حدود فصل بهار بود.
در جادهاى حركت مىكردم و درختان دو طرف آن را كه از شكوفه پُر شده بودند، مىديدم. احساس شرمندگى مىكردم كه بهارها از عمرم گذشته، ولى هنوز شكوفهاى ندادهام! هنوز عقيم و خسته و مفلوك ماندهام! پس كجاست بارِ من؟ كجاست بارى كه بتوانم آن را پيش خدا ببرم؟!
وقتى انسان نعمتى را پيش زن و بچهاش مىبرد، آنها تنها مىگويند بارك اللَّه، ولى اگر همين نعمتها را پيش خدا ببرد، خدايى كه خودش منعم است
و به اينها نيازى ندارد، او مىپرسد كه با اين نعمتها چه كردهاى؟ عمر خود را در چه راهى مصرف كردهاى؟ اين دل، اين چشم و اين گوش و ... كه به تو دادم، آلوده نبود! پس كجاست آن توانايىهايى كه بايد بدست مىآوردى؟
خدا مثل زن و بچه نيست كه آدمى هميشه با نعمتها گولشان زده باشد.
استاد علی صفایی حائری(ره)
اخبات ص ۹۴
『 عین صآد 🌿⃢⃟☕️:دِلْنِوِشْتِـہ هٰاے بُـٓـــــــلُوٖغٌ..!』
💡✏️ @Bologh_Ain_sad 🖋️💡
#سال_نو
#اخبات #نعمت_خداوند
#استاد_علی_صفایی_حائری
#عین_صاد