یکی بود یکی نبود
درزمانهای خیلی خیلی قدیم مرد بسیار مهربانی زندگی میکرد که نامش محمد امین بود و پیامبر مردم بود
بچه ها !:
حضرت محمد خیلی مهربان بود و خدا هم خیلی دوسش داشت.
پیامبرما اون زمان بچه ای نداشت.
همسایه ای بدجنسی داشت
که بچه های زیادی داشت و همیشه جلو راه پیامبر می ایستاد و ایشان را مسخره میکرد و میگفت:
پیامبر تو ابتری تو بچه نداری ولی من کلی بچه دارم
پیامبرمهربان ما از دست آن همسایه دلخور نمی شد چون میدونست خدا پیامبرو فراموش نکرده و بهش کمک میکنه.
توی یکی از روزها خدا یک بچه به پیامبر داد که اسمشو ابراهیم گذاشتند،
اما بچه های ابراهیم تو بچگی مریض میشه و چون حالش خیلی بد میشه نمیتونه زنده بمونه و میره پیش خدا.
همسایه ی پیامبر دوباره خوشحال میشه و دوباره سر راه مسجد رفتن پیامبر یا بازار رفتنش جلوشو میگیره و همش پیامبر مهربانمون رو مسخره میکنه،
پیامبرم همیشه با خدا رازو نیاز میکنه و دعا میخونه و از خدا صبر میخواد و اینکه یه بچه به پیامبر بده.
تااینکه یکی از روزهافرشته های خدا اومدند پیش پیامبر و بهش گفتند:
ای پیامبر!
خدا به تو یک دختر هدیه میکنه
((باید نماز بخونی و شتر قربانی کنی در راه خدا))
پیامبرم قبول میکنه و به پاس تشکر از خدا برای فرزندش نماز شکر بجا میاره و شتر قربانی میکنه
اسم دختر پیامبر کوثر هست.
کوثر همون حضرت فاطمه سلام علیها هست که روز مادر را در اون روز نامگذاری می کنیم.
#تفسیر_کودکانه سوره کوثر
✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
@teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
#پایه_اول #ابتدایی #مدرسه