ٺبسـم| @tabassom_137

چشمِ خود بستم که دیگر چشمِ مستش ننگرم ناگهان دل داد زد: دیوانه ؛ من میبینمش:) ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

‌رسم‌عشق‌است‌ناغافل‌دچارت‌میکند! ٺبسـم| @tabassom_137

میشود عاشق بمانیم؟ میشود جا نزنیم؟ میشود دل بدهم دل بدهی، دل نکنیم؟... ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

تا توانی در جهان یکرنگ باش قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

ما را از رفتن جان مترسان از جان عزیز تر داشتیم که رفت..! ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت! خوب می دانم که تنهایی مرا دق می دهد، عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت! آنقدر ترسیدم از بی رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول هیچ کس حالی شبیه من … به جز قیصر نداشت! ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

یک جای کار می‌لنگد مگر می‌شود او [تمام] من باشد من یکی از [تمام شده] هایش...! ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

آن چنان جای گرفتی تو به چشم و دل من که به خوبان دو عالم نظری نیست مرا^^ ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

خوشا بی‌خبری از احوال جهان . . ٺبسـم| @tabassom_137

‌‌‌بالایِ ساختمون بود. بعد از مدت ها صبر، بالاخره افتاد.. نام مقتول: [اتفاقِ خوب]! ٺبسـم| @tabassom_137

از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار... دردها اینگونه ما را مرد بار آورده اند!... ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج، حرفی بزن! ای قلب مرا برده به تاراج... ٺبسـم| @tabassom_137

کابوس های بی سرانجامیم در خواب های آشفته! ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

تو نورِ منی.. مهم نیست چقدر تو تاریکی غرق شدم، چقد تنهام و کسی دورم نیست، مهم نیست چقد ذهنم آشفتس و پر از فکرای منفیه، همین که یادم میاد تو تویِ زندگیمی همه‌ی تاریکیای زندگیم تبدیل به روشنایی و امید میشه. ٺبسـم| @tabassom_137