eitaa logo
🌸ترانه ای برای باران💞
288 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
34 فایل
﷽ #براۍظهوࢪصاحب‌زمان﴿عج‌﴾صلوات» مذهبۍهاعاشق‌تࢪانڋچون..🦋❤ میگمامیشه‌وسایلتوجمع‌کنۍبیا؎توقلب‌من‌زندگی‌کنی؟
مشاهده در ایتا
دانلود
🫐 خانہ ما و آنها روبروی هم بود . یک روز ناهار آنجا مـی‌خوردیـم و یک روز اینجا ؛ آن روز نوبـت خانہ ما بود ، موقع ناهـار دیدم خانـمش تنها آمده همیشہ با هـم مـی‌آمدند. پرسیـدم : چـی شـده ؟ چیـزی نگفت فهمیدیم که حتما بایوسف حرفش شده است بعد دیدم در مـی‌زنند در را باز کـردم، یوسـف بود . روی یک کاغـذ بـزرگ نوشتہ بودمن پشیمانـم وگرفتہ بود جلوی سینه‌اش ؛ همہ تا اورا دیدند زدند زیرخنده خانـمش هم خندیـد و جو خانہ عوض شـد :) [ کتاب هاله‌ای از نور شهید یوسف کلاهدوز ]
🤍 یک ماه بعد از عقد جور شد رفتیـم حج عمـرھ . سفـرمان همزمان شـد با ماه رمضـان با کارهایی که محمدحسین انجام می‌داد ؛ باز مثل گاو پیشانی سفید دیده می‌شدیـم! از بـس برایـم وسـواس به خرج می‌داد در طواف دست‌هایـش را برایـم سپـر میکرد که به کسی نخورم . با آب و تاب دور وبرم را خالی می کرد تا بتوانـم حجرالاسـود را ببوسـم . کمک دست بقیـه هم بود، خیلی به زوار سالمنـد کمک می‌کرد! یک بار وسط طواف مستحبی شک کردم چرا همه دارنـد ما را نـگاه می‌کننـد ؟ مگر ظاهـر یا پوششمان اشکالی دارد؟ یکی از خانم‌های داخل کاروان بعد از غذا من را کشیـد کنار و گفتم : صـدقه بذار کنار این جا بین خانما صحبت از تو و شوهرتِ که مثه پروانـہ دورت می‌چرخہ :]] [ همسـر شهید محمدحسین‌ محمدخانی ] https://eitaa.com/tabmontzr
شب میلاد امام حسین "ع" عروسی کردیم . دعوتنامه‌ها را خودمان نوشتیم . برای همه‌ی امامان مدفون در عراق و حضرت ابوالفضل "ع" هم کارت دعوت نوشته بودیم . آنها را دادیم به عموی مرتضی که داشت میرفت کربلا . گفتیم بیندازد داخل حرم‌ها ، و برای حضرت مهدی "عج" هم نامه‌ای مختصر نوشتیم . یادم است از چهارده معصوم خواستیم در مراسم عروسی‌مان شرکت کنند و برای اینکه دعوتمان را بپذیرند ، دعای توسل خواندیم . روز عروسی به همه‌ی مهمان‌ها یک برگه دادیم که روی آنها احادیث و جملات بزرگان را نوشته بودیم . بعدها عده‌ای از مهمان‌ها گفتند این جملات ، راه زندگی‌مان را عوض کرده . برای ما خیلی جالب بود که کلام یک معصوم در تالار توانسته این اندازه تاثیر گذار باشد . - راوي : همسـر شهید مرتضـی زارع 💙 . https://eitaa.com/tabmontzr
💛 آن روز اول از خدا گفت و از تقوا و بعد از اینکه چون دختر شهید هستم به من علاقه‌مند شده قبل خواستگاری رفته بود سرمزار پدرم حرفهایش را آنجا با پدرم زده بود که اگر من لایق دختر شما هستم خودتان کاری کنید این ازدواج سر بگیرد ؛ و اگر این وصلت به خیر نیست یا من آن فردی نیستـم که شما برای دخترتان در نظر گرفته‌اید خودتان کاری کنید که جور نشود . آن جلسه از علاقـه‌اش به همسـر آینـده گفت ؛ از اینـکه اگـر ازدواج کنـد همسـرش را بسیـار دوسـت خواهد داشت، آخرش هم‌گفت:البته این دوست داشتن توی مرحله‌ی دومه. جاخوردم، سکوتم‌را شکستم و با تعجـب پرسیـدم یعنی چی ؟ آرام گفـت : اول خـدا ؛ بعد شـما :)) _ به روایـت همسـر شهید مدافع حرم سعید سامانلو
🎀 سرِ سفره‌ی عقد آروم در گوشم گفت : میدونی من فردا شهید میشـم ؟ خندیدم و گفتم : از کجا میدونی نکنه علمِ غیب داری! گفت : آره ، دیشب مادرم حضرت زهرا (س) رو تو خواب دیدم .. ازدواجمونو بهم تبریک گفت . بعدشم وعده‌ی شهادتمو داد :) بغض کردم گفتم : پس من چی ؟ میخوای همین اول کاری منو تنها بزاری بری ؟ نبود شـرط وفا بری و منو نبری! تو که میدونی فردا میخوای شهید بشی ؛ چرا نشستی پایِ سفره عقد ؟ چرا خواستی منو به عقدِ خودت دربیاری ؟ دستمو گرفت : خندیدُ گفت : آخه شنیدم شهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه! میخوام که اون دنیا جزو شفاعت شده‌هام باشی . میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیـرم :)) _ به روایت همسر شهید مدافع حرم هادی‌ ابراهیمی https://eitaa.com/tabmontzr
حمید به این چیزها خیلی حساس بود . به من می‌گفت : فاطمـه ، این چیه که زن‌ها می‌پوشند ؟ می‌گفتم : مقنعه را می‌گویی ؟ می‌گفت : نمی‌دانم اسمش چیه ؛ فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل می‌گیری و روسـری و چادر سـرت می‌کنی بهتـر از روسـری‌ست . دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی راحت‌تر باشی . گفتم : من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟ خندید گفـت : هر دوش : ) از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خـودم جداش نکردم ، تا یادش باشـم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته و به کجا رسیده . - به روایت همسـر شهید حمید باکری 🎀 .
🍁 عباس گفـت: اگه بخواهیـم زندگی موفقی داشته باشیـم باید سبـک زندگی حضـرت علی (ع) و حضـرت زهرا(س) رو سرلوحه زندگـی‌مون قرار بدیم باید یه زندگی سـاده و دور از تجمـلات داشته با عشـق باید اساس زندگی‌مون باشه . می‌گفـت: زن و شوهـر باید یار و همـدم هم باشند تا به کمـال برسند به ادامـه تحصیل تاکـید می‌کرد و می‌گفـت: می‌شود در کنـار زندگی ، تحصیل را هم ادامه داد . خودش را برایم اینگونه معرفی کرد: انسانی تلاش‌گـر ، آرمان‌گـرا ، دست و دل‌باز ، اهل محبـت ،‌ پرکار و متعهد به پاسـداری از انقلاب اسلامی - همسر شهید عباس‌ دانشگر