|کاش بابا گوشی اش رو با خودش برده بود پیش خدا🕊📞 امیر علی پسر آقا رضا عادت داشت همیشه به باباش زنگ بزنه... مامانش میگه امیرعلی روزی ده بار به باباش زنگ میزد.. مامانش به آقا رضا گفته بود تماس های امیرعلی رو یکی درمیون جواب بده ، اما آقا رضا اینقدر به امیرعلی دلبسته بود که حتی در اغتشاشات به اندازه چند لحظه هم که شده جواب امیرعلی رو میداد...💕 آقا رضا عادت داشت شام رو با خانواده باهم بخورن .. دوست نداشت تنهایی بشینه پای سفره... اون شب طبق معمول همه منتظر بودند تا بابا بیاد .. امیر علی هم کلی به آقا رضا زنگ زده بود اما جوابی نگرفته بود تا اینکه بار آخر دوست اقا رضا جواب داده بود و گفته بود به عموت زنگ بزن امیرعلی...💔 اون شب اغتشاشگرا شهر رو شلوغ کرده بودن و آقا رضا هم برای امنیت شهر رفته بود... آقا رضا اسلحه نداشت اما آشوبگرا به قلبش شلیک کردن...🫀🩸 امیرعلی اون شب از گریه ها فهمیده بود که چرا بابا نیومد... امیر علی مدت ها هیچی نمیگفت ،فقط پرسیده بود «بابا کجا رفته؟ چرا گوشی‌اش رو نبرده؟» مامان به امیرعلی گفته بود : «بابا رفته پیش خدا.» امیر علی هم گفته بود : کاش بابا گوشی‌اش رو با خودش میبرد پیش خدا تا بهش زنگ بزنم و باهم صحبت کنیم...🥲❤️‍🩹 #آرمان_ما #شهید_رضا_الماسی #یاد_شهدای_امنیت_۱۴۰۱ 🔺@tabeen113