eitaa logo
تبسم فاطمه سلام الله علیها
46 دنبال‌کننده
47 عکس
4 ویدیو
3 فایل
این کانال مختص به "بهانه‌ی خلقت هستی" ؛ ""حضرت زهرا"" سلام الله علیها و عاشقان بی بی دوعالم است میخوایم کنار هم کاری کنیم که لبخند بی بی جان نصیبمون بشه به شوق دیدن تبسم فاطمه سلام الله علیها زنده ا یا زهرای حیدر ارتباط با ادمین👇 @tabassomefatemeh
مشاهده در ایتا
دانلود
اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ عليه السّلام نـام تـو را که می‌بـرم زیـبـا مـی‌شـوم ... ♥️ @tabassom_fatemeh
أَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ يَا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الأَْسِيرِ يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ (دعای عرفه) این را که از زبان‌حسین می‌شنود مطمئن تر می‌شود رباب ... ♥️ @tabtil_ir @tabassom_fatemeh
فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ(بقره/۳۷) گفت : نمیدانم چـرا به پنجمین اسم که رسیدم دلـم شکسـت ... ای کلمه رسیدن به خدا ، حسین(ع) ❤️ @tabassom_fatemeh
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(قصص/۱۰) همیشه فکر می کنم چه خوب که رباب این آیه ها را بلد بود شاید همان لحظه که علی کوچکش را سپرده بود دست حسین(ع) همین آیه ها را زیر لب خوانده بود وخدا قلبش را دو دستی گرفته بود که از هم نپاشد ... اما قلب زینب(س) ... قلب زینب(س)را چگونه نگه داشته بود قادرِ مطلق ما ، که از هم نپاشد؟ ❤️ https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
مـادرش گفته بود: َمَثَل امام، مثل کعبه است. مردم به سمـت او می روند نه او بـه سمـت مـردم ... این کعبهٔ عشق،اما یک بار به سمت مردم رفت پیراهنش را هم غارت کردند ... مادرش کنار قتلگاه واحسینا می گفت ... ♥️
تبسم فاطمه سلام الله علیها
می‌شود تو را قسم داد به این اولین داربست های عزا که از در و دیوار کوچه ها بالا می رود. به همین لباس
‌ آه ... به روزهای آخر ذی حجه به کاروان عزیز ‌ترین هات، که عازمِ آن ‌"مذبح عظیم" است و به دل عزیزی که در تب و تابِ ظهر روز دهم به تلاطم افتاده ... یا الله ... یا الله ... یاالله ... ❤️ @tabtil_ir https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
غروب‌های پنج‌شنبه دلم شش‌‌پاره می‌شود انگار در هـوای شـش گـوشـه‌ات ... 🖤
قال: ما اسمُ هذِهِ الأرضُ؟ قیل: کَربَلأءُ قال: اَللهُمَّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ و َالْبَلاء؛   وقتی این جمله‌هایت را می‌خوانم، یکی انگار به دلم چنگ می‌زند. ساعت‌هاست دارم به همین سوالِ ساده‌ی کوتاهت فکر می‌کنم. بیشتر از آن‌که سوال باشد و منتظر جواب باشد، پُر است از یک حسِ عمیقِ صبرآلود ... مثل وقت‌هایی که یک مردِ تنهای مهربان می‌رسد به یک قدمی اندوه‌هایش. می‌رسد به روبه‌رویی با حقیقتِ اندوه‌هایش. می‌خواهم برای آن لحظه‌ات بمیرم. اصلا نباشم، نخوانم که از اندوه‌هایی که ما برایت ساخته‌ایم، پناه می‌بری به آسمان!  🖤 @tabtil_ir https://eitaa.com/tabassom_fatemeh
یک آقایی بود که وقتی داشت می‌رفت بجنگد خواهرش پشت سرش صدا زده بود: یک مهلتی به من بده، آرام‌تر برو پسر زهرا! 🖤 @tabtil_ir https://eitaa.com/tabassom_fatemeh