#پیام_مخاطب #سوالوجواب ✅
❓پیام مخاطب:
بنده چهار سال پیش با دختری ازدواج کردم که خانوادش خیلی مشتاق این ازدواج بودن مخصوصا مادرشون اما بعداز اینکه فورا به درخواست مادر دختر خانوم عقد کردیم مادرشون از من میخواست خانوادم رو رها کنم چون بنده فقط یه مادر و خواهر کوچیکتر دارم
و از بنده میخواستن دیگه درس نخوانم و فقط در اختیار مادر خانومم و خانومم باشم
وقتی مادرخانومم فهمید که با خواسته های غیر منطقیش مخالف هستم بزور من و خانمم که بشدت عاشق هم شده بودیم رو از هم جدا کرد و هروز داخل اتاق من و خانمم که داخل خونه مادرخانومم بود دعا پیدا میکردم مثلا داخل بخاری زیر قاب عکس و جاهای دیگه
و بعضی اوقات می دیدم مادر خانومم کارهای عجیبی انجام میده وقتایی که تنها بود مثلا روی زبون خودش چاقو میاورد
حالا بعداز ۴سال دوری دادگاه رفتن بالاخره من و خانمم که بشدت عاشق هم بودیم جدا شدیم اما از وقتی که مادرخانومم مخالف زندگی ما شد و دادگاه رفتن ها شروع شد هرروز گرفتارم و همیشه بی پولم و دست به هرکاری میزنم سرانجام نمیگیره همه راها انگار به روم بسته است و همیشه پریشان و حراسانم و آرامش ندارم و حتی هرروز به این فکر میکنم که خودم رو بکشم و زندگی من دیگه نابود شده
همیشه هم دل درد و کمر درد و استرس دارم و حتی از مردم توی خیابون هم میترسم
انگار همیشه یکی باهامه
خلاصه از اون موقعه تا حالا زندگی ندارم و کلا نابود شدم حتی دیگه همه فامیل و حتی خانواده خودم بی دلیل از من بدشون میاد
هرشب هم کابوس میبینم.
آدم معتقدی هم هستم نمازم ترک نمیشه و همیشه ذکر صلوات میگم.