eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 امروز روز اول ماه ربیع الثانی است (در عرب ربیع الآخر میگویند، ثانی در این جا مفهومی ندارد زیرا در مقابل آن ثالثی وجود ندارد). 🌕 در دهم این ماه میلاد حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است که باید آن را بزرگ بشماریم چرا که حضرت، پدر بی واسطه امام زمان _که جان ما و جان های تمام عالم به فدای او باد_ میباشند و باید از او (ع) بخواهیم سفارش ما را به امام زمان (عج) بنمایند زیرا سفارش پدر به پسر حتماً اثر بیشتری دارد. 📒برگرفته از کتاب المراقبات مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ✍ ضمنا نماز اول ماه (2رکعت در رکعت اول بعد ازحمد 30 مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد ازحمد30 مرتبه سوره قدر) ✅صدقه اول ماه هم فراموش نشود که بسیار سفارش شده ☑️ این نماز تضمین سلامتی از جانب خدا در این ماه است. ⏱زمان خواندن این نماز، امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب است. ❥❥👉 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌾جوانه ماش منبع غنی لسیتین است و سبب کاهش کلسترول خون نیز می‌شود ! ✅در نتیجه به کاهش چربی کبد کمک می‌کند و از کبد چرب پیشگیری می‌کند 👌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام به خدای مهربان 🌸 سلام به ماه نـــو سلام به اولین روز ماه خوب ربیع الاول سلام به خیر و برکت سلام به عشق و مهربانــی سلام به شما دوستان خوبم روز شما بخیر و نیکی 🌸 در ماه جدید براتون 🌸 بهترینها رو آرزو دارم. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✅بسم الله بگو و برخیز ✍روزی خانمی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه آورده بود زیرا پزشکان لبنان از معالجه دختر فلجش نا امید شده و به اصطلاح او را جواب کرده بودند.  زن با دختر فلج خود نزدیک حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) منزل می گیرد تا در آنجا برای معالجه فرزندش به پزشک دمشقی مراجعه نماید تا این که روز عاشورا فرامیرسد و او می بیند که مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) در آنجاست می روند، از مردم شام می پرسد: اینجا چه خبر است؟  می گویند: اینجا حرم دختر امام حسین (علیه السلام) است او نیز دختر فلج خود را در منزل تنها گذاشته و درب خانه را می بندد و به حرم حضرت می رود و به حضرتش متوسل می شود و گریه می کند تا به حدی که غش نموده و بی هوش برزمین می افتد در آن حال کسی به او می گوید: بلند شو و به منزل برو چون دخترت تنها است و خداوند او را شفاده داده است. زن برخاسته و به طرف منزل حرکت می کند وقتی که به خانه می رسد درب منزل را می زند ناگهان با کمال تعجب می بیند که دخترش درب را باز می کند!  مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شده و به من گفت: بلند شو تا با هم بازی کنیم من گفتم: نمی توانم چون فلج شده ام آن دختر گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم و دیدم که تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می کرد که شما درب را زدید. آن دختر ( حضرت رقیه) (علیها السلام به من گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (علیه السلام) مسلمان شد 📚 داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم به نقل از: سحاب رحمت۷۷۷ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم❤️ امروز همه چیز به واسطه‌ی نظم الهی به موقع و به جا انجام می‌شود. همه چیز کامل است و من احساس خوبی دارم. خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
🔴محبوبترین لباس ملکه های مصری😳 برای مجلس رفتن یه لباس لاکچری میخوای؟؟😩 دلت میخواد هر جا میری بهترینها رو بپوشی؟؟ 😭 دوستم وقتی میاد مجلس همه چشاشون خیره میشه میگه هر چی از اینجا میگیرم زیر یه تومن🤯😱👇 https://eitaa.com/joinchat/3282764155Cdd4cae06eb باورت میشه لاکچری ترین عباهاشون از 300تومن شروع میشه😳
"نعل وارونه می زنه" روزی روزگاری، دزدی طماع كه تمام عمرش با دزدیدن اموال مردم اموراتش را گذرانده بود تصمیم گرفت یك دزدی بزرگ انجام دهد و به خزانه حاكم دستبرد بزند. او كه سال‌ها در كار دزدی تجربه داشت، نقشه‌ای طراحی كرد و بدون هیچ كمكی به تنهایی یك شب به طرف قصر حاكم حركت كرد او برای اینكه بتواند اموال دزدی شده را با خود بیاورد فقط دو اسب با خود برد. قصر حاكم طوری ساخته شده بود كه از زیرش جوی آب می‌گذشت به همین دلیل كسی نمی‌توانست از راهی به جز دروازه‌ی اصلی قصر وارد آنجا شود مگر اینكه از وسط آب عبور می‌كرد دزد هم همین كار را كرد. اسب‌ها را به تنه‌ی درختی كنار رودخانه بست و خودش از وسط آب رد شد و به قصر رسید. دزد طبق برنامه ریزی كه كرده بود وارد خزانه شد و كیسه خورجین اسب‌هایش را پر از طلا و جواهرات كرد و از قسمت كم عمق جوی با سرعت و به سلامت توانست عبور كند و به جایی كه اسبش را بسته بود برگردد دزد وقتی كه به اسب‌ها رسید با خونسردی كیسه‌های دزدیده شده را روی زمین گذاشت و تك تك نعل اسب‌ها را كند و آنها را برعكس كرد آن وقت دوباره نعل‌ها را به كف پای اسب‌ها كوبید كیسه‌ها را روی اسب‌ها گذاشت و از همان راهی كه آمده بود به خانه برگشت... فردا صبح وقتی خزانه‌دار وارد خزانه شد، فهمید دیشب دزدی وارد آنجا شده و هرچه آنجا بوده با خود برده با سروصدایی كه خزانه‌دار با دیدن این صحنه‌ها به راه انداخت. نگهبانان قصر، حاكم و اطرافیانش به طرف خزانه دویدند. حاكم كه خیلی عصبانی شده بود دستور داد تمام درهای ورود و خروج قصر را كنترل كنند. حاكم مطمئن بود كه دزد از راه دیگری به جز دروازه‌های قصر نمی‌تواند وارد شده باشد. مگر اینكه از وسط جوی آب عبور كرده باشد كه در آن صورت هم او نمی‌توانست یك نفره چندین كیسه را با خود ببرد. نگهبانان قصر هرچه گشتند هیچ اثری از دزد نیافتند درنهایت به حاكم گفتند تنها راهی كه دزد می‌توانسته به قصر وارد شود و از آنجا فرار كند جوی آبی بوده كه از زیر قصر می‌گذشته این بار حاكم دستور داد اطراف جوی قصر را وارسی كنند. نگهبانان بعد از بررسی اطراف قصر به حاكم گفتند: كنار یكی از درختهای كنار جوی آب ردپای چند اسب به چشم می‌خورد. حاكم از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد. دستور داد یكی از كاركنان اصطبل دربار كه در یافتن ردپای اسب‌ها سابقه داشت را به آنجا ببرند تا با بررسی ردپای اسب‌ها به محلی كه آنها برگشتند برسند تا بتوانند به راحتی دزدی كه حاكم او را ساده‌لوح می‌دانست دستگیر كند. نگهبانان قصر به سراغ آن كارگر اصطبل رفتند و او را به محلی كه اسب‌ها بسته شده بودند بردند تا مسیر برگشت دزد را پیدا كند... كارگر اصطبل وقتی به محلّ رسید از اسبش پیاده شد و به دقت شروع به وارسی ردپای اسب‌ها روی زمین كرد بعد از كمی بالا و پایین رفتن گفت: من اولین باری است كه چنین چیزی را می‌بینم! اینجا ردپای چهار اسب كه وارد قصر شده‌اند و از قصر هم خارج نشده‌اند، وجود دارد. من نمی‌دانم این چهار اسب چه جوری از این جوی آب رد شده‌اند و وارد قصر شده‌اند، و حالا این اسب‌ها كجای قصر هستند؟! حاكم با شنیدن این خبر دستور داد نگهبانان وجب به وجب قصر را بگردند تا نشانی از آن چهار اسب پیدا كنند ولی نگهبانان هرچه در قصر گشتند هیچ نشان و اثری از اسب‌ها نیافتند درواقع حاكم نتوانست هیچ نشانی از دزد پیدا كند... مدت‌ها از این دزدی گذشت ولی هرچه حاكم و درباریان به دنبال دزد و نحوه دزدی كه كرده بود گشتند، هیچ پاسخی برای پرسش‌های خود پیدا نكردند، تا اینكه سال‌ها بعد خود دزد كه پیر شده بود یك روز اعتراف كرد كه دزدی آن روز خزانه پادشاه كار او بوده!... از آن به بعد، مثل "نعل وارونه می زنه" در مورد افرادی به كار می‌رود كه خیلی ماهرانه كاری را انجام می‌دهند ولی می‌توانند خلاف آن كار را ثابت كنند... 🆔 @tafakornab
✨﷽✨ 🏴حکایت طبیب و قصاب ✍قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🟢سبک زندگی مهدوی 💠گرامی داشتن برادر نسبی 🔹در شرایط کنونی جامعه، متاسفانه جایگاه ها عوض شده و دوستان افراد، جای برادران او را گرفته اند! بطوریکه گاهی افراد ساعت ها با دوستانشان می نشینند و حرف میزنند و از این همنشینی لذت میبرند. ولی ماهی یکبار حاضر نیستند این زمان را با برادران حقیقی خود بگذارند. همچنین احترامی که افراد برای دوستانشان قائل میشوند، آن احترام را برای برادران نسبی قائل نیستند. 📌 انسان منتظر اما اینگونه نیست. او اهل دقت است و در برنامه هایش به دنبال برنامه هایی است که مورد پسند اهل بیت باشد. او حتی اولویت هایش را با اولویت های مورد اشاره در روایات تنظیم میکند. 🔸در روایتی آمده است که «هر کس برادرش را گرامی بدارد، خدا او را گرامی داشته است.» پس گمان شما درباره پاداش کسی که خدا او را گرامی بدارد، چیست؟ 📚(ثواب الاعمال شیخ صدوق ص۲۸۷) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اراده تو، نه اراده من ... وقتی صبرت سر اومد و طاقتت کم شد رو به خدا مدام در دلت بگو: اراده ی تو، نه اراده من به طریق تو، نه به طریق من به وقت تو، نه به وقت من شکر کن برای همه نعماتی که به چشم نمی آیند ولی بدون آن نعمات، زندگی ما تهی و بی معنا بود مثل هر نفسی که می کشیم سلامی که از سر وجود از عزیزی می شنویم و همین خوابی که شب ها، ما را به رویاهایمان پیوند میزند و به آرامش و سکون میرساند ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره تکان‌دهنده بازیگر معروف از دیدار اسرارآمیز با پیرمردی با محاسن سفید «۱۰ غذای هیئت را به مردم بخشیدم، ۱ربع به ۴ صبح در خیابان پیرمردی دست تکان داد، نگه داشتم و او از عقب یک وانت به من ۱۰ غذای داغ داد غذاها را کنارم گذاشتم و سرم را که برگردانم تشکر کنم خبری از پیرمرد نبود، عقب وانت هم نرده بود و به آن قفل خورده بود!» @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh