بسم الله الرحمن الرحیم
#کاروان_اسرا
حضرت زینب سلامالله شام
بعد دروازهی ساعات چه ساعاتی بود
کوچه کوچه همهی شهر سرم ریخت حسین
آنکه آورد مرا گوشهی بازار انداخت
طعنه زد اشک زِ چشمان ترم ریخت حسین
زن و نامرد و حرامی همه قاطی بودند
در حراجی عرقِ اهل حرم ریخت حسین
سرِ زنجیر کشیدند و همه اُفتادند
به زمین قافلهی دربهدرم ریخت حسین
بال من بود سپر چادر من بود سپر
آنقدر تَرکه به ما خورد پرم ریخت حسین
هرچه زد بر تن من هیچ نگفتم اما
تا که بر روی لبت زد جگرم ریخت حسین
سنگ هربار به ما خورد به سرها هم خورد
آنقدر سنگ زد و دور و برم ریخت حسین
که رُباب تو نگفت از سر نیزه اُفتاد
ناله زد از سر نیزه پسرم ریخت حسین
میهمان بودم و این شهر به زحمت اُفتاد
هرقدر داشت زباله به سرم ریخت حسین
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۵/۱۷)
🏴 شادی از شهادت و اسارت اهلبیت
✒️ حضرت فرمودند: اول صبح ما را وارد شام نمودند و نزدیک غروب، این زنان و کودکان گرسنه را به خانه یزید رساندند در حالی که تا خانه آن ملعون مسافتی نبود، ما را در کوچه و بازارهای شام میگرداندند.
📚انوارالشهاده / ۲۳۴، ف۱۸
#کاروان_اسرا
✒️ شادی از مصائب اهلبیت
▪️زین العابدین علیهالسلام فرمود: مصیبتی شدیدتر از شام نبود.
با شمشیرهای برهنه و نیزههای استوار خود ما را احاطه کرده بودند، کعب نیزه به ما میزدند و ما را میان جمعیت شام نگه داشتند تا نوازندگان شام بیایندو دف و تنبور بزنند و شادی کنند.
📚تذکره الشهدا/۴۱۲
#کاروان_اسرا