eitaa logo
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
208 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
652 ویدیو
64 فایل
﷽ .• السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ...✨ |تو شاهدی که علم بر زمین نخواهد ماند 🏴 ♨️ اینجا قرارگاه #لشکر_صد_نفره است. با ماموریت تامین مهمّات فکری و فرهنگی در#جنگ_روایت‌ها🌤 جهت انتشار مهمات📝 به ما بپیوندید . 🆔جهت ارتباط : @lashkar_100
مشاهده در ایتا
دانلود
|هو المستعان همشهری حافظ بود و در کنار مادری مهربان و پدری متدین و مخلص، سال‌های زیبای کودکی رو پشت سر می‌گذاشت. حجب و نجابت زینتی بود که نسرین همیشه به آن آراسته بود و نشاط دائمی او ریشه در عبادات و نماز و روزه‌ای داشت که در انجامش دقت می‌کرد. اعتراض او در نامشروع بودن حکومت وقت و نابسامانی‌های رژیم شاه، ناراحتی نیروهای امنیتی را به دنبال داشت تا حدی که دختری دبیرستانی را تحت تعقیب قرار دادن. اما با تمام این‌ها توجهش به درس کم نشد و با معدل 18 دیپلم گرفت. با توکل بر خدا گام در خدمت به خلق خدا گذاشت و توان خودش رو صرف خدمت در کمیته امداد، کمیته انقلاب اسلامی، سپاه و جهاد سازندگی کرد. او می‌خواست تا با خدمت به محرومین در جهاد سازندگی، هر چه بیشتر به پروردگارش نزدیک شود. و این تلاش را در روستاهای اطراف دیارش کرد و جهادگرانه کلاس‌های فرهنگی و نمایشگاه عکس و کتاب به راه انداخت و سعی می‌کرد تا زنان سرزمینش را از چشمه‌ی معارف انسان‌ساز اسلام سیراب کند. فقر فرهنگی شدید کردستان، نسرین را راهی دیار کردستان کرد و تا آنجا که توان داشت ارگان‌های ضعیف و مردم محروم آنجا را توان الهی ‌بخشید. حتی وقت استراحت شبانه خویش را در فرمانداری و برای تقسیم کردن کوپن‌های مردم مهاباد صرف ‌کرد. بعضی اوقات تا نیمه‌های شب با وجود خطرهای فراوان آن شهر، برای آموزگاران متعهد آن دیار جلسه می‌گذاشت. شهادت و مفقودالأثر شدن برادر دوباره او را راهی شیراز کرد. و اینک با مسئولیت سنگینِ ابلاغ اندیشه شهدا، به مهاباد بازگشت و در سپاه، جهادسازندگی، بنیاد امور جنگ‌زدگان، فرمانداری، آموزش و پرورش و سپاه پاسداران مجاهدت کرد و لایق تصدی‌گری تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد شد. این مسئولیت او را از رسیدگی به دیگر ارگان‌ها غافل نکرد تا اینکه مثل همیشه که دنبال رفع نیازها بود، نیاز شدید آموزش و پرورش او را به جایگاه معلم تربیتی کشاند و به آموزش معلمین و مربیان نهضت سوادآموزی پرداخت. با بهار سال ۱۳۶۱، بهار زندگی نسرین هم شروع شد و با جوانی مثل خود مجاهد در سپاه ازدواج کرد و درحالی‌که اولین تابستان زندگی مشترک را تجربه می‌کرد، در شامگاه هنگامی که از مراسمی به منزل باز می‌گشت سوار خودرویی شد اما در مسیر به کمین عوامل ضدانقلاب ‌افتاد و در آن جمع، تنها، او مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. شهیده نسرین افضل @tabeen113
|ضابط دلسوز... ▫️سر سفره‌ی حلال پدر و در دامن پر مهر مادر بزرگ شده بود؛نوجوان بود که وارد بسیج مسجد شد؛ اهل بود و دوست داشت اسلام رو عمیق بشناسه. تو دوره‌های ناصح شرکت کرد و شد ضابط قوه قضائیه در مرکز اجرایی . با وجود مسئولیتی که داشت با متهمان شدیدا دلسوز و مهربون بود!✨ ▫️مهرماه سال ۷۶ در حالی که رقیه تنها ۱۷ سال بیشتر نداشت توسط عده‌ای از زنان باند فساد به شهادت رسید. عمری کوتاه، اما پر برکت... از خدمت تا ..‌.💔 {شهیده رقیه محمود اصل} 🔺@tabeen113
7 سال بیشتر نداشت که قرآن را ختم کرد. انیس ومونس لحظاتش قرآن بود و به اطرافیانش قرآن میآموخت تا آنان هم با کتاب خدا دوست شوند. همیشه با وضو بود و اذان نگفته پای سجاده به انتظار راز و نیاز با خدای مهربان می‌نشست. همسر پاسدارش را به جبهه فرستاد و خودش هم در سپاه به صورت افتخاری خدمت می‌کرد. 24 سال بیشتر نداشت و برای سومین بار پا به ماه بود. با زهره5 ساله و حسن 2ساله اش، در بحبوحه‌ی جنگ در آبادان مانده بود اما موقعیت شناس بود و از نبود همسرش شکایت نمیکرد. موقع زایمانش که شد با بچه هایش به شیراز،خانه ی مادرشوهری رفت که همچون مادر دوستش می‌داشت. 26 اسفند سال 66 بود که بمب‌های بعثی همه ی آنها را بجز حسن شهید کرد. شاید شوهرش آرزو به دل ماند تا حسام 20 روزه را در آغوش بگیرد... ▪️شهید فریده ال سیاحی 🔺@tabeen113
|شهید زینب هوشمند ▫️زینب بود و به واقع زینت پدر... بعد از گذشت سالهای همراهی و همدلی با پدر،ازدواج کرد،تلاش می کرد در زندگی برای همسر از هیچ تلاشی فروگذار نکند. بیست سال بیشتر نداشت که خدا به او دو دختر عطا کرد... به اسم های سمیه و سهیلا تمام توان عشق و علاقه خود را در تربیت فرزندانش گذاشت چیزی از عشق بازی او با فرزندانش و مادری کردن هایش نگذشته بود که بمباران رژیم بعث، او و شوهر و فرزندش را به خیل شهدا رساند او تنها ۲۱ سال داشت... 🔺@tabeen113
|بانو شهیده معصومه آقا زمانی 🌹 در سال ۱۳۳۳ کودکی در تهران دیده به جهان گشود که نام او را معصومه گذاشتند.دوران کودکی معصومه در کنار خانواده به آرامی گذشت. آن سالها شرایط درس خواندن برای خیلی از دختران به سختی فراهم می‌شد با این حال معصومه تا مقطع ششم ابتدایی تحصیل را ادامه داد.پس از اندکی ازدواج کرد. وی دختری کوشا و فعال بود و در همان سالها در یک شرکت مشغول کار تایپ شد. معصومه همواره بین اطرافیان به ایمان و تقوا،صبر و اخلاق نیکو مشهور بود... در فعالیت های اجتماعی و سیاسی حضوری پررنگ داشت. این بانوی بزرگوار در نیمه شهریور ماه سال ۶۱ در حالی که تنها ۲۸ سال داشت در پی بمب گذاری عوامل استکباری وابسته به آمریکا در خیابان خیام تهران به شهادت رسید... نامش جاودان و یادش گرامی... 🔺@tabeen113
شهیده فاطمه اسدی فاطمه در سال 1339 در روستای باقرآباد از توابع شهرستان دیواندره در خانواده‌‌ای مذهبی به دنیا آمد. دوران طفولیت فاطمه در شرایط سختی سپری شد او زمانیکه به سن مدرسه رسید چون دیگر همسالان خود فقر، محرومیت و نبود امکانات مانع از تحصیلش شد و او را از نعمت آموختن محروم کرد. هم در منزل کار می کرد و هم در مزرعه تلاش می‌کرد تا مقداری از سنگینی بار اداره‌ زندگی را که بر دوش پدر و مادرش بود، کم کند. در جوانی با شاه محمد محمودی ازدواج کرد و در همان روستای باقر آباد زندگی مشترکش آغاز کرد. حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر بود. همسر این بانو توسط گروهی به سرکردگی مصطفی هجری از حزب دموکرات به جرم همکاری با نظام نوپای اسلامی، زندانی می‌شود. این بانو با دو فرزند کوچک (پسر شیرخواره و دختر سه‌ساله‌اش) درصدد آزادی شوهرش بر آمد، ضد انقلاب از او تقاضای پول می‌کنند. شهید فاطمه اسدی 200 هزار تومان پول که در آن زمان مبلغ قابل‌توجهی بود از طریق فروش گوسفند و وسایل زندگی به دست می‌آورد به‌امید اینکه بتواند شوهرش را آزاد کند. آن‌هایی که شعار کرکننده دفاع از خلق کُرد را می‌دهند، نتوانستند این خواهر آزادی‌خواه را تحمل کنند، بعد از یک ماه شکنجه‌های وحشیانه او را به‌همراه یک برادر بسیجی در ارتفاعات دیواندره به شهادت رساندند. 🔺@tabeen113
|سیده سُهام موسوی 🌹 نامش سهام بود و ملقب به ام یاسر. همسر نمونه، مادر فداکار، مدیر کاربلد، فعال اجتماعی، خیر دلسوز... همه ی این ویژگی ها در او جمع شده بود. همسرش دبیرکل حزب الله بود و پا به پای همسرش می دوید. با تمام وجود دور 5 فرزندش می‌گشت اما از مدیریت مدرسه الزهرا یعنی اولین حوزه علمیه خواهران لبنان غافل نبود. بعد از حمله اسرائیلی ها به لبنان فعالیت در پشت جبهه‌ها را آغاز کرد. آنقدر بخشنده بود که حتی فرش زیر پایش را به خانواده شهدا بخشید. سرانجام در حالیکه در ماشین در کنار همسرش سید عباس موسوی بود و فرزند کوچکش را در آغوش داشت توسط موشک هلیکوپترهای اسرائیلی به پاداش یک عمر مجاهدتش رسید و شهید شد. 🔺@tabeen113
|شهیده اعظم بخشی اهل تهران بود.محله قدیمی نازی آباد... از هر کسی که سراغش رو می‌گرفتی میشناختش. جنگ که شروع شد،پاتوق اعظم خانم هم شد مسجد... همه هم و غمش شده بود آماده کردن لباس و دارو و تجهیزات واسه رزمنده ها... بهتره بگیم که خودش هم شده بود جزء رزمنده های پشت جبهه... ۲۹فروردین ۶۷ بود.اون روز اعظم خانم در حالی که با دختر پنج ساله ش مشغول آماده کردن سفره افطار بودن هدف بمب های رژیم بعثی قرار گرفتن... مادر و دختر هر دو باهم تو ماه خدا تا آسمون پرکشیدن...💔 🔺@tabeen113
مبارز بود و به شدت اهل مطالعه. از قرآن ونهج البلاغه گرفته تا آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی. اگه سوالی براش پیش میومد میرفت از دکتر مفتح می‌پرسید و تا به جواب نمی‌رسید دست برنمی‌داشت. مطالعاتش او رو یک سر وگردن بزرگتر از همسن وسالاش کرده بود. 17 شهریور سال57، درحالی‌که فقط 17 سال داشت ، غسل شهادت کرد و رفت سمت میدون ژاله. همه جا پر از سلاحهای سنگین و مامورین رژیم شاه بود. اما نترسید و جمعیت رسوند وبنر «استقلال، آزادی جمهوری اسلامی» رو به دست گرفت و شروع کرد به شعار دادن. اما... گلوله ی سربازای شاه قلبشو شکافت و نامشو ماندگار کرد. او کسی نیست جز «شهیده محبوبه دانش آشتیانی»، دختر «حجة الاسلام غلامرضا دانش آشتیانی» که 3 سال زودتر از پدرش به غافله ی شهدا پیوست. پدرش در 7 تیر 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری به شهادت رسید. 🔺@tabeen113
🌱شهیده نجمه قاسم پور مشغول ورق زدن دفتر عمرش بودم... دختری اهل نماز اول وقت و بسیار با اخلاق... همه می دانستند که نه غیبت می‌کند و نه اجازه می‌دهد که کسی در حضورش غیبت کند.هیچ گاه بدون چادر جلوی نامحرم دیده نشد و به عفاف و حجابش سخت پایبند بود. اهل سحر بود و نماز شبش ترک نمیشد. نجمه آدم دغدغه مندی بود و برای هدایت مردم دل می سوزاند و دعا می‌کرد. طوری رفتار کرده بود که همه ی فامیل می‌گفتند :نجمه آخر شهید می‌شود. خودش هم همیشه آرزوی شهادت داشت... سرانجام در بهار سال ۸۷ در انفجار کانون سیدالشهدای شیراز که توسط گرهک تروريستي و سلطنت طلب تُندر صورت گرفته بود به آرزوی دیرینه اش رسید و به خیل شهدا پیوست... 🌱نامش جاودان و یادش گرامی ... 🔺@tabeen113
ساکن یاخچی آباد بود. یه محله قدیمی تو تهران. همه زهرا رو به ایمان و تدین می‌شناختن.حجاب خط قرمزش بود و برای حفظش کم نمیذاشت. توی رفتارش که دقیق می‌شدی میشد فهمید که تو انجام عباداتش چقدر دقیقه. یه موقع هایی با هزینه خودش برای دخترای نوجوون و جوون چادر می دوخت و هدیه میداد و با محبت اونها رو به حفظ حجاب دعوت می‌کرد. ماه رمضان سال ۶۷ بود که محله یاخچی آباد بمباران شد و زهرا در حالی که مشغول نماز مغرب وعشا بود پای سجاده نماز به شهادت رسید و به آسمون پرکشید...🕊 بانو شهیده زهرا عبداللهی... 🔺@tabeen113
|شهیده الهام اغنامیان الهام در خرداد ماه سال ۱۳۵۰ در شهر تهران و در یک خانواده مذهبی متولد شد. روزهای پر نشاط کودکی را در دامان پر مهر خانواده سپری کرد. از خصوصیات بارز او اخلاق نیکو و توجه به فراگیری علم و دانش بود. سحرگاه هفتم خرداد سال ۶۴ وقتی الهام در کنار خانواده اش آرمیده بود با بمباران هوایی دشمن از قفس تنگ دنیا پرکشید و همراه شش تن از اعضای خانواده اش در حالی که تنها ۱۴ سال داشت آسمانی شد. پ.ن: به یاد شهدای مظلوم بمباران های غزه🇵🇸 🔺@tabeen113
|شهیده اشرف احمدی درسال ۱۳۳۷ دیده به جهان گشود.دوران کودکی را در آغوش گرم خانواده سپری کرد و وارد مدرسه شد.تحصیلات مقاطع راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت های چشمگیری پشت سر گذاشت و در رشته علوم سیاسی در مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل شد.سپس ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه فرزند بود. اشرف بانو، زنی سخت‌کوش و طالب علم بود.زنی با گذشت و فداکار که در تمام مراحل زندگی با توکل به خدا پیش می رفت. وی سرانجام در خرداد ماه سال ۶۴ در پی بمباران رژیم بعث در سحرگاه ماه مبارک رمضان در حالی که تنها ۲۷سالش بود همراه دو فرزند و خانواده همسرش به سوی آسمان پر گشود و در یادها جاودانه شد. 🔺@tabeen113
|جیران ... نامش جیران بود و اهل روستای صندوق آباد کردستان. بسیار مهربان، با عاطفه و متواضع بود. خانوادگی عاشق اهل بیت علیهم السلام و متدین بودند. با مردی باتقوا ازدواج کرد و گرما بخش خانواده جدیدش شد. تا اینکه در 18 فرودین 1367 هواپیماهای رژیم بعثی عراق، همدان را بمباران کردند و بخاطر این جنایت، جیران آئینی به فیض شهادت رسید و به آسمان پرکشید. شهیده جیران آئینی پ.ن : تصویر از بمباران شهر غزه🇵🇸 🔺@tabeen113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|شهیده پروانه ابراهیم زاده نامش پروانه بود و پروانه وار به دور پسرک شیرینش،طاهر میچرخید. با اینکه استخدام شرکت مخابرات بود ودر شغلش زنی موفق اما چیزی برای همسر و فرزندش کم نمیگذاشت و از تربیت ایمانی فرزندش غافل نبود. 23 اسفند 66 بود و پروانه 31 ساله و همسرش احمد لحظه شماری می‌کردند تا فرزند دومشان را در آغوش بگیرند. انتظاری که به زودی به سرآمد. پروانه، احمد و طاهر در خانه شان در محله بریانک تهران بودند که بمب های بعثی بر سرشان ریخت. و پروانه ابراهیم زاده فرزندش را در بهشت در آغوش گرفت... پ.ن : فیلم از بمباران روزهای گذشته غزه🇵🇸💔 🔺@tabeen113
شهیده زهره بنیانیان الفبای مذهب را با ورود به دبیرستان آموخت. آنجا که برای حفظ حجابش دوهفته از رفتن به کلاس محروم شد. از همین دوران شروع به مطالعه ی کتب شهید مطهری و شریعتی می‌کند. شاگرد نمونه ی بانو امین بود و مشتاق مباحث اعتقادی. مشاهدات عرفانی در مناجات های نیمه شبش رابه استادش میگفت.این سطح از معنویت و دینداری برای خانواده اش غیر قابل قبول بود تا حدی که به او مهر جنون زدند. سال تحصیلی 54-55راتمام نکرده بود که به اجبار پدر با پسر خاله اش ازدواج کرد و عازم آلمان شد. سرزمینی که با هویت مذهبیش بیگانه بود. سرانجام پس از شکست در ازدواج از طریق راهنمایی دوستانش به لبنان رفته و دوره‌ی نظامی می‌بیند. سال 56 به ایران برمی‌گردد و مشغول فعالیت های انقلابی و مذهبی می‌شود، از شرکت در جلسات مذهبی و توزیع کتب و اعلامیه های امام در اصفهان و قم وتهران گرفته تا تشکیل کلاس تکواندو. تاجایی که ساواک دستگیرش میکند اما چون مدرکی از خود به جا نگذاشته آزاد می‌شود. در همین دوره‌ با مردی ازجنس خودش ازدواج می‌کند. مهر السنه و حلقه ای ساده شروع زندگی اوست. سرانجام در سال 58 در حالیکه باردار بود در درگیری با گروهک های ضد انقلاب در فولادشهر اصفهان، توسط نفوذی ها به شهادت رسید. 🔺@tabeen113
|بانو شهیده حدیقه معتمدی بهمن ماه سال 1357 بود و بازار شلوغی ها و تظاهرات داغ داغ... آن روزها خانمها هم پا به پای مردان برای برگزاری تظاهرات کم نمیگذاشتند... در آن ایام حدیقه خانم هم ، اگرچه که باردار بود اما برای حضور در تظاهرات سر از پا نمی‌شناخت.بین یکی از همین شلوغی ها و تظاهرات بود که توسط مزدوران رژیم شاهنشاهی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه کمر دچار ضایعه نخاعی شد. خواست خدا او و فرزندش را حفظ کرد و او با همه مشکلات و ضعفهایی که داشت بعدها مادر سه فرزند دیگر هم شد. در تمامی آن سالهای بعد از انقلاب بانو حدیقه روزگار را با تحمل درد ها و رنج های ناشی از جراحات وارده سال ۵۷ می گذراند و سرانجام در سن ۵۸ سالگی به خیل شهدای بانوی ایران پیوست... روحیه صبر و مقاومت این بانوی شهید نشان از ایمان و اعتقاد راسخ ایشان به اسلام و انقلاب است 🔺@tabeen113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|شهیده رقیه محمودی اهل کرج بود، 17 ساله آشنا با اسلام. این آشنایی رو مدیون مادرمهربونی بود که با محبت،بذر دین داری رو در دلش کاشته بود. پای ثابت نماز جمعه و نماز جماعت... و مشتاق حضور تو جلسات مذهبی... اون چیزی که تو زندگی رقیه عیان بود توجهش به اعمال فردی و عبادی و در عین حال دغدغه های اجتماعیش بود... اواخر سال 66 بود که با اصابت موشک های صدام، رقیه، سه خواهرش و مادر مهربونش به آسمان پر کشیدن... عاقبت بخیری کنار مادر و خواهر ها... پ.ن: فیلم از بمباران این روز های غزه... 🔺@tabeen113
منیره دوساله بود که در حادثه بمباران شدیدا مجروح شد...صبور بود و شکایتی نمی‌کرد...همه زندگی ما فدای انقلاب و اسلام بود❤️‍🩹 ...آن روزها روزهای سبقت گرفتن و جانفشانی کردن در مسیر آرمان های انقلاب و زنده نگه داشتن یاد شهدایمان بود... منیره هم با همین روحیه بزرگ میشد و قد میکشید...او که از دوسالگی زخم دشمنان انقلاب بر جانش نشسته بود همیشه می‌گفت میخواهم خانه مان حسینیه شود تا هیچ وقت شهدا را فراموش نکنیم 🕊️ گفتم : چطور میخواهی یادشان را زنده کنی؟ گفت : دور هم جمع می‌شویم و بعد از روضه و دعا ،برایشان فاتحه می‌خوانیم و خاطراتشان را برای هم تعریف میکنیم. واقعا هم خانه شان شده بود حسینیه شهدا...اصلا هر وقت خودش را میدیدیم یاد جبهه و جنگ و شهدا می افتادیم.مخصوصا اینکه از دوسالگی هم شدیدا مجروح شده بود منیره هفده ساله بود که بر اثر تحمل جراحات شدید از بمباران به شهادت رسید برشی از زندگی شهیده منیره ولی زاده پ‌.ن : چه جملات آشنایی ! این روز ها بعد از هر مصیبتی در غزه از مردمانشان میشنویم : "كلنا فدا فلسطين..‌. كلنا فدا القدس". ... 🇵🇸❣✊ 🔺@tabeen113
کم نیستن دختران و زنانی که به پیروی از سیدة النساء العالمین به این دنیا میان تا الگوی زنان عصر خودشون باشن...🌱 سیده طاهره هشمی یکی از اون‌هاست که در عین صبوری و روحیه‌ی از خودگذشتگی که داشت اما صریح بود و ترسی از بیان حقایق نداشت. هنرمند بود مثل دختران سرزمینش و ذوق سرشاری در آفرینش آثار هنری و تجسمی داشت. با اینکه زمین تنها ۱۰ بهارش رو به او نشان داده بود اما سعی می‌کرد در بیشتر تظاهرات در پیروزی انقلاب، با خانواده‌ی خودش همراه بشه. انگار رسمش بود که همه چیز رو در سنین کم تجربه کنه و از اون جمله بود تجربه‌ی نوشیدن شهد ‌شه‍ــادت ⁩⁩در چهاردهمین پاییز زندگیش، در حالی که داشت به رزمندگان اسلام خدمت‌ می‌کرد. پ.ن : به یاد شهدای کودک و نوجوان این روز های غزه ، که الگو شدن برای همه مردم دنیا 🇵🇸💔🕊️ 🔺@tabeen113