eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
15.7هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر جایی زن موفقی را دیدی حتما ستایشش کن! چون برای رسیدن به موفقیت چندین برابر یک مرد تلاش کرده! با قضاوت ها ، توهین ها بی اعتمادی ها ، بی توجهی ها سنگ اندازی ها و نگاههای معنادار زیادی جنگیده ... جنگ جسمانی و جنگ روانی زیادی پشت سر گذاشته تا توانسته در لیست موفق‌ترین ها قرار بگیره! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🍃🌸🍃 🍃 ۱ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ. ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟ ••°~•• ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏﮔﻠﻪﺍﺳﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯﮐﺠﺎﻣﻌﻠﻮﻡ؟ ••°~•• ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎلیکه ﺩﺍﺷﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ اسب‌ها ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻣﯿ‌‌ﮑﺮﺩ، ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺐ ﺑﻪ‌ﺯﻣﯿﻦ‌ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺖ. ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : چهﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟ ••°~•• ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﮊﺍﻧﺪﺍﺭم‌ها ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ‌ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ‌ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮐﻪﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻋﺠﺐ ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺴﯽ! ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ؟؟ ••°~•• ﺯﻧﺪﮔﯽ‌ ﻣﺎ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻫﺎﺳﺖ. ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ ﺷﺎﮐﺮ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ... ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟ ••°~•• 🌸 ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ سختی‌هایی ﮐﻪ ﻣﺎ می‌کشیم، ﺩﺭﯾﭽﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻭ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻥ ‌‌‌‌‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌸🍃🌸🍃 ۲ 🍃 ایمان به خدا ... - به بهلول گفتن : ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ می‌چرخه؟ + ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ می‌سازیم ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ ♡ - ﮔﻔﺘن: ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ + ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ‌ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ نمی‌ذاره ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. - گفتن : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ. + ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ!! - ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ + ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. - ﮔﻔﺘند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟ +ﮔﻔﺖ : ﺑﯽﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ. 👈 ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجر یهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟؟؟!!!! 📌 ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ. کانــــال 👇 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ━━━━💠🌸💠━━━━
✅روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر می کرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و به سرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد، شاید در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن." شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! " عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد. سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد بلافاصله گفت: " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو خواهد بست." شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود." عارف پاسخ داد: " نه " و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی " شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت: " استاد اینکه نشد ! " عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن " برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقی ماند. استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند." @tafakornab @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیشنهاد ۲ غذای مفید توسط استاد خیراندیش برای وعده افطار روزه‌داران ♻️ مصرف برخی از غذاها در وعده افطار می‌تواند و سلامت جسم روزه‌داران را کند؛ استاد خیراندیش ۲ و مفید غذایی برای وعده دارد. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ گاهے خدا همـہ پنجرہ ها را مے بندد.. و همـہ درها را قفل میڪند.. مطمئن باش... آن بیرون هواطوفانے ست... و خدا در حال مراقبت از توست.. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای { فراز نهم تا دوازدهم } اسم منتخب این بخش؛ یا دافِعْ ✨.... 🌪 بلا احاطه‌ام کرده ... و من باز پُشت تو قایم می‌شوم! @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌙 🍃 2 رکعت نماز 🍃 در هر رکعت یک بار حمد و یازده مرتبه سوره توحید، و بعد از نماز هزار بار تسبیح الهی (سبحان الله) بگوید، 👈 هشت در بهشت بر او گشوده می شود و از هرکدام که بخواهد به بهشت وارد می شود. 📕بحارالأنوار، ج97، ص382 به نقل از اربعین شهید 💫التماس دعای فرج (صلوات)💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روزدیگر یک برکت دیگر وفرصت دیگربراے زندگی خدایا💙 تو را سپاس بخاطر روزی دیگر و آغاز ماهی نو را با نام توآغازمی کنیم خدایا به امیدخودت🤲 (بسم الله الرحمن الرحیم ) 🌸خدایا باتوکل به تو ✨پنجره ماه اردیبهشـ💙ــت را بازمیکنیم 🌸1 مــ🌙ـاه خیر وبرکت ✨1 مـ🌙ــاه سلامتی وسعادت 🌸1 مـ🌙ــاه آرامش وپیشرفت ✨1 مــ🌙ـاه زندگی پرازموفقیت 🌸به همه ما عطابفرما🤲😊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙✨صلوات بر پیامبر (ص) و خاندان او 💙✨سنگین ترین عملی است 💙✨که در روز قیامت در 💙✨ترازوی اعمال گذاشته می شود 💙✨امام صادق (ع) 📚 میزان الحکم ، ج ۷ 💙✨اردیبهشت ماه خود را زیبا کنید با 💙✨صلوات✨💙 بر محمد(ص) و خاندانش پاک و مطهرش 💙✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💙✨وآلِ مُحَمَّدٍ 💙✨وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
♥ در لغتنامه قلبم مترادف دلتنگی است مولای عزیز و غریبم بیا و با دستهای گره گشای خودت.. معنای صبح هایم را عوض کن... ای غریب ترین دلتنگ عالم 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتمین روز عجب حال دعایی دارم حالت مشهدی و کرببلایی دارم🕌 حرم امن خدا پنجره فولاد شماست وخدا گفت که دیدی چه رضایی دارم السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یا شمس والشموس @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8⃣ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ وإطْعامِ الطّعامِ وإفْشاءِ السّلامِ وصُحْبَةِ الكِرامِ بِطَوْلِكَ یا ملجأ الآمِلین. خدایا روزیم كن در آن ترحم بر یتیمان و طعام نمودن بر مردمان و افشاء سلام و مصاحبت كریمان به فضل خودت اى پناه آرزومندان.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 1 اردیبهشت ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:56 ☀️طلوع آفتاب: 06:25 🌝اذان ظهر: 13:03 🌑غروب آفتاب: 19:42 🌖اذان مغرب: 20:01 🌓نیمه شب شرعی: 00:19
☝️ 🌸 چهارشنبه ۱۰۰ مرتبه 🌼اى زنده ، اى پاينده 🌺يــا حــيُّ يــا قَــيّــوم 🌼این ذکر موجب عزت دائمی میشود ۴شنبہ ✍هرڪس این نماز راروز4شنبه بخواندخداوندتوبه اورا ازهرگناهےباشد مے‌پذیرد4رکعتست درهر رکعت بعدازحمد1توحیدو1قدر 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👌زدن کاهو🥬 در روغن زیتون بودار و افزودن مقداری آب لیمو ترش تازه در سحر تشنگی را کاهش می دهد 👌داروهای صفرابر طب اسلامی و سویق عدس هم توصیه می شود 🌙🌙🌙🌙🌙🌙 👌🥬 کاهو سرشار از👇 ویتامین‌های A ،B و C آهن،کلسیم،منیزیم،منگنز،روی،سدیم و مس است. 👈منگنز و روی، از سفید شدن و ریزش مو جلوگیری و برای شادابی پوست مفید است @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی در همه‌ی عمر در تلاش برای رسیدن به چیزى دست و پا می‌زنیم و زندگی کردن در اکنون و در حال را بر خودمان حرام می‌کنیم و وقتی بهش می‌رسیم، می‌بینیم که این هم آن چیزی نبود که ما را آرام کند و می‌رویم سراغ هدف بعدی، و این بازی بیمار گونه‌ی همیشه به دنبال رسیدن و به دست آوردن را تا دم مرگ ادامه می‌دهیم. غافل از اینکه گاهی مایه آرامش همون چیزی هست که همیشه داشته‌ایم و همیشه برای رسیدن به این و آن حرامش کرده‌ایم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  سلام هشمین روز ماه مبارک رمضان بر شما مبارک باشه ان شاء الله که هشتمین روزه ی رمضانتون، سرشار از اخلاص و نورانیت باشه و دعاهاتون مستجاب و عبادات تون  قبول باشه روز خوبی داشته باشید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ اینم دعای شروع ماه جدید برای همه دوستای عزیزم بخون و آمین بگو یا رَبَّ الْعالَمین از فضل وکرمت برما ببخشای یاستارالعیوب عیبهای مارابپوشان یارازق؛ رزق ماراحلال وپاک وزیاد گردان وبه ما دست دهنده عنایت بفرما یاارحم الراحمین در زنده بودنمان ومرده بودنمان نیاز به رحم توداربم پس بر مارحم فرما یا عزیز دلهای مارا ازکینه پاک بفرما یالطیف مارا به  لطف احسان خویش  ازآتش دوزخ نجات فرما یاالله جواب وسوال ملکین منکرونکیر را برایمان آسان بفرما یاالله ماراازحوض کوثر سیراب بفرما یارب العالمین دردنیاوآخرت  سعادتمندمان بفرما یاالله بردلهایمان مهر غافلین مزن یاالله به ماتوفیق ده درخدمت پدرو مادرمان واهلمان باشیم یاالله هرچه خوبی دردنیا وآخرت است که درذهن وفکر وزبان مانیست نصیبمان گردان وازهرچی بدی وعذاب دنیا وآخرت هست به توپناه میبریم یاالله  به بی اولادها؛ اولاد سالم وصالح عنایت فرما اولاد همه ی ماراسالم وصالح بگردان ونورچشممان دردنیاو آخرت قرار ده ودرآخر  همه باهم بگیم اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 2⃣ ادامه قسمت ۸ داستان ⬇️⬇️⬇️ رامین پشتش چیزے قایم کرده بود... اومد طرف مـن و بالبخند سلام کرده یہ دستہ گل وگرفت سمت مـن _با تعجب بہ بچہ ها نگاه کردم زیر زیرکے  نگاهمون میکردن و میخندیدن جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت؟؟ چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره ے منو بکشید اما... _دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـن گل ها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم _گل هارو ازش گرفتم یہ دستہ گل قرمز بزرگ گل و گذاشتم رو صندلے  و کاغذو تختہ شاسے و برداشتم رامیـن کلےذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد _خندم گرفتہ بود بچہ ها ازمون دور شدن و هر کس ب کارے مشغول بود فقط من و رامیـ موندیم ب صندلے روبروم ک ۵-۶متر با صندلے مـن فاصلہ داشت اشاره کردم و ازش خواستم اونجا بشینہ و در سکوت شروع کردم ب کشیدن رامیـن شروع کرد بہ حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانہ ے علاقست؟ _با سر حرفشو تایید کردم وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اون راه مـن دانشجوے عکاسے هستم و ۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق العاده اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتون شما خیلے میتونید ب مـن کمک کنید _حرفشو قطع کردم و گفتم: ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکون بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم. بلہ بلہ چشم.معذرت میخوام نیم ساعت بعد کارم تموم شد رامیـن هم تو ایـن مدت چیزے نگفت ب نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود از جاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد بعد تو چشام نگاه کرد و گفت:ایـن منم الان؟ _با تعجب گفتم بله شبیهتون نشده؟ خوب نشده؟ خندید و گفت: ینے قیافہ ے مـن انقد خوبه؟ واے عالیہ کارت اسماء مینا الکے  ازت تعریف نمیکرد تشکر کردم و گفتم محمدے هستم خندید و گفت نه همون اسماء خوبہ انقد سروصدا کرد ک بچہ ها دورمون جم شدن و کلے سر و صدا کردن و از نقاشے تعریف میکردن _و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـن کلے ذوق کردم و از همشون تشکر کردم هوا کم کم داشت تاریک میشد وسایلمو از روے صندلے برداشتم واز همہ خدافظے کردم _مخصوصا گلهارو بر نداشتم تو اون شلوغے دیگہ رامیـن و ندیدم مینا هم نبود ک ازش خدافظے کنم منتظر تاکسے بودم ک یہ ماشیـن مدل بالا  ک اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت توجهے نکردم ولے دست بردار نبود با صداے مینا ک داخل ماشیـن بود ب خودم اومد اسماء بیا بالا _إ شمایید مینا جون ببخشید فکر کردم مزاحمہ پیداتون نکردم خدافظے کنم ازتون ایرادے نداره بیا بالا رامیـن میرسونتت ممنون با تاکسے میرم زحمت نمیدم ب شما بیا بالا چرا تارف میکنے مسیرامون یکیہ اخہ.... رامیـن حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدے _سوار ماشیـن شدم وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـن و تنها گذاشتہ استرس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـن هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد رامیـن برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـن در برابرش مقاومت کردم و همون پشت نشستم نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابون پیاده شم ک داداشم اردلان نبینتم ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم ک صدام کرد اسماء ..... ◀️ ادامـــہ دارد..... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 📚 ❤️ قسمت ￿ _اسماء ؟؟؟ بلہ ؟؟؟؟ گل هارو جا گذاشتے برات آوردمشوݧ اے واے آره خیلے ممنوݧ لطف کردید چہ لطفے ایـݧ گل ها رو براے تو آورده بودم لطفا ب حرفاے امروزم فکر کـݧ کدوم حرفا ؟ _گل رزو  عشق علاقہ و ایـݧ داستانا دیگہ چیزے نگفتم گل و برداشتم و خدافظے کردم میخواستم گل هارو بندازم  سطل آشغال ولے سر خیابوݧ وایساده بود تا برسم خونہ از طرفے خونہ هم نمیتونستم ببرمشوݧ رفتم داخل خونہ شانس آوردم هیچ کسے خونہ نبود ماماݧ برام یاداشت گذاشتہ بود _ما رفتیم خونہ مامان بزرگ گلدوݧ و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق گلدوݧ و گذاشتم رو میز،داشتم شاخہ هارو از هم جدا میکردم  بزارم داخل گلدوݧ ک یہ کارت پستال کوچیک آویزونش بود روش با خط خوشے نوشتہ بود   _"دل دادم و دل بستم و،دلدار نفهمید رسوای جهان گشتم و،آن یار نفهمید" تقدیم بہ خانم هنرمند دوستدارت رامیـݧ ناخدا گاه لبخندے رو لبام نشست با سلیقہ ے خاصے گلهارو چیدم تو گلدوݧ و هر ازچند گاهے بوشوݧ میکردن احساس خاصے داشتم ک نمیدونستم چیہ _و همش ب اتفاقات امروز فکر میکردم از اوݧ ب بعد آخر هفتہ ها کہ میرفتیم  بیروݧ اکثرا رامیـݧ هم بود  طبق معمول مـݧ و میرسوند خونہ _یواش یواش رابطم با رامیـݧ صمیمے تر شد تا حدے کہ وقتے شمارشو داد قبول کردم وازم خواست کہ اگہ کارے چیزے  داشتم حتما بهش زنگ بزنم. _اونجا بود کہ رابطہ مـݧ و رامیـݧ جدے شد و کم کم بهش علاقہ پیدا کردم و رفت و آمداموݧ بیشتر شد من شده بود سوژه ے عکاسے هاے رامیـݧ در مقابل ازم میخواست ک چهرشو در حالت هاے مختلف بکشم اوایلش رابطموݧ در حد یک دوستے ساده بود اما بعد از چند ماه رامیـݧ از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولے وقتے اصرارهاشو دیدم باعث شد بہ ایـݧ موضوع فکر کنم _اوݧ زماݧ چادرے نبودم اما بہ یہ سرے چیزا معتقد بودم مثلا نمازمو میخوندم و تو روابط بیـݧ محرم و نامحرم خیلے دقت میکردم _رامیـݧ هم ب تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت تو  ایـݧ مدت خیلے کمتر درس میخوندم دیگہ عادت کرده بودن با رامیـݧ همش برم بیروݧ _حتے چند بارم تصمیم گرفتم کہ رشتم و عوض کنم وازریاضے  برم عکاسے اما هردفعہ یہ مشکلے پیش میومد رامیـݧ خیلے هوامو داشت و همیشہ ازم میخواست ک درسامو خوب بخونم همیشہ برام گل میخرید وقتے ناراحت بودم یہ کارایے میکرد کہ فراموش کنم چہ اتفاقے افتاده _دوتاموݧ هم پرشرو شور بودیم کلے مسخره بازے در میوردیم و کاراے بچہ گانہ میکردیم گاهے اوقات دوستام ب رابطموݧ حسادت میکردݧ بعضے وقتا بہ ایـݧ همہ خوب بودݧ رامیـݧ شک میکردم _اوݧ نسبت ب  مـݧ تعهدے نداشت مـݧ هم چیزے رو در اختیارش نذاشتہ بودم کہ بخواد بخاطر اوݧ خوب باشہ اوݧ زماݧ فکر میکردم بهم علاقہ داره یہ سال گذشت خوب هم گذشت اما... _اونقدر گذشت و گذشت ک رسید ب ب مهر مـݧ سال آخر بودم و داشتم خودمو واسہ کنکور آماده میکردم _اواخر مهر بود ک رامیـݧ یہ بار دیگہ قضیہ ازدواج و مطرح کرد اما ایندفہ دیگہ جدے بود وازم خواست کہ هر چہ زودتر با خانوادم صحبت کنم _تو موقعیتے نبودن کہ بخوام ایـݧ پیشنهادو تو خوانوادم مطرح کنم اما مـݧ رامیـݧ دوست داشتم ازش فرصت خواستم کہ تو یہ فرصت مناسب ب خوانوادم بگم اونم قبول کرد چند ماه ب همیـݧ منوال گذشت رامیـݧ دوباره ازم خواست کہ ب خوانوادم بگم ومـݧ هر دفعہ یہ بهونہ میوردم برام سخت بود _میترسیدم ب خوانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو ایـݧ مدت خیلے وابستہ ے رامیـݧ شده بودم و همیشہ ترس از دست دادنشوداشتم.... ادامه دارد.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh