه ، آرین همش میگه هانیه ( من ) خیلی از تو بهتر بود و بیچاره من که اونو ول کردم و تورو گرفتم .
نمیخواستم محمد هادی چیزی از حرفای نگین بفهمه پس سریع بحث رو عوض کردم و نگین هم زود رفت .
تا روزها فکرم فقط و فقط به آرین و کاراش بود که چرا اینکارارو کرده .
خلاصه ، یک سالی گذشت که فهمیدیم نگین از آرین جدا شده و دلیل طلاقش کتک های آرین و خیانتش به نگین بوده .
باورم نمیشد . یه جورایی تو شک بودم و بدجور تعجب کرده بودم از این موضوع .
همش با خودم میگفتم مگه آرین منو فقط برای نگین ول نکرد ؟
مگه همو دوست نداشتند ؟ پس چرا جدا شدن ؟
یکی دو ماهی ، من و محمد هادی و خانوادش از این موضوع تو شک و تعجب بودیم .
گذشت و نگین رفت آلمان .
محمد هادی بعداز گرفتن فوق لیسانسش توی دانشگاه مشغول تدریس شد و من هم درسم رو ادامه دادم .
#پایان
♥️♥️┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo