یک #داستان آموزنده
⚫️کوری در محشر
📻یکی از #بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود:
🏠یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند..
✨پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی؟
📝گفت:ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت و آمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است....
🔖به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟
🗝گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد...
🪞ایشان فرمود:به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
🔵آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است:
🔸( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی #نیکی کرده به خودش نیکی کرده است.🔸
📚 داستانهاي شگفت/ شهید دستغيب ص ۲۹۲
کانال تفکر در قرآن💖
🆔 @tafakor_dar_goiran
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
🌸🍃﷽🍃🌸
✍ لباس نو! بخور پلو!
یکی از روشهای قرآن اینه که با #داستان مطلبی رو شروع و بیان میکنه!
منم داستانی میخوام بگم که البته شاید شنیده باشید اما بازم تکرارش خالی از لطف نیست☺️👇
👤بهلول با #لباس کهنه به مهمونی رفت و بالای مجلس نشست.
👥 مهمونها انقدر گفتند:
یهخورده پایینتر، یهخورده پایینتر!!!
تا اینکه بهلول دَمِ در و پیش کفشها غذا خورد.🍛👞🤦♂
🗓 بعد از چند روز، دوباره دعوت شد. ولی این دفعه با #لباس نو به مهمونی رفت.🤵♂
هر کس از در وارد میشد میگفت: چرا اینجا نشستی؟! بفرمایید بالاتر!!! 💁♂💁♂
وقتی شام آوردند 🍽 بهلول غذا رو در آستینش ریخت و مرتب میگفت:
❗️لباس نو! بخور پلو! 🍗🍛💁♂
😳 مردم تعجب کردند، گفتند:
😧 این چه کاریه که میکنی؟
👤بهلول گفت:
➖من همون شخصی هستم که فلان شب کسی به من اعتنایی نکرد و دَم در غذا خوردم🤦♂
پس این همه تشریفات و احترام، مال من نیست، مال #لباس من است پس جا داره که به لباسم غذا بدم! 👔😁
🔺#داستان بالا رو گفتم که بگم؛
👇👇
➖وقتی به جای توجه به شخصیت خودِ #دختر، به #لباس و ظاهر و آرایش اون توجه میشه،💄💅 یعنی در فرهنگ غربگرایان، یه جور کوتاهفکری و #نابینایی وجود داره❗️
🔚 و این ندیدن ارزشِ واقعیِ #دختر، باعث میشه #دختر در حد یک #کالا و #لباس و لوازم آرایش پایین آورده بشه❗️😱
✅ اما اسلام جایگاه والای خود #دختران رو متذکر میشه و برای #کرامات و هویت انسانی اونها ارزش قائل میشه.
☝️در اینصورت #زن همیشه مورد احترام و ارزشمند است حتی اگر سالمند باشه و از ریخت و قیافه افتاده باشه❗️ 👵
👇👇
💯 امروز وظیفهی پدران و مادران مسلمان، #تربیت دخترانی است که #هویّت والای زن اسلامی رو چنان زنده کنند که دنیا رو به خودشون جلب کنند.👌
👈مثل مریم(س)، #دختر عمران(ع)
👈مثل فاطمه(س)، #دختر پیامبر(ص)
👈مثل زینب(س)، #دختر حضرت علی(ع)
👈مثل معصومه(س)، #دختر موسیبن جعفر(ع)🌷
✅ گرانبهاییِ #دختران، به خاطر عمل زیبایی و لباس فاخر مُدِ روز و لوازم آرایش💄نیست که اگر روزی بدون اینها در جامعه ظاهر شدند، خیال کنند ارزشی ندارند و تاریخ مصرفشون تموم شده .❌⌛️
کانال تفکر در قرآن💖
🆔 @tafakor_dar_goiran
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
🍃🍃🍃🌼🍃
#داستان زیبا و خواندنی
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
✍️یک روز مردی از کار به خانه برگشت و از همسرش پرسید نمازت را خوانده ای؟
همسرش گفت: نه, شوهر اش پرسید: چرا؟
همسرگفت: خیلی خسته ام تازه از کار برگشتم و کمی استراحت کردم.
شوهر گفت: درست است خسته ای امانمازت رابخوان قبل از اینکه بخوابی!
فردای آن روز شوهر به قصد یک سفر بازرگانی شهر را ترک کرد، همسرش چند ساعت پس از پرواز با شوهر اش تماس گرفت تا احوال اش را جویا شود اما شوهر به تماس اش پاسخ نداد، چندین بار پی در پی زنگ زد اما شوهر گوشی را برنداشت، همسر آهسته آهسته نگران شد و هر باری که زنگ میزد پاسخ دریافت نمیکرد نگرانی اش افزون تر میشد، اندیشه ها و خیالات طولانی در ذهن اش بود که نکند اتفاقی برای او افتاده باشد، چون شوهر اش به هر سفر که میرفت همزمان با فرود آمدن اش به مقصد تماس میگرفت اما حالا چرا جواب نمیداد؟🍃
خیلی ترسیده بود گوشی را برداشت ودوباره تماس گرفت به امید اینکه صدای شوهر اش را بشنود، اما این بار شوهر پاسخ داد و شوهر اش گوشی را برداشت.
همسر اش با صدای لرزان پرسید: رسیدی؟
شوهر اش جواب داد: بله الحمدلله به سلامت رسیدم.🌱
همسر پرسید: چه وقت رسیدی؟
شوهر گفت: چهار ساعت قبل، همسر با عصبانیت گفت: چهار ساعت قبل رسیدی و به من یک زنگ هم نزدی؟🍃
شوهر با خون سردی گفت: خیلی خسته بودم و کمی استراحت کردم، همسرگفت: مگر میمردی که چند دقیقه را صرف میکردی و جواب منو میدادی؟ مگه من برایت مهم نیستم؟🍃
شوهر گفت: چراکه نه عزیزم تو برایم مهم هستی.
همسر گفت: مگر صدای زنگ را نمیشنیدی؟
شوهر گفت: میشنیدم.
زن گفت: پس چرا پاسخ نمیدادی؟
شوهر گفت: دیروز تو هم به زنگ پروردگار پاسخ ندادی، به یاد داری؟ که تماس پروردگار (اذان) را بی پاسخ گذاشتی؟
چشمان همسر ازاشک حلقه زد و پس از کمی سکوت گفت: بله یادم است، ممنون که به این موضوع اشاره کردی......معذرت میخواهم عزیزم! 🍃
شوهر گفت: نه عزیزم از من معذرت خواهی نکن، برو از پروردگار طلب آمرزش کن، من دیگر چیزی از این دنیا نمیخواهم، فقط میخواهم که در یکی از کاخ های بهشت در کنار هم زندگی حقیقی خویش را آغاز کنیم، آنجا بی تو چی کنم؟
پس از آن روز همسر هیچ وقت نماز را بی وقت نمیخواند و هیچ وقت بی نماز نماند.
دوست داشتن واقعی چنین هست
کسی را دوست داری با خودت به بهشت ببر☺️❤️
❤️الَّلهُمَّ صَلِّ علَےَ مُحَمَّـدٍ وعلَےَ آلِ مُحَمَّـــدٍ❤️
#وعده_صادق
#یلدا
کانال تفکر در قرآن💖
🆔 @tafakor_dar_goiran
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج