eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮 🌐• کسانی که بخاطر كمر درد پا درد و... مسكّن مصرف ميكنند؟ •✅ آموزش ساخت يك مسكن خيلی قوی ▪ حکیم ضیایی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅┅❅❈❅┅┅
دیگی که برای من نجوشه... یک پژوهشگر انسان‌شناس در آفريقا به چند تا از بچه‌های بومی پيشنهاد بازی داد: یک سبد ميوه رو گذاشت پيش یک درخت و گفت هرکی زودتر برسه برنده‌س و همه‌ی ميوه‌ها مال اونه. بچه‌ها دستای همو گرفتن و با هم به درخت رسيدن و همگی دور سبد نشستن. وقتي ازشون پرسيدن چرا؟ بچه‌ها گفتن: "اوبونتو" اوبونتو در فرهنگ "ژوسا" يعنی: من هستم، چون ما هستيم‌. حالا اين داستانای تخيلی رو ول کنيد. مام یه ضرب‌المثل خيلی خيلی غنی داريم که خيلی خيلی ملموسه. ميگه: ديگی که واسه من نجوشه ميخوام سر سگ توش بجوشه! @salembem🦋🦋طب اسلامی شفا
نقشه جهان بابا داشت روزنامه میخوند بچه گفت: بابا بیا بازی! بابا که حوصله بازی نداشت ی تیکه از روزنامه رو ک نقشه دنیا بود رو تیکه تیکه کرد و گفت : فرض کن این پازله…! درستش کن! چند دقیقه بعد بچه درستش کرد بابا، باتعجب پرسید: توکه نقشه دنیا رو بلد نیستی چطور درستش کردی؟! بچه گفت: ادمای پشت روزنامه رو درست کردم … دنیا خودش درست شد "آدمای دنیا که درست بشن… دنیا هم درست میشه … @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
" " کشاورزی هر سال که گندم می‌كاشت، ضرر می‌كرد... تا اینكه یك سال تصمیم گرفت، با خدا شریك شود و زراعتش را شریكی بكارد... اول زمستان موقع بذرپاشی نذر كرد كه هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم كند. اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد. هنگام درو از همسایه‌هایش كمك گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد... اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به خانه‌اش برد و گفت: «خدایا، امسال تمام زراعت مال من، سال بعد همه‌اش مال تو!» از قضا سال بعد هم سال خیلی خوبی شد، اما باز طمع نگذاشت كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند...! باز رو كرد به خدا و گفت: «ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندم‌ها را من می‌برم و در عوض دو سال پشت سر هم، برای تو كشت می‌كنم!» سال سوم از دو سال قبل هم بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد، از همسایگانش چند تا خر و جوال بگیرد، تا بتواند محصول را به خانه برساند. وقتی روانه شهر شد، در راہ با خدا راز و نیاز می‌كرد كه: «خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ همه گندم‌ها را در راہ تو بدهم!!» همینطور كه داشت این حرفها را میزد، به رودخانه‌ای رسید... خرها را راند، تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان باران شدید بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام گندم‌ها و خرها را یكجا برد... مردك دستپاچه شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد: «خدایا! گندم‌ها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا می‌بری؟» هرکه را باشد طمع اَلکَن (لکنت زبان) شود با طمع کی چشم و دل روشن شود پیش چشم او خیال جاہ و زر، همچنان باشد که موی اندر بصر! جز مگر مستی که از حق پر بوَد گر چه بِدْهی گنجها، او حُر بود (📖مولانا، مثنوی معنوی) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به اولین روز آذر خوش آمدید🌹 🌹 تقدیم به دوستان گلم🌹 🌷 اولین روز 🌷 🌷 آذر❤️ مــــاه رسیـد🌷 🌷خـــــوب یــــا بــــــــد 🌷 🌷آبان مـــاه تـــمام شـــــد🌷 🌷 الــهی آذر ماه براتــون 🌷 🌷 پر از برکت و شادی 🌷 🌷پــر از آرامـــش 🌷 🌷خوشبختی 🌷 🌷موفقیت🌷 🌷ایمان 🌷 🌷آرزوهاتون🌷 🌷 برآورده به خیر🌷 🌷 صحت و سلامتی 🌷 🌷روزی شما وعزیزانتون🌷 🌷 رحمت خداوند 🌷 🌷بدرقه ی راه و🌷 🌷 زندگیتون🌷 🌷باشه🌷 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🕊✨خداوند ميفرمايد : ♥️✨من 5 چيز را در 5 جا قرار داده ام ولي مردم آنرا در جاي ديگر ميجويند: ♥️✨علم را در گرسنگي قرار دادم ولي مردم آنرا در سيري و راحتي مي جويند. ♥️✨عزت و سربلندي را در اطاعت خود نهاده ام ولي مردم آنرادر خدمت سلاطين مي جويند. ♥️✨ثروت و بي نيازي را در قناعت قرار دادم ولي مردم آنرا در كثرت مال مي جويند. ♥️✨رضايت خود را در مبارزه با نفس نهاده ام ولي مردم آنرا در رضايت نفس مي جويند. ♥️✨راحتي را در بهشت نهاده ام ولي مردم آنرا در دنيا ميجويند ◈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وقتی یه آذر ماهی بهت میگه دوستت دارم بدون این همون شانسیه که از قدیم گفتن فقط یه بار در خونه آدم میزنه...🌹 🎉🎊🎂🎈🎉🎀🎁 ‍ دوست آذر ماهی من🌸🍃 زيباترين چشم انداز تنديس نگاه توست و قشنگترين لحظه لحظه روييدن توست🌸🍃 سالروز تولدت 🎂 را با تقديم يک دسته گل سرخ 🌹🍃 تبريک ميگم...🎁💝 تولد همه آذرماهی ها ی گل مبارک 🎉🎊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 آذرخانم...سلام چادر گلدارت را سر كن... موقع آمدن توست... 🍁 بيا آبان جان ما به سختي يك حادثه گذشت. اندوه بار و بي وفا گذشت. 🍁 آذر ماه من... لطفا با خودت يك ليوان چاي لاهيجان بياور، دل مردمان اينجا سرد شده. 🍁 آذر خانم... آرام بيا؛آرام بمان؛ زمان رفتنت،آرام درب پاييز را ببند... 🍁 سلام و درود آذر ماه بر شما مبارک اولین روز آذر ماه شما بخیر و نیکی ماهی پر از شادی و سلامتی برای همه آرزو دارم.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سه اصل مهم در زندگی : هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش رفاقت نکن، درد دل نکن، شوخی نکن؛ "حرمت ها شکسته می شود" هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن، محبت نکن، لطف نکن؛ "تبدیل به وظیفه می شود" هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نخواه، کمک نگیر، انتظار نداشته باش "تبدیل به منت می شود" .@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
خیانت یک زن پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودی به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه ای کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد. زن یهودی پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجای گوسفند را بهتر دوست دارد؟ اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد. پس آن، زن یهودی تمامی برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوی حضرت و یارانش نهاد. حضرت مقداری از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است. پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودی را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ او در جواب گفت: برای آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبی نمی رسد وگرنه از شرّ او راحت می شویم. و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولی پس از آن جریان، حضرت به طور مکرّر می فرمود: غذای خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشی کرده است. 📚 بحارالا نوار ج 21، ص 5 6 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨ ✅داغی صحرای محشر ✍روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله‌های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.» سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. 💥پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: « از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌تر است». 📚پند تاریخ، ج۱، ص۱۹۰ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
✨﷽✨ ✅داستان‌کوتاه ✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند،آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول امده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت:آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است. ‍ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
📚 داستان کوتاه نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد. وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند. و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست? عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد. روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند. رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست. مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد. بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند. نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد. روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. 🕊 آن شخص به دستور خدا گفت: بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، (توبه نصوح) گویند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸 🔹یکی‌از دوستانش برایم تعریف ڪرد: 🔹صبح روز مبعث حال وهوای عجیبی داشت. با بقیه‌ ی نیروها برای نماز صبح حاضر نشد و خودش به تنهایی در محل دیگری با یک حالت معنوی خاصی نماز خواند. سر سفره‌ی‌صبحانه هم حاضر نشد. وقتی علت را از او پرسیدند، در جواب گفت: می‌خواهم صبحانه را از دست پیامبر ﷺ در بهشت دریافت ڪنم! یک سیب به او تعارف ڪردند ، نخورد وگفت : دلم میوه‌ی بهشتی‌می‌خواهد! 🔹🌷همان روز به شهادت رسید. هم صبحانه ی خود را از دست پیامبر ﷺ دریافت ڪرد و هم از میوه های بهشتی ‌و سایر نعمت های آن برخوردار شد... 🔹🌷شهیدی ڪه هم‌رزمانش به خاطر نظم، تقوا و شجاعتش لقب «مصعب پیامبر» را به او دادند ✍ راوی: پدر بزرگوار شهید🥀 📚 منبع : ڪتاب ستاره ها ص ۳۰ 🌷۲۱_امام‌رضا خراسان 🌷🕊 الشــریعه ۱۳۶۱ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩵ﺣـﺎﻟـﻤـﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺷـود 🔮ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ زیباتر ﻣﯽ ﺷﻮﺩ 🩵 ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ یاﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ 🔮 ﺟــــﺰ ﺧـــﻮﺩﻣــــﺎﻥ 🩵 ﺑــــﺮﺍﯼ ﺩیــگــرﺍﻥ ﻫـــﻢ 🔮آ ﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشیم 🩵 تقدیم با بهترین آرزوها 🔮حــال دلـــتـــون خــوب 🔺🔻🔺🔻🔺 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌹 من به خدا چشم میدوزم و هدایتِ او را میطلبم و توانگر میشوم. من از نظم الهی سرشارم و اکنون در نظم متعالی قرار دارم.‌ خدایا سپاسگزارم❣ 🌺آرامش هنر نپرداختن ♥️به انبوه مشکلاتی است که 🌺حل کردنش سهم خداوند است ♥️به خدا و تصمیماتش برایمان 🌺ایمان داشته باشیم 🌹تقدیم به شما عزیـزان🌹 🌹به آذرماه خوش آمدید🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💐 🧡 اگر بی‌حال و حوصله هستيد، رنگ نارنجی را انتخاب کنيد. هنگام استحمام صبحگاهی از حوله و ابزار نارنجی استفاده کنيد، رنگ نارنجی سریع بی‌ حالی شما را از بين می‌برد ❤️ اگر از کم خونی رنج ميبريد، ميوه‌های قرمز رنگ مانند گيلاس، توت فرنگی و گوشت قرمز مصرف کنيد. 💛 افراد افسرده لباس زرد رنگ بپوشند. غذاهای زرد بخورند و رنگ زرد را اطراف خود بجويند. رنگ زرد سطح انرژی را بالا برده و مانع افسردگی ميشود 💜 اگر کم خواب هستيد وسايل اتاق خواب را به رنگ بنفش درآوريد، رنگ بنفش آرامش دهنده و خواب‌آور است 💚 اگر مضطرب هستيد و فشار عصبی طاقت شما را بريده از رنگ سبز استفاده کنيد، رنگ سبز آرامبخش است و فشار خون را کاهش می‌دهد 💙 اگر مشکلی پيش روی شماست، از رنگ نيلی استفاده کنيد، رنگ نيلی کمک می‌کند تا بهتر بينديشيد و ذهنتان را ارام کنید . @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
پند_آموز موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد از مرغ برايش سوپ درست کردند گوسفند را برای عيادت کنندگان سر بريدند گاو را برای مراسم ترحيم کشتند و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه میکرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر میکرد! -کلیله و دمنه http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصرتـون معطر🕊🍊 بہ بوی مهربانی🕊🍊 دلتـون غـرق عـشق و محبت 🕊🍊 لبتـون خنـدون 🕊🍊 زندگیتون مـملو از آرامـش دقیقه هاتـون بینظیر و لحظاتتـون شیـریـن و نـاب ☕️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ࿐ᭂ⸙💛❤️⸙ᭂ࿐
🔴🔷 امام صادق (ع): ✍هر كس به تو بى احترامى كرد، خودت را در مرتبه او قرار مده... 📚 ميزان الحكمه، ج ۱۰،ص۱۶۴ 〰〰〰〰〰〰〰 🔴🔷امام موسی کاظم( ع) ✍مومن همانند دو کفه ترازوست هر چه به ایمانش افزوده شود آزمایشش بیشتر می شود. 〰〰〰〰〰〰〰〰 🔴🔷 امام رضا علیه السلام فرمودند: ✍ هر کس سپاسگزار بندگان نیکوکار نباشد، خدای متعال را هم سپاس نگفته است. 📚عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 27 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
⭕️ با در ❓ سوال: برخی از در با قصد خیر و هدف و چادر مشغول به هستند و عکسهای خود را با حجاب کامل منتشر می‌نمایند. لکن در برخی موارد همین تصاویر موجب قرار می‌گیرد؛ تکلیف چیست؟ 🔴 پاسخ: 👇👇 ✅ اگر این تصاویر مورد سوءاستفاده قرار گیرد یا تحریک‌آمیز باشد یا برای خانم داشته باشد، جایز نیست. =========== ✔️ پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله خامنه‌ای - khamenei.ir - احکام پوشش و آرایش @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا 🍂هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ✨يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ 🍂وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۷﴾ ✨و اگر خدا به تو زيانى برساند آن را 🍂برطرف كننده اى جز او نيست و اگر براى تو ✨خيرى بخواهد بخشش او را ردكننده اى 🍂نيست آن را به هر كس از بندگانش كه ✨بخواهد مى رساند و او 🍂آمرزنده مهربان است (۱۰۷) 📚 سوره مبارکه یونس ✍آیه ۱۰۷ (همراه داشتن این آیه درسفر حافظ مال وجان است) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ‍ 🍀 🌻 🔷بهلول و مرد شیاد! آورده اند که بهلول سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. شیادی چون شنیده بود که بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: «اگر این سکه را به من بدهی، در عوض 10 سکه که به همین رنگ است به تو می دهم!» بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی ندارد، به آن مرد گفت: «به یک شرط قبول می کنم! اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی من این سکه را به تو می دهم.» شیاد قبول کرد و مانند خر شروع کرد به عرعر کردن. بهلول با لبخند به او گفت: «خب الاغ جان، چون تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست، فکر می کنی من نمی فهمم که سکه های تو از مس است؟» آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید خجل شد و از نزد او فرار کرد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ➖═❍●❐●❍═➖
مصرف انار حتی در کوتاه مدت میتواند رشد سلولهای چربی اطراف معده را متوقف واین چربیها را به سرعت آب کند محققان دریافتند که برای این منظور به مدت 1 ماه روزی 1عدد انار باید مصرف شود. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🌸سه چیزرابه کار بگیر: عقل،همت،صبر ✨سه چیز را آلوده نکن: قلب،زبان،چشم 🌸سه چیز را هیچگاه و هیچوقت ✨فراموش نکن: خدا،مرگ و دوست خوب 👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh