هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
ب#اثرابدی_امتحانات_الهی
اللهم صل علی محمدوال محمد...
ذکر روز جمعــه... صـد مرتبـه...
🍃 #نماز_روزجمعه:
،،پس ازنمازظهرجمعه
🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت
بعد از حمد ۷ توحید بخواند
🍃 #ذکر_روزجمعه،100مرتبه
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
این ذکر بهترین داروی ،معنوی است
📚 مفاتیح الجنان
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃
🎬 کلیپ استاد رائفی پور
📝 « آخرین ذخیره ی الهی »
#اهل_بیت #مهدویت #عید_بیعت
❣ #I_love_Muhammad ❣
❣ محَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه ❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🔘خواص مصرف تخم بلدرچین
در وعده صبحانه🍳
🔸بهترین نوع پروتئین و چربی
🔸باهوش شدن جنین
🔸بهبود اشتها در اطفال
🔸افزایش مقاومت کلی بدن
🔸 استحکام عضلات و استخوان
🔸 تنظیم سیکل خواب
👇👇🏿👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ختم_سوره_مبارکه_یاسین
✅ دستور ختم سوره یس برای هـمه حــوائج ازشـیخ نخـودڪے
🌺✍️ مرحوم شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی در نامه ای به فردی فرمودند : برای اصلاح امورتان (کار و زندگی، قرض و...) سوره مبارکه یاسین را بخوانید به این طریق که هفت بار کلمه یاسین را تکرار کنید بعد به خواندن مشغول شوید وقتی به «سَلامُ قولاً مِن رَبّ الرَّحیم» رسیدید
🌺👌 سه بار تکرار کنید سپس 100 مرتبه صلوات بفرستید و ادامه دهید سوره را تا آخر در هر جمعه هم هزار بار صلوات بفرستید.
🌺مرحوم شیخ فرموده بودند که ثواب آنرا هدیه به ارواح اولیاء مدفون در وادی السلام نجف کنید .
📚برگرفته از کتاب نشان از بی نشانها
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌹سلام
🍃الهي
🌹جمعــ🌺ــهتون پر از خوشبختي
🍃وآکنده ازشادی های بی پایان
🌹الهی
🍃وجودتون سبز لحظههاتون بدون غم
🌹آدینه تون بی نظیر
🍃درکنار عزیزانتان باشه
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و نهم ✍ بخش سوم
🌸آخر گفت فقط می دونیم حالش خوبه ولی از خونه رفته خلاصه اینقدر زنگ نزن بیا ……
عمه وسط حرفش اومد که : نه بابا اولش که بچه ام این طوری نبود داشت میمرد تمام شهر رو زیر پا گذاشت وقتی دوست رویا بهش خبر داد که حالش خوبه و جایی برای خودش گرفته خیالش راحت شد و به تو خبر داد …که بیای اوضاع خرابه حالا اونطوری گفت که تو زیاد ناراحت نشی ……..
🌸گفتم پس تورج هم فهمیده….
عمه گفت : اصلا خیلی وقته می دونه خوشحالم هست ، نمی دونم به من که اینجوری میگه….. پرسیدم من نفهمیدم آخر چی شده بود عمو برای چی ناراحت شده بود ؟ جمالی بهش چیزی گفته بود؟ نمی تونم تو مغزم جفت و جور کنم …
عمه گفت : اونشب که علیرضا تنها خونه بود دکتر جمالی زنگ می زنه بگه می خواد بره مسافرت و مشکلی برای حمیرا نباشه … علیرضا گوشی رو بر می داره اونم فکر می کنه که اون بابای توس اول یک کم مِن و مِن می کنه بعد میگه اجازه میدین برای خواستگاری از تو بیاد علیرضا میگه .. نه چنین چیزی نمیشه اصلا …
🌸 دکتر میگه ولی تو با این موضوع موافقی و خودتم اینو می خوای حالا نمی دونم دقیقا چی بین اونا گفته شده که علیرضا عصبانی میشه و به دکتر می گه برای این کار داری از خودت حرف درست می کنی…. اونم برای دفاع از خودش میگه ایشون خودشون برای من نامه نوشتن…. که یعنی تو مایلی با اون ازدواج کنی … دیگه علیرضا پی گیر میشه و بهش بد و بیراه میگه و خلاصه کار بالا میگیره و علیرضا مطمئن میشه که تو این کارو کردی …..
🌸ما داشتیم دعوا می کردیم که تو رفتی من تا تو حیاط اومده بودم دنبالت تا جلوتو بگیرم نزارم بری ولی رفته بودی
نمی دونستم با اسماعیل رفتی برای همین رفتم تا باهاش بیام دنبالت ولی نبود داشتم برمی گشتم … که اسماعیل تورج رو سر خیابون دیده بود با هم اومدن خونه ….تورج هم از عصبانیت پرید به من و داد و هوار زد ، آخه اسماعیل که ماشالله آلو تو دهنش خیس نمی خوره همه چیز رو گفته بود ….
🌸تورج داشت داد و هوار می کرد که با هم اومدیم تو …و به باباش پرید که چرا این کار و کرده … علیرضا براش تعریف کرد منم تازه اونجا فهمیدم چی شده ….
تورج بازم عصبانی تر شد و ازت دفاع کرد و گفت :ای بابا شما چرا مثل آدمای عقب مونده رفتار می کنین …چرا ازش نپرسیدین جریان چیه … ای وای حتی اجازه ندادین از خودش دفاع کنه؟ شاید دکتره دروغ گفته باشه شما از کجا می دونین که راست باشه و نامه ای در کار باشه …..
علیرضا گفت : مگه مرتیکه مرض داره بی خودی حرف بزنه …. مگه با تو و ایرج همین کارو نکرد ….
🌸تورج هوار زد به خدا داری گناه می کنی رویا حتی یک بار… حتی یک بار نشد که کار بدی بکنه که من این طوری فکر کنم اونقدر پاک بود که وقتی فهمیدم ایرج رو می خواد خوشحال شدم که این دختر زن برادر من میشه اونوقت …وای بابا چیکار کردی اگر بهت ثابت شد که رویا این کارو نکرده چی داری به ایرج بگی ؟ جواب اونو چی میدی ؟ آخه وقتی این قدر ایرج رو دوست داره چرا بره این کارو بکنه …..
🌸عمه ادامه داد …..من تازه یادم اومد که تو یک روز در مورد دکتر جمالی به من چی گفتی براشون تعریف کردم …
تورج گفت به خدا یک کاسه ای زیر نیم کاسه اس و تلفن رو بر داشت و به دکتر زنگ زد ولی جواب نداد مثل اینکه رفته بود ما مونده بودیم چیکار کنیم همون موقع حمیرا با رفعت و نگار اومدن…….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_مهدوی
وظیفه شیعه در زمان غیبت👇
منتظر باش تا سربازان حضرت باشی . . .
🌸ابو بصیر گوید روزی حضرت امام صادق (ع) فرمودند👇
👈بی شک برای ما حکومت و دولت است که خدا هر وقت بخواهد آن را می آورد ✌️
آن گاه فرمود
هر که یار امام قائم شدن او را مسرور می کند
باید منتظر باشد و در حال انتظار، پرهیزکاری (ترک شبهات) و محاسن اخلاق پیشه کند
👈که چنین کسی اگر بمیرد و قائم پس از (مرگ) او قیام کند، پاداش و بهره ی او همانند کسی است که آن حضرت را درک کرده باشد
👈پس تلاش کنید (جدیت به خرج دهید) و منتظر باشید
🌸گوارا باد بر شما ای گروهی که مشمول رحمت خدایید.
📚بحارالأنوارالجامعه؛ ج۵٢ ؛ ص١۴٠
🌺تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات🌺
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و نهم ✍ بخش چهارم
🌸اول سراغ تو رو گرفت.. مجبور شدم بهش دورغ بگم گفتم من با بابات دعوا می کردم تو ترسیدی رفتی خونه ی مینا … باور نکرد … می خواست بره در خونه ی مینا و تو رو برگردونه می دونستم اگر بفهمه عصبانی میشه …. خوب جلوی رفعت هم خوب نبود با باباش حرفش بشه ….
🌸تورج با هر بدبختی بود شب اونا رو فرستاد رفتن…. وقتی اونا رفتن علیرضا گفت چرا وایسادین برین ببینین کجا رفته …هر طوری شده پیداش کنین …….
به مینا زنگ زدیم فکر می کردیم اونجا باشی بعد رفتیم سر خاک بابا و مامانت ….تو خیابون ها رو گشتیم … ولی می دونستم خونه ی هادی و خبیری نمیری این بود که برگشتیم ….. دیگه عقلم به جایی نمی رسید ایرج هی زنگ می زد و ما مونده بودیم که چی جوابشو بگیم …وای مادر نمی دونی حالا غصه ی بزرگ ما شده بود زنگ های ایرج که دوباره چی بهش بگیم ….. هر بار یک بهانه آوردیم ولی ایرج هر دو ساعت یک بار تماس می گرفت ….بالاخره گفتیم از طرف دانشگاه رفتی اردو …….
🌸من از ایرج پرسیدم باور کردی ؟ ایرج گفت خوب معلومه که نه چه باوری؟ داشتم دیوونه می شدم … باور کن کار که تعطیل شده بود فقط فکر می کردم یا دارن به من دورغ میگن و بلایی سرت اومده یا از دستم دلخوری نمی خوای با من حرف بزنی …خیلی سخت بود دستم از زمین و آسمون کوتاه بود ….با خودم می گفتم مگه میشه ؟تو ایام عید اردو بزارن؟ من که تا حالا ندیدم …….
🌸عمه گفت : تا پنجم عید که مینا زنگ زد و خبر داد تو سلامتی دیگه خیالم راحت شد که اقلا بلایی سرت نیومده ، پشت سرش ایرج زنگ زد و تورج بهش گفت پاشو بیا چون می دونست که تو بدون ایرج تو این خونه بر نمی گردی ….تازه گوشی رو قطع کرده بودیم که حمیرا اینا اومدن … همه ناراحت و پریشون بودیم حتی نگار هم برات ناراحت بود …. خلاصه بحث و گفتگوی من همش در همین مورد بود و دیگه رفعت و نگار هم نظر می دادن ….تو این مدت تورج هر دو ساعت یک بار به دکتر زنگ می زد شاید گوشی رو برداره تا اونشب …که دوباره زنگ زد دکتر گوشی رو بر داشت …..
🌸تورج باهاش حرف زد و گفت ما می خوایم سوء تفاهم از بین بره پس اجازه بدین الان بیایم اونجا ولی دکتر گفت من مریض دارم شما آدرس بده من کارم تموم شد خودم میام منزل شما….
تورج فورا آدرس رو داد و ازش خواست نامه هایی که در موردش حرف زدین با خودتون بیارین ………
🌸تا دکتر اومد من دیگه حسی برام نمونده بود داشتم از بین میرفتم فشارم رفته بود بالا و گُر گرفته بودم …. دکترم خیر دیده خیلی دیر اومد …..
بیچاره هنوز ننشسته بود که تورج ازش خواست قبل از همه چیز نامه ها رو بده به اون .. وقتی نامه ها رو باز کرد بدون اینکه بخونه گفت این خط رویا نیست … حمیرا هم اونا رو گرفت و نگاه کرد و همینو گفت و رفت بالا تو اتاقت تا شاید یک دست خط از لای کتابات پیدا کنه … حالا ما منتظر بودیم که اون برگرده ولی طولش داد تورج رفت دنبالش دید جلوی کمد تو نشسته و داره گریه می کنه بعد با هم کادو های تو رو آوردن پایین ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ
✨لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿۳۶﴾
✨و هر كس از ياد خداى رحمان دل بگرداند
✨بر او شيطانى مى گماريم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)
📚سوره مبارکه الزخرف
✍آیه ۳۶
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سوره_درمانے
#حاجت_روایی_مخصوص_روزجمعه
#دفع_بلا_و_دشمن
🌸✨ جهت دفع بلا و دشمن و
نیل به مقاصد در روز جمعه
(ترجیحا بعد از نماز)
۱۰ بار سوره حمد بخواند✨
📚 رهنمای گرفتاران ۷۵
➿〰➿〰➿〰
#آیه_درمانے #غنی_شدن
🌸✨هر ڪس روز جمعہ
۲۰ یا ۴۰ مرتبہ این ذڪر را بخواند
تا جمعہ آینده اثرش ظاهر
خواهد شد✨
له ما فی السموات و ما فی الارض
و ان الله لهو الغنی الحمید
📚 گلهای ارغوان
ڪلیڪ ڪنید↩️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایت_وصل_مهدی_عج 🌴
#تشرفات
🏴سید بحرالعلوم رحمة الله علیه به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله که گریه بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد، بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مسأله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟
▪️▫️▪️
سید بحرالعلوم عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلا در هر قدمی که در راه زیارت برمیدارند ثواب یک حج و یک عمره درنامه عمل شان می نویسند و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.
▪️▫️▪️
سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را می گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هر طوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سؤال کرد، اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید. یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
▪️▫️▪️
سلطان گفت: هر چه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هر چه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود. بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد،
▪️▫️▪️
پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد پس هر کاری که می تواند آن را انجام می دهد؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام به زوار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند، در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند. وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غائب شد.
📚اقتباس از جلد اول عبقری الحسان
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
⭕️برای درمان ترکهای پوستی روی ران, شکم و ...غذاهای سرشار از ویتامین C بخوريد،
مرکبات، توتفرنگی، کیوی، پاپایا و کلم بروکلی را هر روز در برنامه غذایی خود بخورید.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
✅ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺸﮑﻦ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ
ﻗﻮﻝ
ﺭﺍﺑﻄﻪ
ﻭ ﻗﻠﺐ
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ
ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💔بـے تــــو اے ماهوشم .✨
😔در تب و تابـم همہ شب ،🍃
💔بے تو از غصہ و غم .✨
😔خـانہ خـرابـم همہ شب ،🍃
💔خستہ از زندڪَي ام .✨
😔دیــده پـر آبم همہ شب ،🍃
💔شب تون بی غم .✨🍃
#بزن_رولینک👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
خدا عاشقِ بنده هاشه
و دنبالِ بهونهای تا دوباره
بنده هاش به سمتش رو کنن
دلت رو خدایی کن❣
و زندگیت رو به رنگ بندگی خودش
سرآغاز هفته تون پربرکت با نام خدا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🍃الهی به امیدتو🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر آغاز هفته تون منور به نور صلوات
🌸بر روی زمین و آسمان ها و کرات
در بین مناجات و تمام کلمات
زیبا تر از این دعا ندیده است کسی
بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلوات 🌸
🌸اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍃مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌸وَعَجِّلفَرَجَهُــم
─┅─═इई 🌸🍃🌸ईइ═─┅─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
بسمه تعالی
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس قطب عالم امکان،
حضرت صاحب الزمان"عج"و امام حسین"ع"
السَّلامُ علیکَ یاصاحب الزمان
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️#زیادشدن_نعمت_نیازمردم۰۰۰
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه ١٠ آبان ماه ١٣٩٩
🌞اذان صبح: ٠۵.٠١
☀️طلوع آفتاب: ٦.٢٦
🌝اذان ظهر: ١١.۴٨
🌑غروب آفتاب: ١٧.١٠
🌖اذان مغرب: ١٧.٢٩
🌓نیمه شب شرعی: ٢٣.٠۵
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#دوسئوال_رهبرانقلاب_خطاب_به_جوانان_فرانسوی۰۰۰۰☝️
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
❣ #I_love_Muhammad ❣
❣ محَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه ❣
#من_محمد_را_دوست_دارم❤️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#یک_تفکّرغلط
🔸 زیاد این جمله رو شنیدیم که میگن:
فلانی هنوز جَوونه، خیلی بهش سخت نگیر...
☝️ امّا یک #جوانِ شایسته از نظر قرآن، هیچ وقت #مرگ، و حساب و کتاب #آخرت رو فراموش نمیکنه.
🌷 حضرت لقمان، که خدا بهش #حکمتِ فراوان داده بود، به فرزند جوانش میفرماید:
🌸 یٰا بُنَیَّ إِنَّهٰا إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمٰاوٰاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ إِنَّ اللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (لقمان/۱۶)
🔹 پسرم! اگر به اندازهی سنگینی دانهی خردلی عملِ خوب یا بد داشته باشی، و این عمل کوچکت در دل سنگی، یا در گوشهای از آسمانها و زمین قرار بگیرد، خداوند آن را در #قیامت برای حسابرسی میآورد. زیرا خداوند دقیق و آگاه است.
☝ حسابرسىِ خداوند خیلی دقیق و کامله، حتّی برای جَوونها
❌ آدمِ حکیم، هیچوقت نمیگه:
حالا جَوونه، بهش سخت نگیر.
❌ چون این جمله یعنی:
از مسئولیت شونه خالی کردن،
و در نهایت سقوطِ یک جَوون
☝️ پس جَوونتون رو، همون اوّلِ جوونی،
از خواب و خیال بیدار کنید...
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅ عرق کاسنی
✍🏻 دفع صفرا از بدن
✍🏻 زردی را از بین میبرد
✍🏻 کبد را سبک میکند
🧂شب ها قبل از خواب و صبح ها قبل از صبحانه یک استکان میل شود.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷تقدیم به شما خوبان
🍃شروع هفته تون عااااالی
🌷الهی
🍃شروع هفته تون پیوند
🌷بخوره با
🍃شروع موفقیت
🌷شروع پیشرفت
🍃شروع آرامش
🌷شروع خوشبختی و
🍃شروع بهترین های زندگیتون
🌷شروع هفته تون پر از شادی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_چهل و نهم✍ بخش پنجم
🌸رفعت رفت کمک حمیرا چون بچه ام نمی تونست از پله ها بیاد پایین ، تورج اومد پایین و روی آخرین پله نشست و از دکتر پرسید کی نامه ها رو به شما داد خودش ؟
دکتر گفت نه والله من هیچ وقت با خود ایشون حرفی در این مورد نزدم دوستشون شهره اونا رو به من می داد و برام پیغام میاورد …
تورج دو دستی زد تو سر خودش از بس عصبانی بود گفت : این خط رویا نیست فهمیدم بازم کار شهره اس می خواسته بین ایرج و رویا رو بهم بزنه ………
🌸من کادو ای که برای علیرضا خریده بودی رو بر داشتم و با یکی از نامه ها دادم بهش گفتم خودت ببین … کسی که نامه ی عاشقانه
می نویسه نمیده کس دیگه ای این کارو بکنه ……
تازه همه فهمیدیم که موضوع از کجا آب می خوره …. دیگه از همه بیشتر علیرضا ناراحت بود می خواست شبونه بره دم خونه ی دختره ولی دکتر گفت نکنین این کارو من تو دانشگاه حلش می کنم …..
🌸دیگه دکتر چقدر ناراحت شد و معذرت خواهی کرد بماند ولی از حق نگذریم تورج خدمتش رسید تا اونجا که می تونست لیچار بارش کرد
وقتی ایرج اومد قیامت به پا شد مثل دیوونه ها شده بود …
از صبح تا شب خودشو به در دیوار می زد ولی همه می دونستیم که تو حتما روز چهاردهم میری دانشگاه و می تونیم اونجا پیدات کنیم….. ولی عمه جون بد کردی ما رو بی خبر گذاشتی درست نبود ….
🌸ایرج گفت : چی میگی مامان اگر با من کسی این کارو می کرد زمین و زمون رو بهم می ریختم … رویا که کاری نکرده ….. ما که هر چی کشیدیم حق مون بوده به خاطر بی عقلی بابا …. من که حرفی بهش نزدم از بس خودش ناراحته ولی نباید مرد گنده درست فکر کنه ؟ …..
گفتم : ایرج جان خودتم یک بار تحت تاثیر کارای شهره قرار گرفتی … یک وقت پیش میاد دیگه …….
گفت : ببین مامان چقدر خانمه ..من بی خودی دوستش دارم ؟
و یک دفعه دیدم در خونه ی حمیرا نگه داشت…… بوق زد تا درو باز کنن …..
گفتم : آخ خیلی خوب شد دلم براش تنگ شده بود …..
ایرج دو سه تا بوق زد و دیدم نگار و حمیرا دارن میان به استقبالمون ……
🌸پس مثل اینکه منتظر بودن ، حمیرا کلی از من گله داشت : گفت : نمی تونم تو رو بشناسم خوب بی شعور دیدی این طوری شد باید میومدی اینجا و برای من تعریف می کردی این همه ما رو به درد سر نمی انداختی تو خیلی ترسویی برای کاری که نکردی چرا فرار کردی میومدی اینجا به من می گفتی همون جا حلش می کردیم خیلی بی فکری کردی … از دستت عصبانیم …
🌸اگر تو ما رو دوست داری؟ خوب ما هم تو رو دوست داریم چرا فکر ما رو نکردی … حالا به ما فکر نکردی به فکر ایرج هم نبودی؟ چی بهش میگذره ؟ به خدا دلم برای ایرج آتیش گرفته بود … بابام یک غلطی کرد تو چرا ما رو تنبیه کردی ؟ اعصاب همه خورد شد …
ایرج که دید حمیرا شورشو در آورده با خنده گفت تو همین اعصاب خوردکنی حمیرا هم رفته با رفعت دوباره ازدواج کرده …آخه خیلی اعصابش خورد بود …
🌸از خوشحالی پریدم هوا و بغلش کردم چشمام پر از اشک شده بود بلند گفتم الهی فدات بشم خیلی خبر خوبی بود عالی شد …خیلی خوب شد … نمی دونم از خوشحالی چی بگم تبریک میگم …
حمیرا هم احساساتی شده بود و گفت : احمق من اینو از تو دارم دلم می خواست توام باشی کاری نکردیم فقط عاقد اومد تو خونه و عقد مون کرد همین …..نگار گفت : خاله رویا مامانم میگه شما باعث شدی مِقسی اَوو….مِقسی بوکو ……. من خندیدم و از حمیرا پرسیدم : کاری نکردم به فرانسه چی میشه؟
🌸حمیرا گفت : دُقیین پرسیدم خواهش می کنم چی میشه ؟ گفت ژُتان پخی …….گفتم دُقیین ..ژُتان پخی …نگار از حرف من خندش گرفت و گفت خاله رویا شما فارسی بگید بهتره …
نهار رو خونه ی حمیرا خوردیم …بعد از ظهر تورج اومد ..
🌸تا چشمش به من افتاد گفت : سلام دختر دایی دیدی هر جا بری پیدات می کنیم و گیرت میاریم هنوز باهات کار داریم جای کتک خوردن خیلی داری تا ناکارت نکردیم ولت نمی کنیم حالام می خوایم زن ایرج بشی که دیگه نتونی از دست ما خلاص بشی و طبق معمول خودش از همه بیشتر خندید
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
#برترین_مقام_درروزقیامت
💚پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🔸إنَّ أعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ أمشَاهُمْ
🔸فِی أرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ
🔸برترین مقام در پیشگاه خدا در روز قیامت
🔸برای کسی است که بیش از همه برای ارشاد
🔸و خیر خواهی مردم گام بردارد.
📚كافى، ج 2، ص 208.
〰➿〰➿〰➿〰➿〰
#قسم_دروغ
👈پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
کسی که قسم می خورد و می داند دروغ می گوید به جنگ با خدا رفته است.
📚سفینه البحار، ج1، ص297
👈اصولا قسم خوردن خوب نیست و خدا نکند که این قسم دروغ باشد! و وای اگر با این قسم دروغ منافع کسی را از بین ببریم و حق کسی را پایمال کنیم! این به منزله جنگ با خداست، پس حواسمان به این زبان باشد که چه می گوئیم...
❣ #I_love_Muhammad ❣
❣ محَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه ❣
#من_محمد_را_دوست_دارم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_پنجاهم ✍ بخش اول
🌸تورج گفت : حالا کجا رفته بودی …
گفتم : پانسیون مریم تو خیابون پهلوی پرسید کجاش؟
گفتم :چهار راه محمودی ایرج گفت من اونجا رو دیدم اونو از کجا پیدا کردی؟ اونوقت شب ؟ گفتم باور می کنی خدا کمکم کرد من سوار تاکسی شدم نمی دونستم کجا برم راننده متوجه شد ..وقتی گفتم یک هتل نزدیک منو ببر اون پانسیون رو نشونم داد….
🌸عمه گفت : خدا رو شکر اقلا جات امن بوده …. گفتم من باید الان برم خانم ملک گفته ساعت هشت باید همه تو پانسیون باشن وگرنه عذر مونو می خواد خیلی مقرراتیه ….
تورج گفت : ولش کن مگه می خوای اونجا بمونی ؟
🌸گفتم آره … به خدا خیلی برام سخته دیگه بر گردم تو اون خونه اصلا نمی تونم ….
ایرج گفت : منم جای اون بودم نمیومدم بزارین خودش تصمیم بگیره اذیتش نکنین ….
حمیرا ناراحت شد و گفت نه به خدا نمی زارم خوب اگر نمی خوای خونه بری؟ بمون اینجا ….. ایرج گفت : نه خواهر جان حتما اونجا راحت تره … بزار بابا هم بفهمه چیکار کرده …. پس بیا بریم دیرت نشه خودم می رسونمت …..
🌸هیچ کس دیگه حرفی نزد و همه انگار راضی شدن من توی پانسیون بمونم ……..
من جا خوردم و فکر نمی کردم ایرج و عمه به این زودی راضی بشن من برم پانسیون ………
بالاخره با تورج و عمه راه افتادیم توی راه همش تورج حرف زد ولی من خیلی پکر شده بودم البته که دلم می خواست همون جا توی پانسیون بمونم ولی از اینکه ایرج اینقدر ساده قبول کرده بود خوشم نیومد ….
🌸دم پانسیون عمه هم پیاده شد ایرج سعی می کرد جلوی تورج زیاد با من حرف نزنه این بود که با هر دو خداحافظی کردم و با عمه رفتیم بالا … ملک خانم تو اتاقش بود …..
عمه رو که دید خوشحال شد و گفت : ای وای خانم تجلی اینجا چیکار می کنی ؟ سلام خوش اومدی بفرمایید چی شده ؟ شما کجا اینجا کجا ؟
عمه هم از دیدن اون تعجب کرده بود ..و پرسید اینجا مال شماس؟ پس دختر من این مدت پیش شما بوده و من اینقدر نگران بودم …
🌸پرسید : دخترت ؟ رویا دختر توس ….عمه گفت : آره الان دخترِ منه ولی در اصل دختر برادر منه … خوب دیگه چطوری ملک جون …. گفت : خوبم….. کاش از اول می دونستم ماشالللللله به زنم به تخته دهنش قفله, قفله, خانم ما نتونستیم یک کلمه حرف ازش بکشیم حالا چی شده بود که اونشب این دختر تا صبح گریه کرد ؟…
🌸.عمه که گیر افتاده بود باید الان یک دورغ آبدار از خودش درست می کرد …… نفس بلندی کشید… و مکثی کرد … معلوم بود چیزی حاضر تو ذهنش نداره ..
بالاخره گفت : چیز مهمی نبود … راستش … اینکه ……………
🌸من رفتم به کمک عمه و گفتم چطور عمه جون چیزی نبود پسر شما از من خواستگاری کرده من چطوری دیگه تو اون خونه بمونم …..عمه تازه سر نخ دستش اومد و گفت : عیب نداره عزیزم حالا من باهاش حرف می زنم …. خوب دختر ما دست شما سپرده تا بیایم و ببیرمش و برای اینکه مجبور نشه بیشتر توضیح بده فرار کرد …..
من از عمه خداحافظی کردم و اونم سر پله ها یک چشمک به من زد و رفت ….
#ادامه_دارد
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔹 #عکس_نوشته ☝️
#احکام_شرعی #احکام_غسل
✅اگه در وسط غسل ادرار یا باد معده....از انسان سر بزند وظیفه ما چیست؟
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ
✨وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ﴿۱۹۹﴾
✨گذشت پيشه كن و به
✨كار پسنديده فرمان ده
✨و از نادانان رخ برتاب (۱۹۹)
📚سوره مبارکه الأعراف
✍آیه ۱۹۹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
4 قانون غذایی برای ترک سیگار
🔹به مدت 1 ماه قهوه ننوشید
🔹غلات کامل مصرف کنید
🔹به سراغ موادغذایی آرامبخش بروید
🔹شربت آب وعسل بنوشید
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
فراموشنکنیم ...
بهترین جواب بدگویی سکوت
بهترین جواب خشم صبر
بهترین جواب درد تحمل
بهترین جواب تنهایی تلاش
بهترین جواب سختی توکل
وبهترین جواب شکستامیدواریست