🌷 #داستان_نشانه_ل
يه روز ي دوستي بود تو شهر الفبا ك همش ولو ميشد اينور و اونور. ميرفت رو مبل لم ميداد. ميرفت تو خونه ولو ميشد. همه بهش ميگفتن تنبل.
يه روز كه داشت ميرف رسيد به يك گل لاله. ديد گل داره گريه ميكنه. گفت چرا غمگيني؟ گل لاله گفت من هيچ دوستي ندارم. بعضي وقتا خيلي تشنه ميشم اما كسي نمياد به من آب بده.
دوست تنبل گفت من از اين به بعد دوستت ميشم و هر روز برات آب ميارم
گلهاي ديگه هم صداشونو شنيدن. گل نيلوفر گفت خوب برا ما هم آب بيار.
بله از فردا دوست تنبل هر روز ميرفت و ب گلها آب ميداد. ديگه اون تنبل نبود. و رئيس شهر الفبا يعني آ اول خيلي از كارش خوشش اومد. از اون ب بعد همه بهش ميگفتن ل مهربون
ارسالی:همکار محترم خانم رمضانی
✅جهت سفارش تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
@teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
#پایه_اول #ابتدایی #مدرسه