eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام روز آدینه تون بخیر 🌸زندگیتون پر از سلامتی نبض تون پر احساس 🌸قلب تون پر عشق فکرتون پر از یاد خدا 🌸 در کنار عزیزان و خانواده آدینه خوب و خوشی 🌸پیش رو داشته باشید. 💞 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
عاشق پسری شده بودم که به تمام بچه های دانشگاه می ارزید... مذهبی بود... اما در عین حال متواضع و خونگرم... اکتیو و خنده رو... ولی من کجا و اون کجا... من یک دختر بد حجابی بودم که از امل بازی و سر به زیر بودن متنفر بودم... پسرهای فامیل مثل داداشم بودن... اما دلم بد جایی گیر کرده بود ... براش میمردم... هرگز نمی‌توانستم ببینم یکی غیز از من دستهاشو بگیره و تو قلبش بشینه... به خودم گفتم اگه به قلبت و خواسته ات بها میدی بسم الله... بلاخره دست به کار شدم... اما کار به این راحتی نبود...‌ اون در شرف داماد شدن بود..‌.. اما من ول کن نبودم... ازدواج اون یعنی مرگ من...تا اینکه تصمیم نهایی رو گرفتم... تصمیم گرفتم تو دانشگاه جلوی همه بچه ها نظرمو بگمو خودمو بندازم به پاش .... اصلا برام مهم نبود که غرورم میشکنه یا آبروریزی میشه... فقط به وصال اون فکر میکردم... یک شاخه گل گرفتم دستمو بعداز کلاس جلوی همه راهشو بستم...بهش گفتم : میدونم مذهبی هستی و از دخترای مثل من خوشت نمیاد... ولی باور کن همونی میشم که تو بخوای... چادری میشم... نمازمو به جماعت میخونم... اصلا ... اصلا هر چی شما بگید..‌. با من ازدواج کن..‌ من .. من...‌ ادامه دارد..‌‌
قلبم به شدت می تپید.... فقط گل را گرفته بودم سمتشو هی حرفهامو میزدم... یکی از دانشجوها برای اینکه جو عوض بشه و به داد من برسه با صدای بلند گفت : برای خوشبختی شون صلوات.... استاد از کلاس خارج شد و خطاب به معشوقه من گفت: آقا سینا مبارکه ... بگیر این شاخه گل رو... سینا گل را از من گرفت... داشت حالم بد میشد...یک جورهایی از رفتارم شرمنده شده بودم... فکر میکردم باعث خجالتش شدم ... هزار جور فکر و خیال در آن واحد به سراغم آمد... احساس ضعف میکردم... میترسیدم پس بیفتم...دیگه فکرم کار نمی کرد... تا اینکه با صدای دلنشین سینا به خودم آمدم... خانم سرمدی شما لایق بهترین ها هستید... ارزش شما خیلی بیشتر از اینهاست... واااای خدای من !!با شنیدن این جملات بیشتر عاشقش میشدم... ولی ترس وجودمو پر کرد... نکنه اینجوری داره جواب رد میده ... اصلا نکنه قرار ازدواجش قطعی شده...اصلا نکنه .... زبانم بند آمده بود... ......... اون روز پراز دلهره و استرس به سر شد... من روز بعد به دانشگاه نرفتم.. اصلا به لحاظ روحی حال خوشی نداشتم.... خانواده ام از گندی که زده بودم خبر نداشتن... همش به خودم لعنت میفرستادم:ای دختره بی عقل... خواستگاری کردن بس نبود !!؟ شماره تماس واسه چی دادی... وااااااااااای ... دیوانه کاش یک جای خلوت باهاش صحبت میکردم...کاش یک نفر دیگر ر ا واسطه میگرفتم... دیگه الان برای فکر کردن دیر شده بود... از اتاقم بیرون نمی آمدم ... به بهانه‌ی درس حبس شده بودم... ولی گوشم بیرون بود .... صدای زنگ تلفن که در می آمد سریع فال گوش میشدم... آخه شماره خونه رو داده بودم ... ده بار با صدای تلفن جون به لب شدم ... غروب بودکه صدای زنگ تلفن منو دوباره به پشت در کشاند.... باورم نمی شد... مادر سینا زنگ زده بود... ادامه دارد....
💟امام زمان(علیه السلام) می فرمایند: امّا اموال شما، پس آن ها را نمى پذیریم، مگر به خاطر این که پاک شوید. پس هر که مى خواهد، بپردازد و هر که نمى خواهد، نپردازد. آن چه خدا به ما عطا کرده، از آن چه به شما عطا نموده بهتر است. 📙کمال الدین، ج2، ص484، ح4 ؛ الغیبة، طوسى، ص290، ح247. 📝 : حضرت(علیه السلام) در این کلام مبارک، به این نکته اشاره مى کند که ثمره ى پرداخت حقوق مالى واجب، به خود انسان برمى گردد و امام(علیه السلام) این اموال را مى گیرد تا نفسِ پرداخت کنندگان پاک شود، نه این که امام به آن ها محتاج باشد. 📖 قرآن کریم نیز در آیه ى زکات به این نکته اشاره کرده است:  (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ)[1]؛ از اموال آنان، صدقه (زکات) اخذ کن تا آنان را پاک گردانى و تزکیه کنى؛ و بر آنان درود بفرست و دعا کن، که دعاى تو مایه ى آرامش آنان خواهد بود.  📔پی نوشت:  [1]. سوره ى توبه، آیه ى 103 .  منبع: شرح چهل حدیث از حضرت مهدى(علیه السلام)، على اصغر رضوانى،با تلخیص
☑️ آیا نماز را تند بخوانیم اما درست، قبول است یا نه ؟ ــــــــــــــــــــــ ✅ انسان باید نماز را به صورت صحیح بخواند. اگر تند خواندن باعث شود که انسان واجبات نماز و قرائت را مراعات نکند، نمازش اشکال پیدا می کند. بنابراین تند خواندن تا وقتی که نماز را با اشکال مواجه نکند، ایرادی ندارد. البته تند خواندن نماز کار پسندیده ای نیست. انسان اگر آثار و برکات نماز را بداند و توجه کند که در مقابل خداوند ایستاده است، نماز خود را با آرامش می خواند. لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇
قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا ✨وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ✨ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ ﴿۶۴﴾ ✨بگو خداست كه شما را از آن ✨تاريكيها و از هر اندوهى مى ‏رهاند ✨باز شما شرك مى ‏ورزيد (۶۴) 📚سوره مبارکه الأنعام ✍آیه ۶۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
! آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ آهنگر سر به زیر آورد و گفت: وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا : مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار...
همیشه آنچه که درباره "من" میدانی باورکن نه آنچه که پشت سر"من" شنیده ای "من"همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای 👤چارلي چاپلين 🖋☕️ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
🌱حکایت روزی شخصی از ملانصرالدین پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟ ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست! ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است. 📌مجموعه حکایات؛سخن بزرگان👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
آرزوهایتان رابالاتر ازخواسته‌هایتان بگیرید. بلندپرواز باشید. جاذبه‌ی زمین همه چیز را به سمت خود می‌کشد: تیراندازان همیشه دست‌شان را بالاتر از هدف می‌گیرند. 👤 بلامی @tafakornab داستان وضرب المثل👆
🌱حکایت موش و آهن در گذشته های دور ، بازرگانی بود که برای تجارت به کشورهای مختلف سفر می کرد . يك روز پيش از آغاز سفري ، با خود اندیشید که اگر در طول این سفر ، راهزنان اموال او را غارت کنند، هنگام بازگشت به شهر و ديار خود ، هيچ سرمایه اي نخواهد داشت . بازرگان نمی‌دانست این سفر چقدر طول می کشد و صلاح نمی دید که سرمایه اش را به صورت سكه‌هاي پول به امانت بگذارد. بنابراین سیصد کیلو آهن خرید و آن را نزد یکی از دوستانش به امانت گذاشت تا پس از بازگشت از سفر ، آن را پس بگیرد . بازرگان با خود گفت : « آهن از هرچیز دیگر بهتر است . از آنجایی که آهن سنگین است ، هیچکس نمي تواند آن را بدزدد . به علاوه ، آهن نه آتش می گیرد و نه فاسد می شود ، قابلیت شکستن ندارد و کهنه نيز نخواهد شد . » بازرگان بعد از آن با دوستش خداحافظی کرد و به سفر رفت. سفر بازرگان یک سال طول کشید . او در بازگشت متوجه شد که قیمت آهن بالا رفته است . لذا تصمیم گرفت آهن هاي خود را از دوستش بگيرد و بفروشد . بنابراین به خانه دوستش رفت تا آهن امانتی را پس بگیرد . اما دوست قدیمی اش ، آهن ها را در جای دیگری پنهان کرده بود . بازرگان پس از سلام و احوالپرسی گفت که براي بردن آهن امانتی آمده است . دوست قدیمی ، بازرگان را با مهرباني به خانه اش برد و به او گفت : « دوست عزیز ! خیلی متأسفم که به تو این خبر را می دهم . حقیقت این است که من آهن ها را در انبار خانه ام گذاشته و در آن را قفل زده بودم . اما وقتی چند ماه بعد در انبار را باز کردم ، دیدم که موشها همه آهن ها را خورده اند . از بابت این اتفاق متأسفم و نمی توانم به تو کمکی بکنم. بازرگان که متوجه حقه بازی دوستش شد ، تصمیم گرفت با او مقابله به مثل کند . ناراحتی خويش را پنهان کرد و به آرامی گفت : « تو درست می گویی . من هم شنیده ام که موش آهن دوست دارد و هرجا آهن پیدا کند ، می خورد . البته كه تو مقصر نیستی.» مرد خائن از این جواب خوشش آمد و با خود گفت : « این مرد احمق ، داستان موش را باور کرد . بگذار برای شام او را به خانه ام دعوت کنم تا به این وسیله اگر شکی در ذهن او هست ، از بین برود . » پس به بازرگان گفت : « مدت طولانی است که ما یکدیگر را ندیده ایم . دعوت مرا قبول کن و امشب برای صرف شام به خانه ام بیا . » بازرگان گفت : « برای لطفی که به من داری متشکرم ، اما امشب کار بسیار مهمی دارم . فردا برای ناهار می آیم.» بازرگان در هنگام خروج از منزل ، فرزند کوچک دوستش را دید که بیرون از خانه مشغول بازی است . او بچه را در آغوش گرفت و به خانه خود برد و از همسرش خواست که تا فردا شب از بچه مراقبت کند . روز بعد او به خانه دوستش رفت . صاحبخانه که به خاطر ناپدید شدن فرزندش ، بسیار ناراحت و پریشان بود ، به بازرگان گفت : « فرزندم از دیروز ناپدید شده است و ما تمام شهر را گشته و او را پیدا نکرده ایم . مرا ببخش امروز نمی توانم از تو پذیرایی کنم. بازرگان پرسید : بچه تو پسر بود ؟ پیراهن راه راه و ژاكت سیاه پوشیده بود ؟ آيا شلوار او سفید و كفش وي سیاه بود ؟ مرد با هیجان پاسخ داد : بله . این مشخصات فرزند من است . او را کجا دیدی ؟ بازرگان گفت : « دیروز وقتی از خانه ات بیرون رفتم ، یک کلاغ سیاه را دیدم که در آسمان پرواز می کرد و یک پسر با اين مشخصات را به منقار گرفته بود." مرد با اوقات تلخی فریاد زد : « اي مرد احمق و دیوانه ! این چه داستان مسخره و نا ممکنی است که تعریف می کنی ! چه دروغ بزرگی ! چطور یک کلاغ که کمتر از دو کیلو وزن دارد ، می تواند پسر بچه ای را که بیش از ده کیلو وزن دارد ، به منقار بگیرد و ببرد ؟» بازرگان گفت : « به نظر من عجیب نیست . در شهری که یک موش بتواند سیصد کیلو آهن را بخورد ، ‌یک کلاغ هم می تواند پسر بچه ده کیلویی را به منقار بگیرد و ببرد.» مرد از کار خود شرمنده شد و گفت : " همه چیز را فهميدم ، موش آهن تو را نخورده است ، فرزندم را بیاور و آهن خود را ببر." 📚کلیله و دمنه 📌مجموعه حکایات؛سخن بزرگان http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
انسان دو سال نیاز دارد که حرف زدن را بیاموزد و پنجاه سال نیاز دارد که سکوت را بیاموزد 👤ارنست همینگوی 🖋☕️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌱داستان کوتاه زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد. داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟ همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود، که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! ازطرف پدر زنت». 🖋☕️ 🌱داستان کوتاه زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد. داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟ همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود، که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! ازطرف پدر زنت».😂 🖋☕️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند هرگز در زندگی شما غایب نبوده ، نیست و نخواهد بود.... . . اگر خدارو دوست داری و عاشق خدا هستی این پیجو دنبال کن   از صمیم قلب بگو و کامنت کن : "خداوند همواره در کنارم است" . . این پیام رو به اون کسی که احساس میکنی نیاز داره بفرست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍓در ایـن عـصـر قـشـنـگ🌹 🌺☕️هر چـه تـقـدیــر بـلـنــد🌷 🌸🍓هرچـه لـبــخند قشنــگ🌹 🌺☕️هرچه از لطف خداست🌷 🌸🍓هـمه تـقـدیـم بــه شمــا🌹 🌺☕️عصرتـون پــراز آرامش🌷 🌸🍓 آدینه تون پر از شادی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍ ♡• •♡ ‌‌‎‌‌‌‌
🌴 ✳️ انس با مولا امام زمان علیه السلام : داستان : گرم ترین آغوش 🌱شیخ مجتبی آرام در حیاط را باز کرد و در حالی که نعلینش را زیر بغل زده بود، بی صدا وارد خانه شد تا کسی او را نبیند. امشب هم مثل شب های گذشته با دست خالی به خانه آمده بود. وارد اتاق شد، مادر حضور پسرش را حس کرد و جلو آمد، از شدت ناراحتی و شرم چهره ی شیخ مجتبی سرخ شده بود. مادر سفره را باز کرد و گفت: پسرم، خدا را شکر هنوز قطعه ای نان خشک داریم، همان را با هم می خوریم. 🌱بر سر سفره نشستند، صدای کوبه در، حیاط را پر کرد. مادر از جایش برخاست و گفت: من در حیاط کار دارم، در را هم باز می کنم. 🌱زن در را باز کرد، اما مرد نگذاشت در کامل باز شود و فقط از لای در پولی را به زن داد و گفت:«به آقا مجتبی بگویید، شما مورد نظر و توجه ما هستید و از نظر ما دور نیستید» 🌱مادر وارد اتاق شد و حرف مرد را به شیخ مجتبی گفت. شیخ دیگر در حال خودش نبود و اشک می ریخت و با صدای بلند آه می کشید و حسرت می خورد که ای کاش خودم در را باز می کردم. 🌱از آن شب شیخ مجتبی قزوینی خراسانی شروع کرد به توسل و ناله و زاری به درگاه صاحبش تا شبی خواب عجیبی دید. در عالم رویا شخصی کاغذی به شیخ داد که اطراف آن آیات قرآن و وسطش بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده بود و در آخر کاغذ کلمه ی الاربعین حک شده بود. 🌱شیخ از خواب پرید و تا صبح چشم روی هم نگذاشت و خدمت استادش آیت الله میرزا مهدی اصفهانی رفت و تعبیر خوابش را پرسید. استاد جواب گفت: آیات قرآن و بسم الله حقایقی از بطون قرآن است که به شما خواهد رسید، اما الاربعین، اشاره به آن هنگامی دارد که شما خدمت حضرت(ع) می رسید. 🌱چهل روز گذشت، شیخ آرام و قرار نداشت، دل در دلش نبود که انگار حسی از درون به او گفت که به حرم امام رضا(ع) برود، شیخ هروله کنان سمت حرم رفت و وارد صحن شد. در میان جمعیت، نگاهش فقط به نگاه یک نفر گره خورده بود. شیخ مجتبی امام زمانش را می دید که آغوش باز کرده و منتظر اوست. صاحب، بنده اش را در بغل گرفت. 📚منبع: متأله قرآنی(شیخ مجتبی قزوینی خراسانی)، محمد علی رحیمیان فردوسی، صص296-297؛ با تصرف و تلخیص
🔴 🔸 نخوردن شام در کاهش وزن تاثیر ندارد ؟! 🔸 وقتی انسان برای ۱۲ساعت غذا نخورد متابولیسم(سوخت و ساز) بدن او ۴۰ درصد کاهش می یابد به همین دلیل است که حذف کردن وعده های اصلی غذایی کمکی به کاهش وزن نمی كند و اشتباه است...
✨﷽✨ ✨ 💕تصمیم بگیر با دل خوشی‌هاے ساده معادله پیچیده‌ٔ زندگے را دور بزنی... در خنده اسراف ڪن و به غم پشت پا بزن... با باران هم‌آواز شو و بگذار خورشید، تنت را لمس ڪند... به دورهمے دوستانت نه نگو و براے بودن در شادی‌ها بهانه نیاور... گذشته را به دفتر خاطراتت بچسبان و از دلخوشی‌هاے بند انگشتے ساده نگذر... خودت را دوست بدار و مثل صبح بعد از باران خنک باش و دلپذیر ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی👆👆🌸مداح"آسیدجوادذاکر🎤 دلِ دیوونه ی من جزتوطالب نداره ...😭😭 ❌اگه حال وهوای دلتون عوض شدبرای فرج آقاامام زمان عج دعاکنید❌ 🌺تعجیل درفرج وسلامتی آقاامام زمان عج صلوات🌺 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️شب وآرامشی دیگر 🌺خداوند کنار توست ⭐️و آماده برای شنیدن 🌺آرزوهایت را با عشق ⭐️برایـش تـعریـف کــن 🌹 شبـــ🌙✨ــــتون بخیر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸﷽🌸الهی به امیدتو 🌸صبح آمده است برخیز وبگو :بسم الله سرشار ز نعمتی تو ماشاءالله🌸 🌸بسپار به دوست هرچه را میخواهی لاحول ولا قوه الا بالله🌸 🌸صبحتون بخیر و الهی دلتون زلال وآسمانی زندگیتون پاک وخدایی🌸💖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آغاز هفته ای پُر برکت و با شکوه👌 با صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ و خاندان مطهرش💖 💖اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 💖وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💖وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ... نبودنت،همان بلایِ عظیم است ؛ که زمین را تنگ کرده! 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ‼ به این آیه دقّت کنید.👇 🌸 وَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْكُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیما خدا مى‌خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نماید)، امّا آنها كه پیرو شهواتند، مى‌خواهند شما به كلّى منحرف شوید. 📖 سوره نساء،۲۷ 🔹️این افراد انقدر گناهی رو تکرار میکنن و غرقِ در میشن که نسبت به اون گناه پیدا می کنند و به جایی میرسند که دوست دارند دیگران رو هم مثل خودشون کنند. 🔞 یکی از این گناه‌ها، اشاعه است. ⁉چرا خودت دیدی برای بقیه هم میفرستی 🚫 بعضیا با فوروارد کردنِ تصویر یا فیلم غیراخلاقی، در واقع حکمِ یک رو دارند که رو در دل دیگران می کارند. ‼ ️این دانه‌ها رشد میکنند و ثمر میدن و نتیجه‌اش رو باغبان، روز می بینه، چون دنیا مزرعه آخرت است. الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة ☝ پس حواستون باشه؛ با انتشار مطالب غیر اخلاقی، رو تو دل کسی نکارید❌ که روز بد چیزی رو باید درو کنید.🔥 🌸 قرآن میفرماید: إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون (نور/۱۹) 🔹همانا براى كسانى كه دوست دارند زشتى‌ها در ميان اهل‌ايمان شايع گردد، در دنيا وآخرت عذاب دردناكى است، و خداوند مى‌داند و شما نمى‌دانيد. 🔹 آدمِ منحرف، شاید بتونه کنه و اصلاح بشه ولی کسی که دیگران رو منحرف کرد، تا زمانی که اونها نکنند تو اونها شریکه و به این راحتی نمیتونه خرابی‌هایی رو که به بار آورده جبران کنه. ☝ مواظب باشید پل‌های پشتِ سرتون رو خراب نکنید یه راهی هم برای و خودتون بزارید. 🌸 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: ترك گناه ساده‌تر از توبه كردن است. چه بسا یك لحظه ، اندوه و تاثیرى براى همیشه به وجود آورده. 🔹 پس برای دوری از این فضای آلوده؛ چشم‌هاتون رو ببندید و اون کانال‌ها، گروه‌ها و صفحات آلوده شبکه‌ مجازی رو کنید و برای کسی نفرستید. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸