«ارادتم بیشترشد»
از خان گزیده ها، تا آیینهی جادویش، اثری از من، ومنیت و نفسانیت ندارد.
شاید بخاطر انبوه آگاهی توام با ایمان مخلصانهای باشد، که با تار و پود، جسم و روحش، عجین شده بود. علم و دانش توام با تفکر مدقانه و تقرب محوری که سید مرتضی را از هزار کوچه و پس کوچه دنیای دون، به اوج انسانیت، رسانده و آوینی را نه تنها سیدشهیدان اهل قلم، بلکه به بزرگترین و برجستهترین، تئوریسینهای انقلاب تبدیل کرده است.
آوینی یک شخص نبود، یک تفکر است. تفکر ناب اسلامی، که دغدغهاش شناخت عمیق مردم بود تا ارزشها و باورها را در دل فطرتهای خفته جامعه، زنده کند. لذا موفق به تولید هنر اصیل انقلابی میشود."روایتهای کلاسیک سحرانگیز اعتقادی که مخاطب را میخکوب میکند." هنری که هنوز که هنوز است، حرفهای نابی برای شنیده شدن دارد. حرفهایی که جای خالیشان در میان هنر و دانشگاه های امروز، به شدت آزار دهنده است. لذا رهبر انقلاب میفرمایند:"من حدس میزنم اگر ایشان زنده میماند و ادامه میداد، این کار خیلی اوج پیدا میکرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست."(۱۳۷۲/۲/۲)
امروز هم، اگر هنراسلامیای، هست، از برکت آوینی و دوستان و همسنگرانش است. کسانی که اگرچه آوینی نبودند اما امروز مثل آوینی در این فضای بینفسِ پر از هوای نفسِ هنر، نفس میکشند و هوای آوینیها را در فضا منتشر میکنند. سینه ستبر میکنند و تیر میخورند و دم برنمی آورند.
آوینی را باید خواند، باید تامل کرد، باید درس داد. اوکسی بود که راه تقدس را عرصهی هنر گشود و نشان داد، میشود از پشت دوربین هم به شهادت رسید و هنر، میتواند عرصهی پرواز سیمرغ معرفت انسانی باشد. شناخت آوینی این باور را تقویت میکند که هنر میتواند و باید در شکل متعالی اسلامی ارائه شود، ارزشها را زنده و یاد آوری کند و به بهترین وجه به تصویر کشیده شود.
شاید برای درک بهتر این سبک راقی هنر، لازم باشد شخصیت آوینی را بهتر بشناسیم و بدانیم آوینی در فضایی دور از جوانان امروزی نبود، او به سینما و موسیقی نه تنها علاقهمند، بلکه دنبال کننده و دانش آموخته بود. هرکار میکرد تا تهش میرفت. او در سالهای جوانی خودش را کامران آوینی معرفی میکرد، اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت، به ظاهر خود میرسید، کراوات میزد، و به فلسفهٔ غرب علاقهمند بود، یک دوره هیپی شد، موهایش را بلند میکرد، جین میپوشید، دستبند میبست و سیگار میکشید. اما با انقلاب و دم مسیحایی امام، و در سایه ی اعتلای روح انسانیاش، جانی دوباره گرفت، تمام "خود"ش را فرو ریخت، نوشته هایش را آتش زد و از خود آوینی جدیدی ساخت. او دیگر خود را به سید مرتضی آوینی میشناخت. آوینیای که به ابتکار رهبر«سید شهیدان اهل قلم» نام گرفت.
شاید امروز هم آوینیهایی، باشند که ناشناخته مانده اند.
شاید بههمین خاطر رهبری ایشان را به عنوان الگوی یک هنرمند متعهد موفق و کارآمد معرفی می کنند. شاید تلویحا میخواهند بگویند نباید تفاوت فضای جوانان امروز، ما را به اشتباه، به ناامیدی از این نسل برساند. مانند زمانی که عکسهایی ازگذشته های آوینی را به رهبر انقلاب نشان دادند و ایشان فرمودند:« ارادتم به این شخص بیشتر شد، چون او در این محیط بوده و حالا اینگونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید!...»
باران نجاتی
#با_اندکی_تغییر