eitaa logo
تدریس خلاق
158 دنبال‌کننده
129 عکس
98 ویدیو
23 فایل
اینجا محلی است برای تبادل _تجربیات تدریس _روشهای تدریس خلاق برای اینکه از تدریس مقتدرانه و موفق خود لذت ببرید ، با ما همراه باشید. عضوکانال دیگرمون بشید(#ملکه_باش)👇 https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad ما را به دوستانتان معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دلسوز بازنشسته جناب آقای گلچین که بصورت خودجوش به کودکان کار سواد خواندن و نوشتن می آموزد (دزفول میدان امام) 👤 غلامرضا خلیلی نیا ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
هدایت شده از ملکه باش✨
🚨 اگر به هر دلیلی خسارتی به اموال دولتی زده‌ایم و یا خود را مدیون میدانیم، در تمام سال و در هر اندازه‌ای که بر عهده داریم به شماره کارت 6367 9570 6625 6285 ( داری کل، درآمدهای متفرقه دولتی) می‌توانیم مبالغ مورد نظر را واریز کنیم. 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ایشان خانم ثریا مطهرنیا، معلم بیجاری بدلیل کمک مالی به دانش‌آموزان نیازمند به درمان و چندین عمل جراحی خاص و کمک مالی به صد‌ها دانش‌آموز بی بضاعت به جمع 10 معلم برتر دنیا راه یافت. خانم مطهرنیا شما مایه ی و بهترین الگو برای تمام معلم های ایرانی هستید... 👤 علیرضا محمدی ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به معلمین عزیزتر از جانمان که در نهایت صبوری و رنج بار زحمات طاقت فرسای تعلیم و تربیت را به دوش می کشند. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
درس را به طور خلاصه معرفی کنید. اولین روز کلاس بهتر است به مباحث کلی اختصاص داشته باشد. یک معرفی اجمالی از درس که قبلا آماده کرده اید را همراه داشته باشید. این معرفی باید شامل مباحث، موضوعات و سیلابس درس، نحوه ارائه درس، تکالیف و فعالیت های درسی مورد نظر، نظام ارزشیابی و روش نمره دهی و انتظارات شما باشد. سعی کنید معرفی را به صورت جذابی ارائه کنید برای این کار می توانید از اسلاید استفاده کنید (پاورپوینت تهیه کنید) در اسلایدها می توانید کمی شوخ طبعی و خلاقیت نیز وارد کنید مثل استفاده از یک تصویر بامزه یا کاریکاتور ولی در این کار افراط نکنید. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
مریم صیاد آموز لنگان لنگان داشتم تو خیابون راه می‌رفتم که یه خانم زیبا و شیک پوش بهم نزدیک شد ازم پرسید: شما آقای نصیری هستین؟ گفتم: بله گفت: من شاگرد شما بودم، دبیرستان توحید، یادتون میاد؟ با اینکه قیافش آشنا بود گفتم: نه متاسفانه، آخه من خیلی دانش آموز داشتم. و بعد ادامه دادم: خب مهم نیست شما خوبید خانم؟ گفت: بله ممنون استاد من شیمی خوندم و تا دکترا ادامه دادم البته نه اون سال‌های جنگ دکترامو چند سال بعد گرفتم و در حال حاضر محقق هستم. آقای نصیری، سماک بحری هستم یادتون اومد؟ از شنیدن حرفاش خیلی خوشحال شدم وقتی کمی دقت کردم، شناختمش، آره خودش بود خیلی دلم می‌خواست از احوالش با خبر بشم و حالا دیده بودمش که فرد موفقی شده بود، یه هو رفتم به بیشتر از بیست سال پیش. اون موقع‌ها با اینکه انقلاب شده بود و مدارس تفکیک شده بود ولی به علت کمبود دبیر بعضی از دبیران مرد مدارس دخترانه تدریس می‌کردند. من هم اون وقت‌ها به دانش آموزان دختر جبر درس می‌دادم، یادم اومد این دختر چند جلسه‌ای که صبح‌ها من کلاس داشتم دیر سر کلاس میومد و من هم همیشه دعواش می‌کردم و بدون اینکه چیزی بگه می‌رفت سر جاش. من هم کلی عصبی می‌شدم و واسه اینکه بچه‌ها درسو بفهمند سریع درسو ادامه می‌دادم. همیشه می‌خواستم واسه دیر کردش به مدیر بگم ولی یادم می‌رفت تا اینکه یه روز زنگ اخر تو کلاس بغلی، آخرین نفری بودم که از کلاس می‌رفتم بیرون یه هو همین دانش آموز سماک بحری رو دیدم که به دیوار راهرو تکیه داده و تو چشماش پر از اشکه. پرسیدم: سماک چی شده؟ با بغضی که تو گلوش بود جواب داد: پام پیچ خورده آقا حالا نمی‌دونم چه جوری برم خونه یه هو گفتم: بیا من می‌رسونمت اون وقت‌ها یه ماشین پیکان داشتم که هرکسی نداشت جواب داد: نه آقا خونمون دوره گفتم: اشکالی نداره می‌رسونمت، می‌تونی تا ماشین یه جوری بیای؟ درحالی که برق خوشحالی تو چشماش موج می‌زد گفت: بله آقا بالاخره هر جور بود خودشو تا ماشین رسوند من هم که به خاطر معذورات نمی‌تونستم دستشو بگیرم، بالاخره به سمت خونه‌اش حرکت کردیم وقتی آدرس می‌داد تازه متوجه شدم خونه اش خارج از شهر و در یکی از دهات اطراف قرار داره. وقتی رسیدیم سر یه جاده خاکی گفت: آقا تو همین جاده است دیگه خودم میرم ممنون گفتم: نه چه جوری می‌خوای بری می‌رسونمت همین طور که می‌رفتیم چون راه خیلی طولانی شد ازش پرسیدم: این جارو با کی میای بری مدرسه؟ گفت: با هیشکی آقا پیاده میام تاسر خیابون 5 صبح بلند می‌شم اما خب گاهی بارونو باد باعث می‌شه کمی دیر برسم داشتم دیوونه می‌شدم این همه راهو این دختر. پیاده میومد !!!!!.خلاصه رسیدیم خونشون یه خونه روستایی دیدم که از امکانات اون زمان هم خیلی چیزها کم داشت. به سختی رفت بالا و گفت: بفرمایید صدای پیر مردی از تو اتاق شنیده شد که پرسید: سماک کیه؟ دانش آموزم جواب داد: آقا معلممه پیر مرد اصرار کرد که برم بالا و یه چای بنوشم. من هم رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی پیر مرد که فهمیدم پدر سماک دانش آموزم بود گفت: آقا معلم این دختر همه زندگی منه، الان دوساله مادرشو از دست داده منم مریضم ،هم تو مزرعه کار می‌کنه هم تو خونه به دوتا برادرهای کوچیکشم میرسه، میگم دختر نمی‌خواد درس بخونی راه به این درازی چه کاریه آخه ولی هی اصرار می‌کنه می‌خوام درس بخونم آه ببینین الان شما رو تو درد سر انداخته گفتم: این چه حرفیه در حالی که با بغضی که گلومو گرفته بود به زور چایی که سماک آورده بودو می‌خوردم گفتم: ببخشید من دیگه باید برم تمام راهو که بر می‌گشتم گریه کردم پیش خودم گفتم من فقط یک معلم نیستم، من باید بیشتر از اینها از حال دانش آموزم با خبر باشم. از اون روز به بعد بهش زنگ‌های تفریح کمک می‌کردم چند تا کتاب بهش دادم و دیگه دعواش نکردم اینها تنها کاری بود که از دستم بر میومد. حالا اون با تمام وجود مشکلات این قدر موفق شده بود و من بهش افتخار می‌کردم، همین‌طور که لبخند می‌زدم، نگاش می‌کردم که یه هو از گذشته بیرون اومدم چون صدام زد: آقای نصیری .....و ادامه داد: خیلی خوشحال شدم دیدم‌تون من هیچ وقت محبت‌هایی که به من کردینو فراموش نمی‌کنم گفتم: خواهش می‌کنم من افتخار می‌کنم که چنین شاگردی داشتم خداحافظی کرد و در حالی که ازم دور می‌شد پیش خودم گفتم: امیدوارم معلم‌های امروزی هم بدونند که فقط یک نیستند. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
گويند از مردي که صاحب گسترده‌ترين فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي در جهان است پرسيدند: «راز موفقيت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت: "زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ي فقيري به دنيا آمدم و چون خود را به معناي واقعي فقير مي‌ديدم، هيچ راهي به جز گدايي کردن نمي‌شناختم...!! روزي به طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافه‌اي مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وي نگاهي به سراپاي من انداخت و گفت: به جاي گدايي کردن بيا با هم معامله‌اي کنيم. پرسيدم : چه معامله‌اي ...!؟ گفت: ساده است. يک بند انگشت تو را به ده پوند مي‌خرم! گفتم: عجب حرفي مي‌زنيد آقا، يک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟ - بيست پوند چطور است؟ - شوخي مي‌کنيد؟! - بر عکس، کاملا جدي مي‌گويم. - جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم. او هم‌چنان قيمت را بالا مي‌برد تا به هزار پوند رسيد. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهيد، من به اين معامله‌ي احمقانه راضي نخواهم شد. گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ده هزار پوند مي‌ارزد، پس قيمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قيمت چشم، گوش، مغز و پاي خود چه مي‌گويي؟ لابد همه‌ي وجودت را به چند ميليارد پوند هم نخواهي فروخت!؟ گفتم: بله، درست فهميده‌ايد. گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابي هستي، اما داري گدايي مي‌کني ...!؟ از خودت خجالت نمي‌کشي .!؟ گفته‌ي او همچون پتکي بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد.!! ناگهان بيدار شدم و گويي از نو به دنيا آمده‌ام اما اين بار مرد ثروتمندي بودم که ثروت خود را از معجزه‌ي تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدايي کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگي تازه‌اي را آغاز کنم ..." قصه‌ها براي ما نوشته شدند، اما تمام عمر، ما براي از آنها استفاده کرديم....!!? ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
به مناسبت سی سال دویدن .... وقتی برای اولین بار وارد کلاس شدم و دانش اموزان تمام قد از جا بلند شدند و سلام دادند دستها و پاهایم شروع به لرزیدن کرد ... انچه که در دانشگاه خوانده بودم و انچه در واقعیت می دیدم زمین تا اسمان با هم فرق داشت و من دخترک جوان و ناپخته ای که دوست داشت هنوزم شیطنت کند و با در و دیوار حرف بزند، اما حالا معلم شده بود و معلم بودن کار اسانی نبود ... وقتی وارد کلاس شدم و سی جفت چشم کنجکاو را دیدم که نصف نگاهشان به سمت من و نصف دیگر بند به خیابان است از استرس انقدر بی حال شدم که بچه ها برایم اب قند اوردند و من با عذر خواهی از بچه ها سعی کردم خودم راجمع و جور کنم ... من ناخدایی بودم که نمی دانستم مقصد نهایی مسافرانم کجاست ... چه باید می گفتم و چگونه رفتار می کردم با دخترکانی که شادی و غم همزمان در صورتهایشان موج می زد و احساسشان بلاتکلیف پشت نیمکت ها کشته میشد و تمام دلخوشیشان شیطنت کردن وسط کلاس بود ... وداستان اینگونه اغاز شد یک روز وسط تدریس متوجه شدم پیچ یکی از نیمکت های چوبی کلاس محکم نیست و هی صدا می دهد سریع یک پیچ گوشتی و یک چکش از خدمتگذار مدرسه گرفتم و به کلاس برگشتم ، بچه ها شوکه شده بودند و فکر می کردند ابزاری برای تنبیه انان است سمت نیمکت رفتم و پیچش را محکم کردم و چند چکش بر رویش کوبیدم ... چه میدانستم که معلم باید نجاری هم بلد باشد تا صدای جیر جیر نیمکتی ، حواس دانش اموزش را پرت نکند روز دیگر بچه ها در کلاس موشک کاغذی پرت می کردند و من هم با انها مسابقه گذاشتم تا کدامیک برنده خواهیم شد معلم یا بچه ها... معاون سر اسیمه و بدون در زدن وارد کلاس شد و گفت ؛ شما اینجایید ..!!! فکر کردم کلاس معلم ندارد نمی دانم کجای قانون جهان نوشته شده بود که کلاس داری یعنی خفه کردن بچه ها و سکوت مطلق کلاس ... ان روز به نظر مدیر و همکاران با تجربه ام، من چه دبیربی تجربه و بی درایتی بودم ... در حالیکه من فقط می خواستم برای چند دقیقه ، در بازی و شادی بچه ها شریک شوم و به انها بیاموزم شاد بودن اولین حق انها در مدرسه هست... اما معلمی که خود اجازه شادی نداشت چگونه می توانست بچه هایش را شاد کند ...!!! در سفر معلمی روزهایی بود که برای درس جغرافیا ، چکمه های بلند پلاستیکی می پوشیدم و همراه با بچه ها دل به جنگل و رودخانه می زدم ، با فریاد می گفتم ؛ بچه ها اگر روستا نباشد ، خاک نباشد جنگل نباشد ، اب و رودخانه نباشد ، زندگی هم نیست بیایید امروز عهد ببیندیم مراقب اب و خاکمان باشیم ... مازندران این دخترک سبزه پوش ساحل نشین .... و ناگهان لابه لای حرف زدن ها اب را به طرف بچه ها می پاشیدم و انها هم مثل کندوی زنبوری که سر باز کند به من حمله ور میشدندو تا می توانستند به طرف معلمشان اب می پاشیدند نمی دانم چگونه توصیف کنم صدای شادی و فریاد بچه ها را وقتی مشت مشت اب به طرفم می ریختند و هی می گفتند ؛ خانم معلم چه کیفی می دهد اب بازی کردن وسط رودخانه ..... گاهی هم خسته میشدم و وسط تدریس دلم می گرفت ، کتاب را می بستم و صدا می زدم یکی برایم یک ترانه بخواند ، دخترکی با لهجه شیرین شمالی شروع به خواندن می کرد و من همراهیش می کردم و بچه ها ارام ارام شروع می کردند به دست زدن و چند دقیقه بعد دوباره درس شروع میشد .... گاهی روی تخته کلاس می نوشتم ؛ من اهل مهربانیم ...شما اهل کجایید گاهی عصبانی میشوم و گاهی هم ، خیلی بد اخلاق ... اما شما مرا دوست داشته باشید و هر وقت عصبانی شدم فقط به طرفم بدوید و مرا در اغوش گیرید چون بوی فرزند مادر را ارام می کند ... در سفر معلمی اموختم باید به صورت تک تک بچه ها خیره شوم و بدون هیچ سوالی کشف کنم ، کدامشان غم اب و نان دارد ؟ کدامشان گونه هایش بخاطر تب سرخ شده است ؟ کدامشان بخاطر طلاق پدرو مادر هر روز به یک سمت پرت میشود ؟ کدامشان از استرس زیاد ناخن هایش را تا ته می جود ؟ و کدامشان چند دانه رویا در جیب هایش گم کرده است ....؟ چقدر تصور همه اینها سخت است و چه توان و هنری می خواهد شغل معلمی ... حال پایان سفر است ، من مانده ام با یک دنیا خاطره و یک کتاب حرف ....و یک ارزوی ساده ...!!! اینکه یکی بگوید ؛ خدا قوت خانم معلم ... و دل خوشم به یک داستان کوتاه و صداهایی اشنا درون کوی و برزن که می گویند ؛ سلام خانم معلم من زمانی دانش اموز شما بوده ام مرا نمی شناسید ...!!! و من شاد و خوشحال از دیدنشان می گویم ؛ خدا را شکر که در این شهر فراموشیها ، هستند انهایی که هنوز مرا می شناسند ، هنوز مرا دوست میدارند .... ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
هدایت شده از ملکه باش✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می گفت از جهاد در سوریه مهمتره. 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
انشايم ڪه تمام شد معلم با خط ڪش چوبی اش زد پشتِ دستم و گفت جمله هايت زيباست ... گفتم اجازه آقا ... پس چرا ميزنيد؟؟؟ نگاهم كرد ... پوزخندِ تلخی زدو گفت: ميزنم تا همیشه يادت بماند و در اين دنيا تاوان دارد...! ✍️ 📚@befarma_sher Eitaa.com/befarma_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخلاق یعنی شکوفایی حقیقت در درون آدمی اخلاق را در وجود شاگردانتان شکوفا کنید. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
🔰 بعضی از فعالیت هایی که در یک تدریس خوب باید به انها توجه کنیم : ✳️ قبل از شروع كلاس هدف خود را از ارائه محتوی درس مشخص ‌سازيد. ✳️ با یک‌ برنامه‌ریزی دقیق و داشتن طرح درس مناسب وارد کلاس شويد. ✳️دانش آموزان را از هدف آموزشی خود آگاه سازيد. ✳️ از دانسته‌های دانش‌آموزان خود نسبت به محتوای آماده برای تدریس آگاه شويد و متناسب با آن تدریس خود را شروع کند. ✳️در هنگام ارائه مطالب از مباحث جذاب و علمی جهت تفهیم مفاهیم استفاده کند. ✳️شیوه تدریس خود را متناسب با محتوای مورد نظر انتخاب کنيد و از یک روش تکراری استفاده نکنيد. ✳️در هنگام تدریس با صدای یکنواحت صحبت نکنيد و با دانش آموزان تماس چشمی برقرار کنيد. ✳️هنگام تدریس از دانش آموزان سوالاتی جهت کنترل و جلوگیری از حواس پرتی آنها بپرسيد. ✳️به شرایط فیزیکی کلاس از نظر( نور، صدا، گرما، چینش صندلی‌ها، ...) توجه كنيد و محیطی مناسب و جذاب و درعین حال آرام فراهم کنيد. ✳️ رفتارهای مطلوب را در جمع تشویق كنيد ولی بیش از اندازه به آن رفتار تاکید نکنيد. نوع تشویق را براساس نوع رفتار، سن، ...انتخاب کنيد و آن را بلافاصله بعد از رفتار درست ارائه دهید. ✳️ در صورت لزوم با توجه به توانایی ها و نیاز دانش آموزان ، روش را از معلم محور به دانش آموز محور تغییر دهید . ✳️آموزش را برای بعضی از دانش آموزان ساده سازی و مجددا بازگو کنید . ✳️برکار برخی از دانش آموزان نسبت به سایرین،نظارت دقیق تری کنید . ✳️کمک هم کلاسی ها به یکدیگر را تشویق کنید . ✳️مواد و منابع گوناگون را انتخاب یا ایجاد کنید. ✳️با توجه به توانایی دانش آموزان پرسش هایی با درجات گوناگون پیچیدگی بپرسید . ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
یک حقیقی یک دانش آموز ابدیه. استاد 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
بچه ها وقتی خوشبختن که نسخه ی خوبی از خودشون باشن نه نسخه ی کپی ازچیزی که ما تخیل می‌کنیم. استاد 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
✏️ دو مداد سیاه✏️ 🔅از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!» مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.» 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
💢معلم پژوهنده: 🔍راههاي درگير كردن دانش آموزان در فرايند تدريس 1-پرسش از دانش آموزان 2-ارائه بازخورد 3-كار كردن گروهي 4-فعال بودن دانش آموزان 5- نشان دادن راه و فرايند(مسير فعاليت) 6-ايجاد رقابت جمعي 7- ارتباط عاطفي با دانش آموزان 8-ارتباط منطقي بين مطالب يادگيري 9-ارتباط مطالب با زندگي و دنياي واقعي ✳️ 10-دادن فرصت و زمان كافي به دانش آموزان براي ارائه مطالب و اظهار نظر ‌ ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
معلم به سه چیز نیاز دارد: ۱_دانش ۲_مهارت ۳_تجربه ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
🔹از روشهای 💢مرور کردن دروس اطلاعات رو به تصویر بکش! یکی از بهترین کارهایی که میشه در بحث روش مرور کردن درسها مطرح کرد همین تصویر سازیه : مثلا ساخت نمودار، جدول و مدل‌های بصری! برا به تصویر کشیدن اطلاعات باید حضور ذهن و تمرکز بالا و فعال تری حین مطالعه ت داشته باشی و کم‌تر منفعل بمونی! هرچقدرم که ذهنت فعال تر، یادگیریت بهتر! از فلش کارت استفاده کن! فلش کارت وسیله خوبیه تا مطالبی که خوندی رو هی مرور کنی! یه برنامه اجباری برا هر شبت بذار که من هرشب مثلا ٣٠ دقیقه فلش کارتامو مرور میکنم! ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تواضع وتعظیم عزیز عبدی کوهنورد ۶۳ ساله ایرانی بر پرچم در بلندترین جای دنیا قله اورست ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
سلام. لینکی که در زیر میفرستم کاری است از *مؤسسه پیامبر نور و رحمت* که براش خیلی زحمت کشیده شده. تمام سوره های رو با تصاویر زیبا و ترجمه های داستان همراه کرده اند . خیلی جالب است، آيات رو با صوت دلنشین و تصاویر داستانی و ترجمه فارسی ترکیب کرده و یک اثر جذاب ایجاد کرده اند. برای دانش آموزان هم عالیه. https://www.masoudriaei.com/index.php/quranv/ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
⭕️ یه جمله از مولا علی (ع) هست که کاش میشد با طلا نوشت و سردر تایملاین زد: «قلب ها دریچه نفوذند و آنکه صادقانه نفوذ کند؛ پایدارترین مهمان است.» 👤 یاس 🌹 پ.ن.خوشا به سعادت معلمی که برای گسترش دین خدا به قلب‌های دانش آموزان خود نفوذ می کند. 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
چه کار کنیم تا وقتمون تلف نشه! 👆🏼افراد موفق از وقتشون نهایت استفاده رو میبرن و زمانشون رو هدر نمیدن. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
💢پرهیز از کلیشه برای رسیدن به خلاقیت 🌍مصاحبه با خانم معلمی که خلاقانه درس می‌دهد (۱) ✅همیشه تصور می‌کردم روش آموزشی معلمان تابع قوانین خاصی است و روش‌های آموزشی خلاقانه در نظام آموزشی ما چندان جایگاهی ندارد. یعنی معلمان اجازه ابتکار عمل در آموزش را ندارند . تا اینکه مدتی پیش با یکی از معلمانی که روش‌های خلاقانه و ابتکاری خاصی در تدریس داشت، آشنا شدم و تصمیم گرفتم یک روز در کلاسش حاضر شوم. ✍زنگ اجتماعی بود و درس عشایر؛ دانش آموزان کلاس سوم با شور و شوق خاصی وسایل لازم برای گردش علمی ‌را در کوله‌‌پشتی‌هایشان جا به جا می‌کردند که ورود یکی از دانش آموزان با لباس محلی به کلاس همه نگاه‌ها را به خود جلب کرد. 🌱مدت زیادی نگذشت که معلمشان نیز با لباس عشایر وارد کلاس شد. 🌱 بچه‌ها چند لحظه‌ای ‌هاج و واج به لباس معلم چشم دوخته بودند. 🌏خانم «مقرب» نقشه‌ای را که در آن دشت و کوه و رودخانه‌ای ترسیم شده بود، روی تخته نصب کرد و بعد با لهجه مسیر حرکت را برای دانش‌آموزان توضیح داد. 🌱بچه‌ها کوله‌پشتی‌هایشان را برداشتند و به داخل حیاط مدرسه آمدند. رودخانه و کوه و دشت در کف حیاط مدرسه با گچ نقاشی شده بود. 🌱دانش آموزان که از دیدن این صحنه تعجب کرده بودند، تازه فهمیدند که به یک سفر ذهنی آمده‌اند. 🌱معلم شروع کرد به توضیح دادن مجدد مسیر سفر و گفت: 🌏 «مقصد نهایی ما رسیدن به آن دشت است که عشایر در آنجا چادر زده اند و برای رسیدن به آنجا همانطور که قبلاً در نقشه دیده‌اید اول باید از این رودخانه عبور کنیم...». 🌍بعد از رد شدن از رودخانه فرضی، معلم گفت: «چادرهایی که در انتهای دشت کنار آن درخت برپا شده را می‌بینید؟» 🌍دانش آموزان شروع کردند به اضافه کردن جزئیاتی تخیلی برای آنها «اجازه خانم، یک نفر هم آنجا نان درست می‌کند، اجازه خانم...» 🐏به درخواست معلم و با هماهنگی مسئولان مدرسه، برای تداعی بیشتر دانش آموزان در این سفر ذهنی، گوسفندی را نیز در حیاط مدرسه آزاد گذاشته بودند که بچه‌ها مدتی با آن بازی کردند. 🥣بعد معلم، دانش آموزان را به خوردن غذای عشایری دعوت کرد، وقتی بچه‌ها همراه معلم کف حیاط مدرسه نشستند، او بقچه‌ای را باز کرد. 🥣در کاسه سفالی داخل بقچه مقداری ماست ریخت و سپس از کیسه‌ای مقداری نان بیرون آورد و گفت: «بچه‌ها! بفرمایید ناهار» و شاگردان همراه معلم یک غذای عشایری را تجربه کردند. با خودم فکر کردم خانم معلم می‌توانست در مورد زندگی عشایر، کار آنها و تولیداتشان در کلاس توضیحاتی برای دانش آموزان بدهد، به همان شیوه‌ای که به همه ما آموزش داده شده بود و البته بسیاری از آنها را فراموش کرده‌ایم. به نظر می‌رسید شیوه آموزشی به گونه‌ای طراحی شده که دانش آموزان نیز در آموزش سهیم باشند،....ادامه دارد ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
🌍مصاحبه با خانم معلمی که خلاقانه درس می‌دهد (۲) 💢... در این فکر بودم که خانم «مقرب» وارد کلاس شد و با هم به گفت و گو نشستیم. وقتی در حیاط مدرسه شما را با دانش آموزان می‌دیدم، احساس کردم باید خیلی به شغلتان علاقه مند باشید؟ همین طور است. من معلمی ‌را دوست دارم، چون با افرادی سروکار دارم که وجودشان هنوز عاری از روزمرگی و مقید شدن به آداب و رسوم تصنعی و فرمایشی معمول جامعه است. در ضمن تدریس سعی می‌کنم به آنها یاد بدهم که چگونه انسان‌های پویا و خلاقی باشند. مطمئناً این روش تدریس بی‌زحمت نیست، با این وجود چرا این روش را انتخاب کرده‌اید؟ اعتقادم بر این است که دانش آموزان هر چیز را که به صورت لمسی و فعالیتی باشد، بهتر درک می‌کنند. ضمن اینکه نمی‌خواهم به بچه‌ها الگو بدهم، بنابراین سعی می‌کنم شرایط را به گونه‌ای شبیه‌سازی کنم که خودشان به هدفی که مدنظر است، برسند. در اجرای این گونه روش‌ها از نظر هزینه و یا موارد دیگر مشکلی ندارید؟ می‌توان با کمی ‌تفکر و تمرکز روش‌های مختلف و کم‌هزینه را انتخاب کرد، به عنوان مثال برای این برنامه یک لباس و مقداری زیور آلات عشایر را از جمعه بازار تهیه کردم که تا چند سال هم قابل استفاده است. به یکی از شاگردان هم که لباس محلی داشت از قبل گفته بودم که لباسش را در این روز بپوشد. یک سطل ماست و یک بسته نان هم صبح در مسیر مدرسه خریدم که در مجموع هزینه چندانی نداشت. در حقیقت انجام این برنامه بیشتر مبتنی بر موفقیت در تداعی ذهنی برای دانش‌آموزان بود که به همین خاطر هم سعی کردم با کمی ‌تغییر لهجه در صحبت‌هایم، نشان دادن مسیر دشت روی نقشه، خوردن نان و ماست به همراه بچه‌ها به عنوان یک وعده غذای عشایری و با کمک تجسم ذهنی خود دانش آموزان آنها را در فضای زندگی عشایر قرار دهم تا با چگونگی زندگی عشایر و مشکلاتشان آشنا شوند. ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
💢مصاحبه بامعلم خلاق( ۳) چه نیازی را حس کردید که تصمیم گرفتید به این شیوه تدریس کنید؟ هیچ وقت به دانش آموزانم به عنوان یک بچه نگاه نکردم. در واقع این‌ها وزیر، وکیل و مسئولان آینده این جامعه هستند و باید کاری کنیم که اگر روزی به جایی رسیدند، همه جامعه را در نظر بگیرند. از طرفی معتقدم باید ذهن آنها باز بماند و کلیشه ای نشود. تمام هنرمندان و نویسندگان و در مجموع انسان‌های موفق و خلاق کسانی هستند که به اصطلاح ذهنشان باز است و کلیشه‌ای نشده‌اند و به علاوه توانسته‌اند ارتباطشان را با دوران کودکی حفظ کنند. ولی ما گاهی با استفاده از روش‌های نادرست تربیتی و آموزشی خلاقیت ذاتی بچه‌ها را از بین می‌بریم؛ چیزی که دیگر به راحتی قابل اصلاح نیست. در آموزش همه دروس می‌توان از چنین روش‌هایی استفاده کرد، به عنوان مثال ریاضی یا درس‌های دیگر را چگونه تدریس می‌کنید؟ از نظر من با کمی ‌فکر و ابتکار عمل در همه دروس می‌توان به این صورت کار کرد. مثلاً امسال برای آموزش محیط به شاگردانم از قبل مقواهایی را به صورت مستطیل شکل و یک قرقره روبان تهیه کردم و مقواها را به دانش آموزان دادم و گفتم می‌خواهیم دورش را کادری با روبان بچسبانیم و وسط آن را نقاشی بکشیم. به همه گفتم اندازه دور آن را به من بگویند تا به اندازه کافی به آنها روبان بدهم، به راحتی همه بدون اینکه حتی اسمی ‌از محیط بیاورم و توضیحی در این باره بیاورم، فهمیدند که منظور از محیط چیست و باید چگونه محیط اشکالی که دارای اضلاع هندسی هستند را به دست بیاورند....‌ ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh
دوستان خود را به این کانال دعوت کنید با لینک زیر ✍ 🕯 @tadris_khallagh 🕯 Eitaa.com/tadris_khallagh