ٺبسـم| @tabassom_137

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت! خوب می دانم که تنهایی مرا دق می دهد، عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت! آنقدر ترسیدم از بی رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول هیچ کس حالی شبیه من … به جز قیصر نداشت! ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

یک جای کار می‌لنگد مگر می‌شود او [تمام] من باشد من یکی از [تمام شده] هایش...! ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137

آن چنان جای گرفتی تو به چشم و دل من که به خوبان دو عالم نظری نیست مرا^^ ٺبسـم| @tabassom_137

_ ٺبسـم| @tabassom_137

خوشا بی‌خبری از احوال جهان . . ٺبسـم| @tabassom_137

‌‌‌بالایِ ساختمون بود. بعد از مدت ها صبر، بالاخره افتاد.. نام مقتول: [اتفاقِ خوب]! ٺبسـم| @tabassom_137

از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار... دردها اینگونه ما را مرد بار آورده اند!... ٺبسـم| @tabassom_137

ٺبسـم| @tabassom_137