هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزت را به خدا میسپارم
به اوکه گاه وبیگاه دستانش
را بر روی قلبت میگذارد
تا طلب کنی و هدیه کند...
اکنون من برایت دعا میکنم
شادی و سلامتی و دلخوشی
و روزی قشنگ و زیبا را
🌹 تقدیم به شما خوبان
🌹 یکشنبه تون پر از عطر خدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🔴 در زمان رانندگی در جاده های فرعی و روستایی به چه نکاتی توجه کنیم؟*
🔹️ *محتواهای فرهنگی و آموزشی پویش همراهان سفر ایمن در لینک زیر قابل مشاهده است:👇
10a.ir/SVj
#پویش_همراهان _سفر_ایمن
#سازمان_راهداری_و_حمل_و_نقل_جاده_ای
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرار کنیم🌸
من امروز با تمامِ وجود خوشبختیام را جشن میگیرم زیرا هدفی برای زیستن،دلی برای دوست داشتن و مهربان خدایی برای پرستیدن دارم
خدایا سپاسگزارم❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💎 #امام_علی_علیه_السلام :
🔹«عافيت ده جزء است. نُه جزء آن در دم فرو بستن است مگر از ياد خدا و يك جزء در ترك همنشينى با نابخردان .»
📚 تحف العقول : ٨٩
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
💎امیرالمؤمنین عليه السلام:
طَلَبُ المَراتِبِ وَالدَّرَجاتِ بِغَيرِ عَمَلٍ جَهلٌ
🔹جايگاه بلند و درجات بالا خواستن، بدون كار و تلاش، نادانى است
📖غررالحكم حدیث5997
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☝️📰 #عکس_نوشته📰☝️
#احکام_شرعی #احکام_وضو
حکم رنگ در اعضای وضو
➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰
#احکام 📝#پرسش:
🔸وظیفه کسی که شک می کند وضو یا غسل واجب را انجام داده یا نه چیست؟
✍مراجع عظام تقلید در اینباره میگویند:
1. کسى که شک دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد. ولی اگر شک کند که وضوى او باطل شده یا نه، بنا مىگذارد که وضوى او باقى است.
2. کسى که جنب شده و غسل واجبی بر عهدهاش بوده اگر شک کند غسل کرده یا نه، نمازهایى را که خوانده و روزههایی که گرفته صحیح است، ولى براى روزهها و نمازهاى بعد باید غسل کند.
لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ
✨فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۱۷﴾
✨و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرده ايم
✨پس آيا پندگيرنده اى هست (۱۷)
📚سوره مبارکه القمر✍آیه ۱۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
📚 عاقبت اسراف و کفران نعمت
در زمانهاى قبل ، قومى بودند که خداوند #نعمت سرشارى به آنها داد، سرزمينشان پر از #چشمه سارها بود و همه جا سرسبز و خرم و پر از نعمت بود. آنها از مغز #گندم ، #نان درست مى كردند، ولى بر اثر وفور نعمت با همان نان ، محل #مدفوع كودكشان را پاك مى نمودند، و به اندازه كوهى از اين نانها به وجود آمد.
روزى #مرد نيكوكارى كنار زنى عبور كرد، كه او همين كار را مى كرد، به او گفت :
اى #زن واى بر شما از خدا بترسيد و نعمتهاى الهى را با دست خود مبدل به #قحطى و گرسنگى نكنيد.
آن زن با كمال #غرور در پاسخ گفت : اين را ببين ما را به گرسنگى تهديد مى كند، تا كشتزارهاى وسيع (سرثار) هست و نهرهاى آن جارى است ، ما از #گرسنگى ترسى نداريم .
طولى نكشيد، خداوند بر آنها #غضب كرد و آب #باران را بر آنها نفرستاد، كار قحطى به جائى رسيد كه به همان نانهائى كه با آنها محل مدفوع كودكانشان را پاك مى كردند، نياز پيدا كردند، جالب اينكه براى رسيدن به آن نانها صف مى بستند تا بهر كسى بمقدار معين از روى نوبت برسد.
📚 منبع: بحار الانوار ج 14 ص 146 .
#کفر_نعمت
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
همه عمرتان را صرف این بدنی که
قرار است غذای کرمها شود نکنید
صرف یک چیزی بکنید که
فرشتگان میخواهند ببرند
استاد قمشه ای
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨
🌼 اولین روز دیدن
✍مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور وهیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن، درختها حرکت میکنن.
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم، امروز اولین روزی است که پسرم می تواند ببیند...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
•┈••✾🍃💞🍃✾••┈
✍جانم، بنده ی من...
جبرئیل(ع) شبی در عرش خدا بود و میشنید که خداوند در جواب کسی که او را صدا میزند میگوید: " جانم بنده من!"🌸
جبرئیل(ع) با خود گفت: " حتما یکی از بندگان خوب خداوند است که او را صدا میزند و با خدا نیایش می کند، از پاسخ دادن پروزدگار هم معلوم است که باید بنده عزیزی باشد باید بروم و هر طور شده این بنده محبوب خدا را پیدا کنم"
جبرئیل(ع) مشتاق دیدن آن شخص شد، تمام هفت آسمان را جستجو کرد ولی کسی را نیافت به سمت خدا رفت باز هم صدای خدا را می شنید که می گفت: " جانم بنده من، بگو تا تو را اجابت کنم!"🌸
جبرئیل(ع) به زمین آمد، تمام دریاها و کوهها و دشت ها را گشت اما باز هم کسی را پیدا نکرد،
فرشته وحی دوباره به سوی خدا بازگشت و همچنان دید که خداوند با مهربانی به آن ندا پاسخ می گوید...
جبرئیل(ع) برای بار دیگر به زمین آمد و خانه کعبه و تمام مساجد و زیارتگاهها را گشت اما باز هم خبری نبود که نبود.
جبرئیل(ع) به آسمان برگشت، او که همه عالم را زیر پا گذاشته بود ولی نشانهای از صاحب صدا نیافته بود به خدا عرض کرد:
" خداوندا من مشتاقم تا این بنده تو را ببینم اما همه دنیا را گشتم و هیچ اثری از او پیدا نکردم، میشود او را به من نشان دهی؟"
خداوند به او فرمان داد که به معبدی در روم برود.
جبرئیل(ع) به آنجا رفت مردی را در معبد دید که مقابل بتی زانو زده است و با او حرف میزند و میگوید: " ای خدای من. ای خدای مهربان !"
جبرئیل(ع) متعجب و حیران به نزد خداوند برگشت و گفت: " من مردی را در معبد دیدم که روبروی یک بت سنگی نشسته است و او را صدا میزند اما خداوند عالم پاسخ آن بت پرست را می دهد، میخواهم حقیقت ماجرا را بدانم...☘"
خداوند پاسخ داد: " اگر چه این بنده من بت پرست است و بت را صدا میزند ولی او از روی نادانی این کار را می کند...
من که آگاه و دانا به ذات او هستم میدانم قصدش عبادت من است و در واقع، من را صدا می زند پس به ظاهر عملش کاری ندارم و باطن عملش که پرستش من است را در نظر میگیرم و چون از ته دل مرا صدا میزند، پاسخ او را با دل و جان میدهم...
من از این بندهها در زمین کم ندارم که راه را گم کردهاند و در ظاهر چیزی غیر از من را می پرستند اما دلشان با من است من با لطف خود آنها را سوی خود راهنمایی خواهم کرد...
#منطق_الطیر_عطار
✍
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 #حکایت
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد.
پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است.
اما نمیدانم چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز که ترسیده بود گفت:
سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای را که شاهین به آن وابسته بود، بریدم
شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
🔸گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط رو ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنی.
📚حکایتها و داستانهای آموزنده
✨﷽✨
#پندانه
🔴از این ستون به آن ستون فرج است
✍مردی گناهکار در آستانه دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول میدهم بازگردم.» فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند به او نگریستند. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را میکند؟» ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت: «ای مردم شما میدانید كه من در این شهر بیگانهام و آشنایی ندارم. یک نفر برای خشنودی خدا ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.»
ناگه یکی از میان مردم گفت: «من ضامن میشوم اگر نیامد به جای او مرا بكشید.» فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند: «چرا؟» گفت: «از این ستون به آن ستون فرج است.» پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریادزنان بازگشت. محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت. از همین رو، به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ میگویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.»
یعنی تو کاری انجام بده هر چند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه رهایی و پیروزی تو شود.
↶【به ما بپیوندید 】↷
_____________________
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان