فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 قایق انتحاری نیروی دریایی سپاه در رزمایش امروز
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن | اخبار مهم
🛑 زلزله ۴.۵ ریشتری در قاسمآباد خراسانجنوبی
🔹زمینلرزهای به بزرگی ۴.۵ ریشتر دقیقی پیش در عمق ۱۶ کیلومتری زمین حوالی قاسمآباد در استان خراسانجنوبی را لرزاند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن ، کانون اخبار مهم🔝
🛑 عرضه سکه ضرب ۱۴۰۴ از ماه آینده
🔹طی ۶۴ جلسه حراج سکه طلا در مرکز مبادله ارز و طلا، در مجموع ۷۴۳ هزار و ۴۸۵ قطعه انواع سکه که شامل سکههای ضرب سال ۱۳۸۶ و ۱۴۰۳ میشود فروخته شده و طبق اعلام بانک مرکزی، از نیمه اسفند ماه، سکههای ضرب ۱۴۰۴ به بازار عرضه میشود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن | اخبار مهم
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت سی و ششم ▫️باورم نمیشد تنها چند ساعت پس از عقدمان به سر
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ
🔻قسمت سی و هفتم
▫️سپس با هر دو دستش بازوانم را گرفت و اینبار نه اعتراض که عاشقانه التماسم کرد:«آمال!من هفت سال منتظر این لحظه بودم که بیای پیشم،حالا که بلاخره تو رو بدست اوردم با دلم راه بیا!»
▪️دیوانهوار با آبرویم بازی کرده بود، تا سرحدّ مرگ دلم را لرزانده و با وحشتناکترین تهدیدها مرا از خانواده و وطنم ربوده بود و حالا انتظار داشت همراهش شوم اما همین چند کلمهای که با محبت خرجم کرد، بغضم را شکست: «اگه واقعاً دوستم داری، یکم فرصت بده!»
▫️از اینکه به اندازه همین تقاضای ساده او را محرم دردهایم دانسته بودم از تهِ دل خندید و چه خندهای که همزمان اشکش چکید و لحنش لرزید: «هرچی تو بخوای عزیزم!»
▪️او به من مهلت داد و هر چه میگذشت و هرچه محبت میکرد، در دل من ذرهای اثر نداشت که درد آنهمه شکنجه روحی از خاطرم نمیرفت و میدانستم با اولین ساز مخالفتم، دنیا را روی سرم خراب خواهد کرد و همین هم شد.
▫️حدود دو هفته از حضورم در منزلش گذشته و من همچنان تنهایی را به همراهی او ترجیح میدادم و خبر نداشتم چه شب سختی در انتظارم نشسته که درِ خانه به ضرب باز شد و فریاد عامر چهارچوب تنم را لرزاند: «آمال! کجایی آمال؟»
▪️کنج اتاق نشیمن روی مبلی نشسته بودم و از ترس فریادش، از جا پریدم.
▫️درِ خانه را پشت سرش با تمام قدرت به هم کوبید، حتی کفشش را در نیاورد، با بیتعادلی به سمت من میآمد و دیوانهتر از همیشه عربده میکشید: «مگه نگفتم این موبایل رو بذار کنار؟» و پیش از آنکه فرصت پاسخی پیدا کنم، موبایل را از دستم چنگ زد و کف زمین کوبید.
▪️صورتش خیس عرق بود، سفیدی چشمانش به سرخی میزد و با هر نعره، از بوی تند دهانش حالم به هم خورد: «تا کِی میخوای منو پس بزنی؟»
▫️از شدت وحشت زبانم بند آمده و او نقطه ضعفم را میدانست که با دستش چانه لرزان از ترسم را محکم گرفت و زیر گوشم زوزه کشید: «نکنه هوس کردی عکست رو بفرستم رو اینترنت؟»
باور نمیکردم الکل مصرف کند و شاید همین مستی غیرتش را از بین برده بود که حالا همسرش بودم و دوباره تهدیدم میکرد تا با همان عکس آبرویم را ببرد.
▪️لب و دندانم از ترس به هم میخورد و او طوری مست کرده بود که حتی فرصت نداد کلامی بگویم و با مشت به صورتم کوبید.
▫️یک لحظه هیچ چیز ندیدم و تنها درد شدیدی را احساس میکردم که تمام جمجمهام را گرفت و شدت ضربه به حدی بود که نقش زمین شدم.
▪️در تنگنایی از درد و وحشت زیر دست و پایش بودم و الکل کاری با عقلش کرده بود که نمیفهمید با چه شدتی کتکم میزند و حتی فرصتی برای التماس نبود.
▫️لگدهای محکمش کمر و پهلویم را در هم خرد میکرد، با مشتهای پی در پی در سر و صورتم میکوبید و حتی به اندازۀ یک ناله امانم نمیداد.
▪️درد تمام استخوانهایم را در هم میکوبید؛ مطمئن بودم امشب از زیر دستش زنده بیرون نمیروم که با هر نفس به خدا التماس میکردم نجاتم دهد و رحمی به دل مستش نبود که به قصد کشتن کتکم میزد و من زیر هر ضربه، با نفسهایی شکسته حضرت زهرا (علیهاالسلام) را صدا میزدم.
▫️نمیدانم چند دقیقه طول کشید تا بلاخره دست از تنبیهم کشید و شاید دیگر رمقی برایش نمانده بود که چند قدم عقب رفت و بیحال روی کاناپه افتاد.
▪️جرأت نمیکردم از روی زمین بلند شوم، هنوز دستانم روی سرم حفاظ بود، همچنان از شدت درد زیر لب ناله میزدم و با همان چشمان وحشتزدهام دیدم سرش روی پشتی کاناپه رها شد و مثل کسی که مرده باشد، خوابش برد.
▫️باورم نمیشد هنوز زنده هستم؛ دلم میخواست از این خانه فرار کنم و میدانستم عامر به مجازات این گریختن، تهدیدش را عملی کرده و با آبرویم قمار میکند که حتی راه فرار به رویم بسته بود.
▫️تمام ذرات بدنم از درد میلرزید و دیگر حساب این زندگی دستم آمده بود که پذیرفتم به بهای زنده ماندنم کنیز عامر باشم و تلخترین روزهای زندگیام از همان شب شروع شد.
▪️هرازگاهی با نورالهدی درددل میکردم و او کاری از دستش برنمیآمد که هربار با دلسوزی پاپیچم میشد: «من که بهت گفته بودم عامر با همسر سابقش چیکار کرده، چرا قبول کردی زنش بشی؟»
▫️نمیدانست عامر مرا مجبور کرد و خبر نداشت ذرهای غیرت برای برادرش باقی نمانده که اگر لحظهای باب میلش نباشم، در عالم مستی با همان عکس جعلی آزارم میدهد و با هر چه به دستش برسد، بدنم را کبود میکند.
▪️حدود چهار سال در غربت آمریکا و وحشت خانۀ عامر گذشت و فقط خوشحال بودم خدا به ما فرزندی نمیدهد که نمیخواستم پارۀ تنم هم شریک اینهمه بدبختی باشد.
▫️از بازگشت به عراق خبری نبود و من ناامید از این زندگی، فقط زنده بودم و خبر نداشتم خداوند چه معجزهای برایم در نظر گرفته که همزمان با روزهای آغازین پاییز ۲۰۲۳، خبری عجیب دنیا را تکان داد...
#کانال_طبس_گلشن
📖 این داستان ادامه دارد...
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔻قسمت سی و هفتم ▫️سپس با هر دو دستش بازوانم را گرفت و اینبار نه
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ
🔴 قسمت سی و هشتم
▫️هفتم اکتبر ۲۰۲۳، با خبری فوری در رسانههای دنیا آغاز شد؛ عملیات طوفان الاقصی و حملۀ حیرتانگیز نیروهای حماس از زمین و دریا و هوا به اسرائیل!
▪️تعداد موشکهای شلیک شده، میزان نفوذ در شهرکهای صهیونیستی و تعداد بالای اسرای اسرائیل شگفتآور بود و باعث شد تا نخستین بار طعم شادی را در آمریکا با تمام وجودم بچشم.
▫️احساس میکردم اسارتم در خانۀ عامر شبیه محاصرۀ غزه توسط اسرائیلیها شده و این حرکت جسورانه و شجاعانه، حال دلم را عجیب خوش کرده بود.
▪️انگار این حمله و این میزان تلفات از اسرائیلیها میتوانست بر جای اینهمه جراحتی که به جان مردم منطقه افتاده بود، اندکی مرهم باشد که پس از سالها میخندیدم و امیدوار بودم این حماسه، مقدمۀ نابودی اسرائیل باشد و خبر نداشتم همین حادثه، بهانۀ تغییر در زندگی من خواهد بود.
▫️بلافاصله پس از طوفانالاقصی، حملات وحشیانۀ اسرائیل به غزه آغاز شد و حالا صورت معصوم نوزادانی که در خواب، همآغوش شهادت شده بودند، جگرم را آتش میزد.
▪️رژیم صهیونیستی شب و روز غزه را بمباران میکرد و با هر تصویری که از سلاخی کودکان مظلوم فلسطینی میدیدم، دلم زیر و رو میشد.
▫️سالها بود نماز و روزه و تمام احکام دین از خاطر عامر رفته و انگار اینهمه مستی و مصرف مداوم الکل، انسانیتش را هم سوزانده بود که به اشکهای من برای غزه میخندید.
▪️ماهها بود حتی دیگر مثل گذشته، تمایلی به من نشان نمیداد؛ بیش از هر چیز به مصرف الکل وابسته شده و از تمام عشق روزهای اول، فقط مشت و لگدش برای من باقی مانده بود.
▫️اجازه نمیداد حتی در موبایل خودم اخبار فلسطین را ببینم، به حمایت از تروریست متهمم میکرد و چند بار نیمهشب در حالت مستی تهدیدم کرد از خانه بیرونم میکند و تنها پناه من در این غربت، قرآن بود.
▪️تحت تأثیر تبلیغات شبکههای صهیونیستی در آمریکا، برای اسرای اسرائیلی دلسوزی میکرد و طوری متأثر شده بود که بخشی از هزینههای تبلیغاتی شرکتش را به کمپین حمایت از اسرائیل اختصاص میداد اما خبر نداشتم داستان دیوانگیاش در همین نقطه تمام نمیشود که یک نیمهشب از صدای خندهاش بیدار شدم.
▫️کنارم روی تخت نبود و احساس کردم آهسته با کسی صحبت میکند که مردد از جا بلند شدم و پاورچین از اتاق بیرون رفتم.
▪️پشت به اتاق خواب روی کاناپه لم داده و مشغول تماس تصویری بود. از خواب پریده و هنوز گیج بودم و در همان حال دیدم تصویر زنی با لباس نامناسب روی موبایلش خودنمایی میکند که میان راهرو خشکم زد.
▫️هندزفری در گوشش بود و محو تماشای زن، پچپچ میکرد و انگار اصلاً در این دنیا نبود.
▪️چند قدمی نزدیکتر شدم و درست بالای سرش ایستادم تا تصویر معشوقه جدیدش را بهتر ببینم؛ دختری کم سن و سال با موهای براق مشکی، صورتی سبزه و استخوانی و چشمانی که با هر پلک زدن میخواستند از شوهرم دلبری کنند.
▫️از بیاعتناییاش در این چند ماهه منتظر خیانتش بودم و ذرهای علاقه در قلبم پیدا نمیشد که از این خیانت حتی یک لحظه ناراحت نشدم اما فرصت خوبی برای انتقام بود که با خونسردی جلو رفتم و کنارش روی کاناپه نشستم.
▪️از دیدنم، مات و متحیر مانده و فرصت هر عکسالعملی را از دست داده بود که هندزفری را از گوشش درآورد و من با پوزخندی ساده پرسیدم: «صحبتتون خیلی طول میکشه؟ آخه صدای خندههات نمیذاره بخوابم!»
▫️ابتکار عمل را از دست داده و مثل همیشه تنها راه چارهاش خشونت بود که با مشت به بازویم کوبید و تشر زد: «به تو چه ربطی داره؟»
▪️برای اولین بار در این چندسال از تندی کردنش نترسیدم و با همان آرامش پاسخ دادم: «برای من مهم نیس! با هر کی میخوای رابطه داشته باش!»
▫️از اینهمه بیخیالیام حیرت کرده و نمیخواست خودش را ببازد که از کنارم بلند شد و با حالتی حق به جانت توضیح داد: «این دختر از عربهای ساکن اسرائیله، از ترس جنگ اومده اینجا. دو ماه پیش تو شرکت استخدامش کردم.»
▪️میفهمیدم معنی این آسمان و ریسمانی که به هم میبافد، رابطهای است که بین آنها ایجاد شده و حقیقتاً خیانتش برایم ذرهای اهمیت نداشت که به تمسخر سر به سر دل پُر هوسش گذاشتم: «بد نگذره؟ یه روز زن سوری، یه روز عراقی، یه روز فلسطینی!»
▫️شاید در این سالها هرگز از من تلخی و تندی ندیده بود که برای چند لحظه ناباورانه نگاهم کرد اما من چشمان عاشقش را سالها پیش دیده و نشانههای عاشق شدنش را میشناختم که بیپرده پرسیدم: «میخوای باهاش ازدواج کنی؟»
▪️هنوز در بهت سوال اولم مانده و این سوال دومی، کیش و ماتش کرده بود که لب از لب باز نمیکرد و من فقط منتظر فرصتی برای فرار بودم که خودم داوطلب شدم: «من همین امشب از زندگیت میرم تا راحت تو این خونه با هم باشید!»...
#کانال_طبس_گلشن
📖 این داستان ادامه دارد...
#بسیج_با_مردم_برای_مردم
📡 جام رسانه ای امید۲
📱دومین رویداد تولید محتوای موبایلی پایگاههای مقاومت بسیج مرحله شهرستانی با دو موضوع :
۱.شکستن توهم اقتدار آمریکا
۲.مقایسه پیشرفت های قبل و بعد از انقلاب اسلامی در شهرستان طبس
در روز پنجشنبه ۴بهمن۱۴۰۳ توسط مرکز فضای مجازی بسیج طبس برگزار گردید.
✅در این رویداد، بسیجیان به صورت تیم های ۲نفره تولید محتوا و در قالب های تولیدی پوستر/عکس نوشته/نماهنگ/کلیپ/استوری موشن با هم به رقابت پرداختند .
🔰 همچنین این رویداد میزبان مسئولین استانی و شهرستانی : مهندس رضایی رئیس سازمان فضای مجازی سپاه انصارالرضا.ع خراسان جنوبی و هیئت همراه، جناب حجت الاسلام صاف امام جمعه موقت شهرستان، جناب سرهنگ خبازی فرمانده سپاه شهرستان، مهندس اکبرزاده معاونت عمرانی فرمانداری ویژه شهرستان و حجت الاسلام بهشتی فر ریاست محترم سازمان تبلیغات شهرستان بود.
📸 متنا مرکز تولید و نشر دیجیتال انقلاب اسلامی
🌐 مرکز فضای مجازی بسیج شهرستان طبس
❇️روابط عمومی حوزه مقاومت بسیج مالک اشتر«شهرستان عشق آباد»
@tabasgolshantabas
کانال قمآنلاین🎶.mp3
8.09M
🛑🎼مثل سحر...
علیرضا افتخاری
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن |
✅مبلمان شهروند و کهکشان فینالیست های مسابقات فوتسال نونهالان طبس
به گزارش روابط عمومی اداره ورزش و جوانان شهرستان طبس دو مسابقه از مرحله نیمه نهایی مسابقات فوتسال نونهالان طبس برگزار شد.
در اولین بازی تیم کهکشان با نتیجه ۳ بر ۱ نامی نو را شکست داد و راهی فینال شد.
در بازی دوم از مرحله نیمه نهایی مبلمان شهروند به مصاف آزمایشگاه دارالشفا رفت که این بازی در وقت قانونی ۱ بر ۱ به پایان رسید.
مبلمان شهروند در ضربات پنالتی موفق شد دارالشفا را شکست دهد و به فینال راه پیدا کند.
@tabasgolshantabas
کانال قمآنلاین🎵.mp3
8.09M
🛑🎼تنها ماندم...
غلامحسین بنان
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن |
#در_سوگ_باب_الحوائج
#شهادت_امام_موسی_کاظم_ع
آقا جان، حضرت حسین بن موسی الکاظم علیه السلام، داغ فراق پدر بزرگوارتان را به محضر شریف حضرت عالی و برادران بزرگوارتان حضرت امام رضا علیه السلام و حضرت احمد بن موسی علیه السلام و خواهر عزیزتان بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت عرض میکنیم.
✍دبیرخانه شهر های زیارتی ایران
✍روابط عمومی شورای اسلامی شهر و شهرداری طبس
@SHAHRDARI_TABAS
هدایت شده از کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
⭕️فروش اقساطی انواع درب با چک صیادی و بدون سود (درطبس وحومه )
🚪 «صنایع چوبی سادات » تولید کننده انواع درب های ملامینه ،
بهترین مارک👈 #ارتاویل
#درجه_یک❤️👌
چهار میل 😍
#پنج_میل😍 برای اولین بار در طبس 💪👏
#خرید_ویژه برای همه مشتریان عزیزمون
نگران توروم وافزایش قیمت هرروزه نباشید
به قیمت امروز دربهای اتاقیتونو بخرید یک سال دیگه ببرید
✅خرید مستقیم و بدون واسطه از تولیدی در #طبس_گلشن
ساخت کابینت ام دی اف کمد دیواری دکوراسیون وغیره 😍
📞برای اطلاعات بیشتر و هماهنگی جهت بازدید از تولیدی و فروشگاه در طبس تماس بگیرید
09187825692 سجادی ثالث
آیدی ایتا👈@mostafasejade5692
از کانال «درب اتاقی صنایع چوبی سادات» دیدن فرمایید
https://eitaa.com/artvelsadattbs