هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام عسکری علیه السلام:
✳️هرکه زیاد بخوابد، خواب های پریشان ببیند.
📚میزان الحکمه،ج۱۲، ص۴۹۳
〰➿〰➿〰➿〰➿〰➿
💎امام حسن عسکری(ع):
♻️به درستی که قلب گاهی آماده و گاهی خسته است،
✳️ زمانی که قلب شما آمادگی داشت و با نشاط و سرحال بود،
♻️ آن را به انجام نوافل وادارید،
✳️و زمانی که خسته بود ، به واجبات اکتفا کنید ...
📚مستدرک الوسائل، ج 1، ص 177
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و ششم ✍ بخش دوم
🌺گفت : مامان جان نگارم … عزیز دلم …( شروع کرد به گریه کردن) …. الهی قربونت برم,, الهی فدات بشم ، تو رو خدا گریه نکن طاقت ندارم دل منم خیلی برات تنگ شده…. دیگه بیا مامان من به خاطر تو خوب شدم.. دیگه اذیتت نمی کنم ……… راست می گی فدات بشم ؟ کی بهت گفت ؟….. حتما ؟… کی ؟ الهی قربونت برم نگارم … پس منتظرت میشم خیلی دلم برات تنگ شده ، بهم خبر بده مامان ، تو خوبی ……. الهی من بمیرم دخترم منم همین طور ….بابات ؟ آره باشه حرف می زنم …… باشه منتظرتم .. الو سلام … آره خوبم خیلی بهتر شدم … تو چطوری ؟ … جانم … نه من نمی تونم ، شما ها بیاین نگار راست گفت میای ایران ؟ ….
نه من که نمی تونم تو نگار رو بردار بیار ، خیلی دلم تنگ شده …… باشه باشه …….کی ؟ حالا حدود شو بگو ببینم تا کی منتظر باشم …. مرسی رفعت خوشحالم کردی …. زنگ بزن منتظرم نزاری ها …. باشه آره گفتم که خیلی خوبم …..
🌺ایرج گفت ؟ کی زنگ زد ؟ آره خیلی بهترم شماها چطورین ؟ ….. کی ؟ ایرج به من نگفت … آره امشب پرواز کرد الان تو راهه ….. باشه … باشه .. منتظرم …… منم همین طور … خدا حافظ ….
در حالیکه هنوز دستش می لرزید گوشی رو گرفت روی قلبش و یک کم موند عمه گوشی رو ازش گرفت منم دستشو گرفتم و نشوندمش روی تخت ….
برگشت نگاهی به من کرد و خودش انداخت تو بغلم و گفت : وای رویا باورم نمیشه دارن میان تا بیست روز دیگه میان من نگار و می ببینم باور می کنی ؟ ایرج باهاشون در تماس بوده همه چیز رو گفته بود … اییییییی خدا شکر هزار مرتبه شکر …. بعد هراسون شد و گفت کلید … کلیدا کجان ؟
🌺عمه گفت دست منه نگران نباش بهت میدم خوب بزار بیان همین جا …..
گفت : نه ؛ نه ؛ می خوام نگار برگرده تو خونه ی خودش دیگه نمی زارم ازم جدا بشه قول میدم خوب بشم …. صبح باید بریم و خونه رو روبراه کنیم … توام میای رویا ؟ کمک کن تا همه چیز رو برای اومدن نگار و رفعت حاضر کنم …..
گفتم : تو داری می لرزی اول باید آروم بشی؛؛ هنوز وقت هست … من صبح کلاس دارم ولی تا اومدم حاضرم که بریم …….
دستشو گذاشت روی پیشونیش و گفت : رفعت گفت ده روز به عید میان الان چقدر تا عید مونده گفتم الان بیست و پنج بهمن درسته تقربیا بیست و پنج روز دیگه حالا وقت داری تا خودتو آماده کنی …
منظورم خودته می فهمی ؟
گفت : کِی باید بریم دکتر ؟ عمه گفت ده ؛دوازده روز دیگه ….
من گفتم می خواین وقت بگیرم زودتر برین ؟
🌺حمیرا با اشتیاق گفت آره می خوام باهاش حرف بزنم ببینم چیکار کنم …
اصلا یک چیزی بده که دیگه بدنم نلرزه ….
گفتم : حمیرا جان تو فقط الان ضعیف شدی بیشتر بخور چیزای مقوی که سر حالت کنه ، این با من عمه تو فقط بخور بهت قول میدم این حالت توام دیگه از بین بره ….
پرسید فردا کی میای؟ تا بریم اون خونه گفتم : فردا ساعت سه تعطیل میشم ولی دوشنبه زود میام … نه اصلا نمیرم و از صبح زود با هم میریم و ترتیبشو میدیم خوبه ؟ ….
آتیشی که به جونم افتاده بود و با تلفن نگار خاموش شده بود و با رفتن عمه و حمیرا دوباره شعله ور شد و یادم اومد که ایرج هر لحظه داره ازم دور و دور تر میشه غم دنیا تو دلم بود و ترس از آینده … آینده ای که می خواستم با ایرج بسازم و بدون اون هیچ چیز و هیچ کس رو نمی خواستم ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨ وقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا
✨و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
✨And your Lord has decreed that you not worship except Him, and to parents, good treatment. Whether one or both of them reach old age [while] with you, say not to them [so much as], "uff," and do not repel them but speak to them a noble word.
📚 سوره اسراء ، آیه 23
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ آموزش خلاصه ای از وضوی جبیره☝️
#کلیپ_آموزشی
#احکام_شرعی #وضوی_جبیره
➖➖➖➖➖➖
#احکام_فضای_مجازی
💬سوال
اگه در فضاي مجازي دروغ بگيم اشکال داره چون کسي مارو نميشناسه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍پاسخ
اگر چه فضای مجازی افراد پنهان هستند اما گفتن دروغ آثار منفی خود را دارد. چون کسانی که می شنوند باورشان می شود و اثر منفی خود را دارد. امروز فضای مجازی آثارش کمتر از فضای حقیقی نیست. گاهی آثار مخرب دروغ در فضای مجازی به جهت گسترده بودنش بسیار مخرب تر است.
🔸 برای ترویج احکام ؛ حداقل برای یک نفر ارسال بفرمایید👇
🆔 لینک کانال👇
زمامدار بی لیاقت
حُسنی مبارک در بیمارستانی در آلمان بستری بود!
دکتر پرسید این کیست!؟ پرستار گفت این آقا سی سال حاکم مصر بوده است!
دکتر گفت: حتما زمامدار بی لیاقتی بوده است!
پرستار جواب داد: مگر شما ایشان را می شناسی!؟
دکتر گفت نه! ولی کسی که در سی سال نتوانسته در کشورش بیمارستانی بسازد که خودش و مردمش را معالجه کند، حتما زمامدار بی لیاقتی بوده است!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
#آسایشگاه
در خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت, گفت:
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زد میدونستم منو تنها نمیزاری شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خداحافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!!
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احسن_القصص
✍امام صادق علیه السّلام
🌺در بنی اسرائیل مردی بود که سه سال به درگاه خدا دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند. زمانی که دید پروردگار دعایش را مستجاب نمی کند، به درگاه خدا عرضه داشت: ای پروردگارم آیا من از تو دورم پس صدایم را نمی شنوی! یا تو به من نزدیکی و دعایم را اجابت نمی کنی؟! در عالم خواب به او گفته شد: تو به مدت سه سال خدا را با بد زبانی و قلبی ناپاک و آلوده و نیّت غیر صادق خواندی(لذا دعایت مستجاب نشد).
🌺 پس دست از بد زبانی بردار و قلبت را با تقوای الهی پاک و نیّتت را نیکو کن (تا دعایت مستجاب شود).
🌺حضرت فرمودند: آن مرد چنین کرد و بعد از آن به درگاه خداوند دعا نمود، پس خداوند پسری به او عنایت کرد.
📚كافى ج۲ ص۳۲۴(باب البذاء ح۷)
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
خواص شگفت انگیز سیرابی 👌
ضدسرطان
درمان کمخونی
تقویت سیستم ایمنی
مفیدبرای بیمارانMS
سبب بلندی قدوپرپشتی مو
بهترین برای تقویت معده وروده
بهبود افسردگی وبیماریهای عصبی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
اگر می خواهید...
"خوشبخت "باشید
زندگی را ...
به "یک هدف "گره بزنید...
نه به آدم ها و اشیاء !!!❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفݧ
سرگشته و بیمارم
من میل حرم دارم
دلداده ی سلطان
و سقای علمدارم
شب جمعه ،حرمش
حال و هوایی دارد
حضرت عشق ❤
عجب کرب وبلایی دارد
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#اللهم_ارزقنا_کربلا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⭐️چه خوبست قبل از خواب
🌙زمـزمه کنیـم خدایا
⭐️آخر و عاقبت کارهای ما را
🌙ختم به خیر کن
⭐آرامـش شب نصیبتان
🌙فردایتان پر از خیر و برکت
🌙شبتون بخیر
⭐️آرامش شب نصیبتون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 وَمَن يَتَوَكَّلْ
عَلَى اللَّهِ فَهُوَحَسْبُه
و کسیکه برخدا توکل کند،
خدا برایش کافی است.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌱 الهی
با توکل به اسم اعظمت
روزمان را آغاز می کنیم
الهی به امید تو نه خلق روزگار
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« بِســــْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيـــم »
《الهی به امیدتو》
🌼أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌼
شروع روزمون باصلوات وسلام برشما
درتمناے نڪَاهت بيقرارم
تا بیایی
مڹ ظهور لحظہها را ميشمارم
تا بیایی
خاڪ لایق نیست
تا بہ رویش پاڪَذارے
درمسیرت جاڹ فشانم
گل بڪارم تا بیایی
تعجیل درفرج #صلوات
🌼 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد
وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌼
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #سلام_امام_زمانم
🌼 #مهــــــدی_جان_عج
مولای غریبم نبودنت
تمام روزهای هفته ..
قلبم را به درد می آورد
اما، جمعه که می شود
جای خـــــــالی ات
طور دیگری تیر می کِشد..
بیا و با آمدنت
دلهای پر درد ما را شاد بفرما
🌼 العجل یا مولانا یاصاحب الزمان
🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ #سلام_اربابم #روزم_بنامتان
💚اَسیرِ عِشقِ حٌسِینَم اَسیرْ میمیرَم
❇️بِه شٌوقِ کَرببلاٰیَشْ حَقیر میمیرَم
💚لِباٰسِ نٌوکَریَت دِادهْ اِعتباٰر مَرا
❇️اَگر چِه نوٌکرَم اَماّ اَمیر میمیرَم..
💚اَلسَلامُ عَليَڪ يا اباعَبدِالله
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️#اطاعت_خداوپیامبرش۰۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #جمعه ٢ آبان ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۴.۵۴
☀️طلوع آفتاب: ٦.١٨
🌝اذان ظهر: ١١.۴٩
🌑غروب آفتاب: ١٧.١٩
🌖اذان مغرب: ١٧.٣٧
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠٦
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#به_همین_سادگی☝️#روضه_خانگی
اللهم صل علی محمدوال محمد...
ذکر روز جمعــه... صـد مرتبـه...
🍃 #نماز_روزجمعه:
،،پس ازنمازظهرجمعه
🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت
بعد از حمد ۷ توحید بخواند
🍃 #ذکر_روزجمعه،100مرتبه
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
این ذکر بهترین داروی ،معنوی است
📚 مفاتیح الجنان
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
⚠ #وای_به_حال_عاقلان_بی_عمل
🌸 امام #باقر (ع) می فرمایند:
خدا در روز قیامت به #اندازه عقلی که در دنیا به بندگانش داده است در حسابرسی آنها دقت میکند.
📚 معانی الاخبار ص 2
🔹 این روایت نشان میده که خدا به بعضی از بندگان بیشتر از بعضی دیگر عقل و علم و دانش #عنایت کرده و به همون اندازه هم در حسابشون سختگیری میکنه، چون توقعی که از انسان عاقل میرود بیشتر از #انسان کم عقل است.
🔹 شاید به همین خاطر هست که در روایت آمده:
هفتاد گناه #جاهل بخشیده می شود، قبل از آن كه یك گناه عالم #بخشیده شود.
📚 كافی، ج 1، ص 47
⚠️ و وای به حال کسانی که #عقل و علم داشته باشند و از آن برای کسب دنیای #حرام استفاده کنند.
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_سلامتی
🎀 زیبایی وجوانی باآب پرتقال
🔸مصرف روزانهی 1لیوان آب پرتقال بهترین راه حفظ شادابی وجذابیت پوست است
🔹آب پرتقال برای پوست فوق العادست است وجایگزین ندارد
🔹بهترین زمان نوشیدن:صبح
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 اولین آدینه آبان ماهتون
🍃 شاد و بی نظیر
🌸 خوشی هاتون جاری
🍃 شمع وجودتون نورانی
🌸 بخت و اقبالتون بلند
🍃 وشادی هاتون از ته دل💞
🌸 آدینه تون گلبارون
🍃امیدوارم
🌸یه روزعالی کنار
🍃عزیزانتون داشته باشید
🌸وامروز یکی ازبهترین
🍃جمعه های عمرتون باشه🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و ششم ✍ بخش سوم
🌸فردا ساعت نزدیک چهار رسیدم خونه و یک راست رفتم و بدون خجالت از عمه پرسیدم ایرج زنگ نزده ؟
گفت هنوز که نه ….. صبر نکردم و رفتم بالا و نشستم پای تلفن دست و دلم به کاری نمی رفت .. ولی نه تنها ایرج زنگ نمی زد بلکه اصلا صدای تلفن بلند نمی شد گاهی اونو بر می داشتم تا ببینم بوق می زنه یا نه و دوباره منتظر می موندم ……
نماز خوندم ، شام خوردیم …
🌸با حمیرا در مورد کارایی که باید برای اومدن نگار و رفعت می کردیم حرف زدیم ولی صدای تلفن نیومد که نیومد ….
آخر حمیرا متوجه ی اضطراب من شد و گفت : نگران نباش زنگ می زنه اینقدر به تلفن نگاه نکن دیشب نخوابیده حتما خوابه …
بالاخره رفتم سر درسم تا بتونم یک مدت هم شده ایرج رو از ذهنم بیرون کنم …. و همون طور روی کتاب در حالیکه اشک روی صورتم خشک شده بود خوابم برد … داشتم خواب میدیدم که مامانم داره برام لباس می دوزه نگاه کردم دیدم همون لباس خال دار سفیدیه که داشتم …
🌸گفتم مامان اینو که یک بار برام دوختی چرا دوباره ؟ انگشتشو گذاشت روی بینی شو گفت : هیس دوباره لازم داری خودت می بینی حالا ؛؛اگر دوباره نپوشیدی؟… صبر داشته باش ….
با صدای زنگ تلفن از جا پریدم و برای اولین بار من گوشی رو برداشتم با احتیاط گفتم الو ….
ایرج بود …گفت سلام عزیز دلم خوبی؟ می دونستم خودت گوشی رو بر می داری خیلی دلم برات تنگ شده تا رسیدم شروع کردم به کار که زودتر کارامو بکنم و برگردم …. خوبی؟ چرا حرف نمی زنی ….
با بغض گفتم : آخه می خوام صداتو بشنوم منم خیلی دل تنگتم ….
🌸گفت : پس معلوم میشه توام منو دوست داری .. پرسیدم راحت رفتی ؟ گفت : خیلی خوب بود .. یک چند ساعتی خوابیدم و بعد رفتم سر کار بهت یک شماره میدم هر وقت کارم داشتی بهم زنگ بزن … رویا ؟
گفتم جانم …گفت می دونی چی دستمه … ساعت دایی؛؛ از دستم زمین نمی زارم هر نیم ساعت یک بار هم موهاتو بو می کنم …تو چند تا عکس گرفتی ؟
🌸گفتم هنوز که هیچی ولی بدون تو مزه نداره … پرسید مامان کجاس ؟
گفتم همه خوابن الان نزدیک ساعت پنج صبحه.. گفت : ای بابا پس من باید ساعت رو با تهران تنظیم کنم بیدارت کردم ببخشید من تازه می خوام برم شام بخورم و بخوابم ….گفتم : نه تو هر وقت دلت خواست و بیکار بودی زنگ بزن من همیشه منتظر تلفن تو هستم …..
بعد گفت : رویا جان بی خودی فکر و خیال نکنی ها … سعی کن بهت خوش بگذره تا من بیام خوب چه خبر ؟..
.گفتم دیشب نگار و آقای رفعت زنگ زدن و با حمیرا حرف زدن خلاصه جات خالی بود …. خیلی حمیرا خوشحاله ..
🌸گفت می دونم با رفعت در تماسم بهم گفت که زنگ زده … شاید من برم فرانسه و بعد با هم بیام ایران …… خیلی دوستت دارم خیلی…… عکست هم روی قلبم گذاشتم ….عکس من کجاس ؟ و تلفن قطع شد و من نتونستم باهاش خداحافظی کنم هر چی صبر کردم دوباره زنگ نزد چون می خواست به من شماره بده …فکر کردم دوباره می گیره ….
اما دلم قرار گرفته بود و تونستم دوباره بخوابم….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_مهدوی🌈
🍀 امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:
ایمان خود را قبل از #ظهور تکمیل کنید، چون در لحظات ظهور، ایمان ها به سختی مورد امتحان قرار می گیرند.🙂
📚 اصول کافی ۱/۳۶۰/۶
💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج 💚
🔻 بـه مـا بـپـیــونــدیـد 👇
🔻هـمه چیز مهم اینجاست 👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و ششم ✍ بخش چهارم
🌸اونروز من دانشگاه نرفتم و همراه حمیرا با عمه و مرضیه و اسماعیل رفتیم به خونه ی حمیرا در بزرگ و آهنی باز شد حیاطی بود شاید از هزار متر بیشتر؛؛ یک کم جلوتر از در هر ده متر یک پله بود که از یک راهروی کناری به طرف ساختمون می رفت….
حیاط همه همین طور بود ولی با حوض های کوچیک و بزرگ و باغچه های اطرافش شکل خوبی به اون می داد…..
🌸زیبا به نظر می رسید با وجود اینکه همه ی باغچه ها خشک و خراب و حوض های خالی پر از خاک بودن …… جلوی در یک ساختمون کوچیک بود که همون اول یک مرد پا به سن گذاشته ای از توش اومد بیرون و پشت سرش یک زن خیلی کوتاه قد و سیاه رو با شکمی بزرگ …
🌸حمیرا با عصبانیت گفت : حسن خاک بر سرت کنن مثلا تو اینجا رو نگه داری می کنی پس برای چی پول می گیری عوضی بیشعور …. مرده شور هیکل تو ببرن .. این چه وضعیه اینجا درست کردی ؟ مگه هر ماه تو و اون زن لَشت حقوق نمی گیرین که کار کنین ….
بیچاره دستپاچه شده بود و دو دستشو گذاشته بود روی سینه و گفت : آخه چیکار می کردم خانم الان زمستونه فایده نداره خوب شما هم که نبودین حوض ها رو برای چی آب کنم تا فردا مهلت بدین همه چیز رو درست می کنم قول میدم خانم …..
🌸راه افتادیم حمیرا گفت پس شروع کن که آقا داره میاد خدیجه توام بیا به مرضیه کمک کن؛؛ زود باش …… و رفتیم بالا حمیرا کلید انداخت و وارد همون جای افسانه ای شدیم که ایرج برام مجسم کرده بود خیلی از تصور من بالاتر و بهتر بود با اینکه روی همه چیز پوشیده شده بود و همه جا پر از خاک بود اونجا قشنگ …. شیک….. و بی نظیر بود و تا شب اون خونه ی زیبا تمیز و مرتب شد من فقط توی اون خونه راه میرفتم و تماشا می کردم ….
ایرج دوباره شب زنگ زد و اول با عمه و بعد حمیرا حرف زد و بعد گفت گوشی رو بدین به رویا ، علیرضاخان گفت اول بزار من کارش دارم و گوشی رو گرفت … مدت طولانی حرف زد و بعدم قطع شد … و من نتونستم باهاش حرف
بزنم ….
🌸مثل بچه ها شده بودم همه ی منطق و عقلم شده بود…. دل… نمی دونستم چرا این فکر احمقانه تو سرم رفته بود که ایرج بر نمی گرده و نسبت بهش حریص شده بودم شاید اگر غرورم اجازه می داد بهش التماس می کردم برگرده ….. خیلی سعی کردم که اونا نفهمن من بغض کردم …. زود رفتم بالا و تلفن دوباره زنگ زد … چون علیرضاخان توی حال بود…. دستمو گذاشتم روی گوشی و منتظر موندم تا صدای عمه اومد که گفت: رویا گوشی رو بردار……….
اونشب نزدیک نیم ساعت باهاش حرف زدم و یک کم آروم شدم و یک جورایی با مسئله کنار اومدم ……
با هم قرار گذاشتیم که همیشه ساعت چهار صبح بهم زنگ بزنه که همه خواب باشن…….
🌸و اون هر شب این کار و می کرد دیگه اونقدر باهاش حرف زده بودم که تمام مدتی که اینجا بود حرف نزده بودم …از آینده و عروسی و بچه دار شدن عقایدمون و چیزایی که دوست داشتیم و آرزوهامون بهم گفتیم : اون تمام گزارش کارا شو به من می داد و هر شب باید بهش التماس می کردم که دیگه قطع کنه …
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ
✨وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾
✨پس شكوهمند و پاك است آن كسى كه
✨ملكوت هر چيزى در دست اوست
✨و به سوى اوست كه بازگردانيده مى شويد (۸۳)
📚 سوره مبارکه يس
✍آیه ۸۳