eitaa logo
تاملات
770 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
348 ویدیو
80 فایل
تاملاتی پیرامون آنچه در اکنون میگذرد... 🌐وبلاگ: http://noghte-sarkhat.blog.ir/ 👤ادمین: @rasoul1414
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 چرا جهانِ سرمایه‌داری به صنعتی‌کردن هنر روی آورده است؟ 🔸هنر، دستکاری طبیعت، ذخیره‌سازی یا مصرف آن نیست، بلکه هنر خلق جهان است؛ آن‌هم خلق جهانی ممکن یا حتی ناممکن. هر اثر هنری، نه تکرار جهان که خلق آن است. در خلق جهان شما می‌توانید جهانی بهتر، بدتر، تاریک‌تر یا اخلاقی‌تر از آنچه هست را بیافرینید. این خلق می‌تواند تولید الگو کند، یعنی از مجرای یک فیلم با جهانی که حتی اگر مابه‌ازایی در جهان خارج نداشته باشد، باز یک امر مخلوق در خیال و ذهن آفریده است که می‌تواند سرمشقی برای وضعیت امروز ایجاد کند. 🔹از این‌رو هنر همواره معطوف به تغییر است و این تغییر امری انقلابی است یعنی بنیان یک جهان را به طریقی دیگر و از نو سامان می‌دهد. اما نظم سرمایه‌داری تاب و تحمل این میزان از آزادی را ندارد؛ برای جهانِ شکل‌گرفته بر اساس مناسبات تولید و ثروت و انقیاد، ایده هنر در مقام یک نیروی رهایی‌بخش همواره قرین آنارشیسم، ضد عقلانیت و مفاهیمی از این دست است. نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان با تزریق سرمایه هنگفت به هنر، آن را به بخشی از صنعت جهانی تبدیل می‌کند. سرمایه با ورود خود منطق خاص خود را به همراه می‌آورد. 🔹اصلی‌ترین منطق سرمایه، تلاش برای امنیت کیان خود سرمایه و نظامی است که حیات سرمایه درون آن ممکن است. از این‌رو هنر در وهله اول در خدمت منافع این نظام صنعتی جهانی قرار می‌گیرد تا بقای آن را تضمین کند. پس سرمایه‌داری نهادهایی جعل می‌کند تا بتواند سیاست‌های کنترلی مورد علاقه خود را بر آن اعمال کند. این سیاست‌ها بنا نیست هیچ محتوای خاصی را پیشنهاد دهند یا نهادهایی برای سانسور ایجاد کنند؛ بلکه مهم‌ترین کارکرد این سیاست‌ها صنعتی‌کردن هنر است. 🔸در هنری که به صنعت تبدیل شده، پول شبیه خون برای بدن است. وقتی پول را وارد سیستم کنید، منطق حاکم بر سرمایه را هم باید بپذیرید. باید گفت که مسئله بر سر بد بودن سرمایه در هنر نیست، بلکه مسئله این است که صنعت در باب مصرف است و هنر در باب خلق کردن و تغییر. اما اولی چنان پرزور است که اگر قصد نفوذ به دومی را کرده باشد، چیزی از هنر و ذات آن باقی نخواهد گذاشت. ⚜️ @taammolat74
🔰 عوام و روشنفکران جامعه ای دو قطبی، نتیجه ای یکسان 📍 ما در جهانی زندگی می کنیم که هر چه جلوتر می رود،از نظر فرهنگی ، اجتماعی و... سطحی تر می شود و البته می توانیم به راحتی آثار آن را در میزان مطالعه ، پیروی بدون چون و چرا از ، مد و از این قبیل، مشاهده نماییم. نکته آنجاست که در یک جامعه سطحی ، خلاف آن چیز که به نظر می رسد ( یعنی بی اهمیت بودن مسائل) اتفاقا همه چیز برای افراد مهم می شود. مهمترین سوال شاید آن باشد که در این دنیا و با این شرایط، مسئولیت ما دقیقا چیست؟ 🤔 ⬅️مشکل از آنجا شروع می شود که در کشور ما عوام و روشنفکران نمی توانند همدیگر را درک کنند و جامعه ما بسیار دو قطبی می باشد. عده کوچکی به نام روشنفکران با سطح سواد خوب، نظریاتی را مطرح کرده و از طرفی شاید عوام را مشکل اصلی می دانند چراکه معمولا آنها هستند که به دنبال کسب حقایق در زمینه های بی اهمیت می‌باشند. ⚜️ @taammolat74 👇👇👇
🔰 عوام و روشنفکران ✔️ ادامه... 🔸انتقادی که به وارد است،اول آن است که بعضا دیده شده است که صرفا نظری داده می شود بدون آنکه مسئولیت نتایج آن را به عهده بگیرند و بعدا هزینه اش را عوام می پردازند و همچنین انتقاد دیگر آن است که اغلب روشنفکران متوجه این مطلب نمی‌شوند که باید مطالب خود را به زبان عوام مطرح نمایند نه آنکه کتاب هایی بنویسند که شاید هر خط آن نیازمند رجوع به باشد. 🔹لذا پیچیده کردن مسائل نشان دهنده بالا بودن مقام ما و رتبه علمی ارجح نیست بلکه اتفاقا بدان معناست که شاید چیزی برای ارائه کردن نداریم. در نقطه مقابل ، انتقاد وارد بر عوام آن است که دنباله رو هر ، اقتصادی، فرهنگی ، سیاسی و فکری می‌شوند و سعی ندارند قبل از پذیرفتن مطلبی، لااقل کمی زمان برای ، و راجع به آن بگذارند. چرا باید وارد بورس شوم؟ لباس مد شخصیت من را بالا می برد؟ موقعی که خودم زباله ام را بیرون می‌اندازم باید از شهرداری انتظار معجزه داشته باشم؟! اگر یک سلبریتی راجع به اقتصاد نظر دهد، باید آن را دنبال کنم؟ و از این قبیل سوالات. 🔸شاید بیشترین مسئولیت در این زمان پر کردن شکاف بین این دو دسته باشد. این مسئله البته باید از قشر دانشجو شروع شود که متاسفانه و موسسات مرتبط به پروژه دانشگاهی در خیابان انقلاب و امثالهم، مانع از این می شوند که بتوانیم بخوبی این شکاف را توسط مطالعه بیشتر قشر دانشجو و جوان پر کنیم. 🔹در سریال هیولا به کلمه ای اشاره شد که به ما می تواند بسیار کمک کند و آن است. شرافت یعنی قبول این امر که من برای کسب لذت آنی، به دنیا نیامده ام؛ یعنی دیدن دیگران و توانایی درک نیازمان به دیگری. هم عوام الناس نیاز به روشنفکر دارند و هم روشنفکر نیازمند عوام می باشد. 🔸جالب است بدانید که به همین صورت شکل گرفت. شخصی به نام ولتر که روشنفکر زمان خود بود، برای اولین بار مفاهیم پیچیده را به زبان شعر در جامعه ترویج داد. با کلمات و مفاهیمی بسیار قابل درک و قابل لمس. همین اتفاق باعث درک دو گروه نسبت به یکدیگر گردید که منجر به انقلاب شد. لذا مسئولیت ما آن است که در هر دو سوی طیف باشیم ، بتوانیم سوی دیگر طیف را درک کنیم. این بدان معناست که روشنفکر باید بتواند تا از علم خود به سادگی استفاده کند و عوام باید کمی در کارهایشان (حتی روزمره) بیشتر تامل نمایند. ⚜️ @taammolat74
تاملات
🔰 نقد و بررسی ایده پسااسلامیسم میلاد دخانچی 🔸اکنون با گذر از دهه چهارم انقلاب مساله #عدالت کلیدواژه
🔰در نقد پروژه ی اسلامیسم ✍️ سعید ابریشمی 📍سلام بر دکتر میلاد عزیز، ابهامات و مسائلی به نظرم میاد که بد ندیدم آنها رو خیلی تلگرافی و با شماره بندی طرح کنم. سعی می‌کنم ادعاهامو در قالب گزاره و پرسش صورت بندی کنم و تا حد امکان استدلال هاشونو نگم یا کوتاه بگم تا از تشتت متن و تکرار مطالب پرهیز کنم: 🔻پ.ن: با پوزش بابت طولانی بودن مطلب پیشرو، به دلیل اهمیت و نوع استدلال‌های منتقدانه نویسنده، بنا شد که کامل آن منتشر شود. ⚜️ @taammolat74 👇👇👇
تاملات
🔰در نقد پروژه ی اسلامیسم ✍️ سعید ابریشمی 📍سلام بر دکتر میلاد عزیز، ابهامات و مسائلی به نظرم میاد ک
🔰در نقد پروژه ی اسلامیسم ✍️ سعید ابریشمی 🔘 [بخش 1 از 4] 1️⃣ ارائه ی مفهوم انتزاعی از استیت: وقتی در متن تو از استیت سخن گفته میشه، دقیقا روشن نیست که از چه نوع موجودیت تاریخی حرف میزنیم؟ نسبت آن با خلافت، امپراطوری، سلطنت، دولتشهر، دولت و ملیت چیست؟ ظاهرا تعریف تو این قدر وسیع است که تمام این ها را در بر می‌گیرد، اما چگونه میتوان مفهومی عام که تمام این تکثرات ماهوی را در بر بگیرد ساخت و احکامی معین برایش تراشید؟ به نظر میرسد که تو به جای مفهوم پردازی -یعنی ارائه ی تعریف معین و استنتاج احکام مشخص از آن تعریف- بر اساس سه پارامتر درونی و ایجاد تقابل با قبیله فرم، یک مجموعه ناهمگون رو کنار هم جمع کردی. در قدم بعدی احکامی که مربوط به یک عضو این مجموعه بوده -مثلا خلافت- را به تمام اعضای دیگر آن مجموعه تسری دادی که اساسا ابهام آفرین و گاه مساله دار است. وحدت مفهومی استیت را تنها با استفاده از تقابلی توضیح دادی که اساسا خودش هم مساله دارد است. 2️⃣ ارائه ی مفهوم انتزاعی از قبیله فرم: اما تکلیف طرف مقابل، یعنی قبلیه فرم هم چندان روشن نیست. به نظر میاد سعی کردی با کنار هم قرار دادن برخی توصیفات انسان شناختی-تاریخی و عطف نظر به مباحث دلوز و گتاری در هزار فلات، فرماسیون سیاسی ای تعریف کنی که بازهم مفهوم دقیق آن چندان روشن نیست. اینجا هم باز تکثری ناهمگون از صورت های حیات جمعی از طریق چند توصیف انسان شناختی انتزاعی کنار هم نشانده شده اند: از قبایل بدوی تا ایلات و عشایر تا مدینه النبی و امت و حتا مفهوم خلافت! به خصوص این مفهوم وقتی مساله دار می شود که با تمسک به ابن خلدون، در صدد اطلاق آن بر مدینه النبی پیامبر برآمدی و این آشکارا با همان سه مولفه مفهومی که قید کردی ناسازگار است. چرا که همت پیامبر در مدینه النبی تاسیس قلمرویی معین بود. ⚜️ @taammolat74
🔰در نقد پروژه ی اسلامیسم ✍️ سعید ابریشمی 🔘 [بخش 2 از 4] در ثانی مفهوم امت نیز خصلتی ایلیاتی و افقی ندارد، امت اولا هماره امت یک امام است و امام نه شیخ قبیله که حاکم است. در امت شرع مبنای قانونی رفتار است. امت قلمروزدا نیست، بلکه قلمروگذار است و بنادارد کل ارض مسکون و زمین را مسخر مومنین کند و اساسا نیز بر اساس غیری به نام کفار میتوان مرز عیان او را دید. همچنین پیامبر سپاهیانی داشت و بر اساس ضابطه ی قبیله فرم نمیتوانست چنین چیزی نداشته باشد. تو مفهوم خلافت ابن خلدون را به نفع تصور دلوزی مصادره کردی و از آن نتایج عجیبی گرفتی. ظاهرا این کار را کردی تا دامن پیامبر را از چیز بدی به نام استیت مبرا کنی، ولی اصلا معلوم نیست استیت در این دیسکورس چیست و چرا بد است؟ اشتباه روش شناختی دیگر تو، آن است که سیالیت و ابهام و عدم تعین در مناسبات حکومتی پیامبر را ذاتی حکومت او گرفتی، در حالی که چنان ابهامی، برای حکومت و مدینه ای تازه تاسیس اساسا گریزناپذیر است، چنین نیست که الا و لابد تصویر مطلوب مد نظر پیامبر آن تصویر ایلیاتی دلوزی باشد، برعکس، اگر مناسبات حکومتی پیامبر در مواردی نامشخص و ظاهرا افقی ست، از آن روست که آن حکومت و مدینه هنوز قوام و قدرت نداشت و میبینیم که هر چه در طول زمان نهاد قدرت بیشتر تثبیت شود، از قضا روابط نیز عمودی تر میشود و پیامبر و خلفای راشدین و به ویژه علی ابن ابی طالب هم هیچ گاه در پی افقی کردن آن مناسبات نبوده اند. البته که من هم بر این باورم حکومت آغازین اسلام، استیت نبوده و نیست، اما نه به این دلیل که ذاتا قبیله فرم و قلمروزدا و ... بود، بلکه چون بر مبنای مفهوم خلافت و تعبیر اهل سنت از امامت -ریاست امور دنیوی- شکل گرفت و رفته رفته در پی قلمروگشایی، به صورت یک امپراطوری اسلامی درآمد. اینها هیچ کدام در معنای دقیق کلمه استیت نیستند. گذشته از موضوع اسلام، اصلا این تعبیر دوگانه از استیت و قبیله هیچ توضیح دقیقی از پدیده های سیاسی در طول تاریخ نمیدهند. دولتشهر یونانی، برخی خصایل چیزی را دارد که تو استیت مینامی و برخی خصایل چیزی که قبیله فرم میخوانی. امپراطوری ها هم در این نظریه تو بلاتکلیفند. همچنین نظام های شاهنشاهی که حاصل تجمیع نظام های ملوک الطوایفی در یک دربار واحدند -نظیر ساسانیان- باز در اینجا معنای روشن ندارند. ⚜️ @taammolat74
🔰در نقد پروژه ی اسلامیسم ✍️ سعید ابریشمی 🔘 [بخش 3 از 4] 3️⃣روش شناسی غیرتاریخی: دو ایراد پیشین را باید ذیل یک ایراد روش شناختی خلاصه کرد. روش شناسی تو به عوض ابتنا و تمرکز بر تاریخ، اعم از تاریخ عملی و تاریخ اندیشه، از مفاهیم انتزاعی و پراکنده شروع میکند و بعد در تاریخ عینی میکوشد مصادیقی برای مفاهیمش بتراشد و پدیده های تاریخی را ذیل احکام از پش معین شده بگنجاند. آغاز کردن از مفاهیم شاید این حسن را داشته باشد که روایتی جدید را به ما بدهد تا با آن روایات تثبیت شده را به چالش بکشیم، اما این ایراد را هم دارد که چشم بر خود تاریخ و نزاع های درونی آن ببندد و پیچیدگی و تناقضات آن را نبیند، و حتا گاهی تا مرز تحریف تاریخ هم پیش رود. روایت تو از تاریخ اسلام در فصل دوم، هیچ ارجاعی به تقریر خود مسلمین از تاریخ خودشان و دستگاه های مفهومی که برای آن تقریر داشتند، نداشت، مگر ارجاعی بسیار مجمل و نامشخص به ابن خلدون. بگذار با لحن بهروز افخمی بگویم که تو تاریخ اسلام را توضیح نمی دهی، تو تاریخ اسلام را آنگونه که دوست داری و توقع داری که باشد توضیح میدهی. 4️⃣بی توجهی به تنش های نظری و عملی تاریخ اسلام: متن تو عمدتا نسبت به تطور تاریخی و تنش های عملی و نظری اسلام ساکت و خاموش است. توگویی نزاع شیعه و سنی و تفاوت تقریرشان از مفهوم امامت در نهایت هیچ چیز نیست جز تمایز مورد علاقه ات یعنی استیت فرم و قبیله فرم! تمایزهای درونی تر و جزیی تر مثل تمایز امویان و عباسیان، قدرت گرفتن آل بویه و سلجوقیان و تفاوت شان نسبت به خلفای سلسله های قبل، تمایز میان قمست شرقی امپراطوری اسلامی که از عراق تا خراسان را دربر میگرفت با قسمت غربی آن و هزاران هزار تنش و تفاوت دیگر که همگی گویی هیچ نکته و اهمیتی در درک مسلمین از مناسبات و ساز و کار قدرت نداشته اند! از آن عجیب تر تاویل کردن عاشورا به قیام اقلیت قبیله فرم علیه استیت فرم بود که حقیقتا تحریف و مصادره به مطلوب کردن تاریخ بود! در کدامین سخن حسین بن علی طرح نظری یا ادعای عملی علیه مناسبات به قول تو استیت فرم یا همان مناسبات عمودی قدرت میتوان یافت؟ چه او و چه پدرش، قیام علیه جور کردند و حاکم جائر را به سبب غصب مقام خلافت و روا داشتن ظلم و افعال ضد شریعت -که معادل عدالت فهم میشد- به چالش کشیدند. شیعه خود را بر اساس عدالت در حکومت توضیح میدهد و نه بر اساس آنارکیزم و افقی ساختن نظم حکومت. ⚜️ @taammolat74
🔰در نقد پروژه ی اسلامیسم ✍️ سعید ابریشمی 🔘 [بخش 4 از 4] شیعه مدعی ست که حاکم عادل است به دو دلیل: یک آنکه از جانب خدا و به لطف او، توسط پیامبر برای مقام امامت نصب شده و اگر عدل به معنای وضع شی در ماوضع له باشد، موضع امام هم در مصدر حکومت و خلافت است. در ثانی، شریعت و کتاب رسول، فی نفسه ساکت و خاموشند پس نیاز به امام ناطق است تا شرع را توضیح دهد و تفسیر کند و دانش توضیح شریعت تنها در اختیار امام است، پس عدل و امامت به عنوان دو اصل شیعه، از قضا هر دو مقوم حکومت و شان قانونگذاری حاکمیت هستند، نه بر هم زننده ی آن. نزاع کربلا، نزاع میان استیت و قبیله نبود، نزاع میان خلیفه ی عادل و خلیفه ی جائر بود. 5️⃣تناقض در روایت اسلامیسم. اگر از فصل دو عبور کنیم و به فصل سوم برسیم، جایی که روایتی از اسلامیسم ارائه میدی، تناقضی مهم در روایت تو -به ویژه در نسبت با فصل چهار- دیده میشود. تو ضعف و شکست پهلوی را به ناتوانی در ایجاد تعادل میان دپارتمان های استیت جدید باز میگردانی، و مدعی هستی پیروزی انقلاب به سبب آن بود که اسلامیسم از قضا دیسکورسی بود شامل تمام این دپارتمان ها، اما اساسا وقتی به آسیب شناسی دولت پسا انقلابی می رسی از این میگویی که اسلامیسم هیچ تفکری درباره لوایاتان و هابز نداشت. چگونه اسلامیسم میتواند هم شامل گفتار هابزی بوده باشد و هم فاقد آن باشد؟ 6️⃣ نقد دیگر، به مفهوم سازی تو از استیت جدید باز میگردد. به نظر میرسد که تو با مطالعه ی کلی بر تاریخ استیت غربی، چهار دپارتمان و دیسکورس اصلی را برمی شماری که تا حد زیادی هم روایت درستی از اندیشه سیاسی غرب معاصر است. اما در جهشی ناگهانی این توصیف تاریخی را بدل به مفهومی فلسفی میکنی و مدعی میشوی استیت اساسا اگر بخواهد استیت باشد باید شامل این چهار گرایش بشود. این نتیجه مستند به چه استدلالی ست؟ چرا هر استیت «باید» شامل این چهار گفتار باشد؟ چرا گفتار پنجمی نمی توان به آن افزود یا آن را به سه گفتار تقلیل داد یا اصلا گفتارهای دیگری به جای آن آورد؟ چه کسی گفته است که هابز و لاک و مارکس و باخونین تنها پاسخ ممکن به پرسش های اساسی سیاست را داده اند؟ تو از یک «است»، یک «باید» استنتاج کردی و این به لحاظ روش شناختی مساله دار است. ⚜️ @taammolat74
🔉 درسگفتار 🔶 موضوع |جستاری در استعداد فقه امامیه در حل مسائل معاصر 🎙حجت الاسلام محمدحسین عبدی درسگفتارهای مدرسه عالی روزگار نو جلسه دوم ⏰ ۹ مرداد ۱۳۹۹ ⚜️ @taammolat74 👇👇👇
F.m.2.mp3
14.26M
🔉 درسگفتار 🔶 موضوع |جستاری در در حل مسائل معاصر 🎙حجت الاسلام درسگفتارهای مدرسه عالی روزگار نو جلسه دوم 🔹 درس گفتار جستاری در استعداد فقه امامیه در حل مسائل معاصر فقه امامیه از ناحیه استعداد منابع، متصل به وحی و عقلانیت است. هم معتقد به وجود واقع است هم راه به واقع را گشوده می داند. در حالیکه در نظریات سوبجکتیویسم (ذهنیت گرایی) منبعی خارج از خود ندارد ولذا نه تنها ذهن را با خارج تطبیق نمی دهد بلکه واقع را خود ذهن می داند و براین اساس در ابعاد مختلف علمی مانند حقوق و اخلاق و ...منبعی واقعی ندارد و هم چنین اُبجکتیویسم که در عین اعتراف به واقع و عینیت خارجی با نقص علمی مواجه است. 🔗 جلسه اول را در اینجا بشنوید. 🔻 پ.ن: هر سه‌شنبه به این درسگفتار خواهیم پرداخت. ⚜️ @taammolat74
🍃چه لذتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاه وقتِ خود بودن. ⚜️ @taammolat74
🔰 رابطه هنر و مذهب ✍️خواجه محمد سعید 🔸هنر انسان ها را به تحرک وا می دارد و جنبه های احساسی وجودشان را ارضا می کند. پاسخ احساسی به هنر انسان را برمی انگیزد که بر اعماق وجود انسان و همین طور نمای ظاهری جهان نوری بتاباند. یک توصیف عام در مورد هنر که همه متفکران و زیبایی شناسان تمام دوره ها به آن اذعان دارند این است که هنر، روشی خلاقانه، توصیف ساختار ذهن، احساس یا روح است. 🔹مذهب و هنر ارتباط متقابل نزدیکی با هم دارند. گسترش ارتباط متقابل مذهب و زندگی با پیشرفت هنر قابل قیاس است. هم مذهب و هم هنر با تلاش گسترده شان، به تغییر و بازسازی جهان از طریق بینشی کمک می کنند که دیدگاهی هماهنگ با شخصیت انسان به او بدهد یا به او دیدگاهی کلی نگرانه درباره وجود انسان، همین طور موارد ملکوتی رویارو می دهند. 🔸مذهب در تمام مدت منبعی از انگیزش تقریبا برای همه هنرمندان و زیبایی شناسان خلاق اعصار مختلف بوده است. از ابتدای تاریخ بشر تا امروز، مذهب خود را به عنوان یک نقطه عطف در تظاهرات مدنی رو به جلوی انسان اثبات کرده است. اشکال مختلف هنر چون موسیقی، مجسمه سازی، نقاشی، خطاطی، معماری و شعر تا حد زیادی توسط آگاهی مذهبی برانگیخته شده اند. 💢مذهب انسان را برمی انگیزاند و در هر فعالیتی از زندگی او نفوذ می کند. هنر یکی از سرنوشت ساز ترین و بارزترین ابزار مذهب است. هنرمند، انگیخته شده با مذهب استعداد حیرت انگیزی دارد تا یک موضوع یا ارتباط مذهبی را تماما از طریق نقاشی یا سایر اشکال و تکنیک های هنری توصیف کند. ⚜️ @taammolat74