🔻🔻🔻
🔻#سیره_علما
🔻#تلنگر
🔹حاج آقا فخر تهرانی میگوید: یک روز من و یکی از دوستانم به نام آقای انشایی در خدمت آقا شیخ مرتضی زاهد بودیم.
🔸 آقا شیخ مرتضی تسبیحش را گم کرده بود و با نگاه و کشیدن دستش به اطراف، دنبال تسبیحش میگشت و از ما هم پرسید: «شما این تسبیح مرا ندیدید؟ » با این سخن، ما نیز برای یافتن تسبیح ایشان شروع به گشتن کردیم. پس از دقایقی، آقا شیخ مرتضی با چشمانی اشک آلود و با بغض فرمود: «ببینید! این امر میتواند به این معنا باشد که خداوند میخواهد به من بفرماید ای مرتضی! عمری است ما تو را نگه داشته ایم وگرنه تو حتی تسبیحت را نیز نمیتوانی نگه داری».
👈با ما همراه باشید در کانال بصیرتی_اخلاقی #کلام_نور
🌹@tabligh313
#سیره_علما
🔅خوف و رجا
🔰حاج محمود اخوان نقل میکند: شبی با آقا شیخ مرتضی زاهد از جلسه ای برمی گشتیم. من جوان بودم و ایشان پیر و ضعیف شده بود. بنابراین، من دستهای ایشان را گرفته بودم و در راه رفتن، به ایشان کمک میکردم. آن شب من آرام آرام ایشان را تا جلوی خانه اش رساندم و آماده خداحافظی شدم.
📌وقتی آقا شیخ مرتضی میخواست به داخل خانه برود، رو به من کرد و فرمود: «آقا محمود، مرا دعا کن! آقا محمود، دعا کن! » من خندیدم و عرض کردم: آقا جان! شما که به دعا نیاز ندارید. تا این جمله از دهان من خارج شد، یک باره چشمهای آقا شیخ مرتضی زاهد پر از اشک شد و با حالتی بسیار منقلب و گریان فرمود: «نه آقا محمود،
مرا دعا کن! همه ما به دعا احتیاج داریم. شیطان قسم خورده است همه ما را گمراه کند. دعا کن محمود، دعا کن مرا، دعا کن! »
📚سیره اخلاقی علما
👈با ما همراه باشید در کانال بصیرتی_اخلاقی #کلام_نور
🔹@tabligh313