eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
☯️ حکیمی را گفتند : "چرا هرگز غمگین نمی شوی؟ " گفت: دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم. فردا یک راز است، نگرانش نباش. دیروز یک خاطره بود ، حسرتش را نخور و امروز یک هدیه است ، قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر. از فشار زندگی نترسيد به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل مي کنه..نگران فردايت نباش خدای ديروز و امروز خداى فردا هم هست...ما اولين بار است كه بندگی ميكنيم. ولى او قرنهاست که خدايى مي كند پس به خدايى او اعتماد كن و فردا و فرداها را به او بسپار... @tafakornab 👆
☯️ زن و شوهری می خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه ی آنها زندگی می کرد. در راه به یاد آوردند، باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به نظر نمی رسید. با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد و از شوهرش پرسید: با آن پل چه کنیم؟ من نمی خواهم از روی آن بگذرم. قایقی هم در آنجا نیست که ما را به آن سوی رودخانه ببرد. 🔻مرد گفت: آه، من به فکر این پل نبودم. به راستی این پل برای عبور خطرناک است. فکرش را بکن، ممکن است وقتی ما از روی آن عبور می کنیم، فرو بریزد و ما در رودخانه غرق شویم. زن ادامه داد: یا فکرش را بکن، روی تخته ی پوسیده ای قدم بگذاری و پایت بشکند. در آن صورت چه کسی از من و بچه ها مراقبت خواهد کرد؟ 🔺مرد با وحشت گفت: نمی دانم اگر پای من بشکند چه بر سر ما خواهد آمد؛ شاید از گرسنگی بمیریم. این گفت و گو همچنان ادامه داشت. زن و شوهر، هر دو نگران بودند و انواع بلاها و حوادث ناگواری را که ممکن بود برای آنها پیش بیاید، تصور می کردند، تا سرانجام به پل رسیدند. اما در اوج نا باوری دیدند که پل جدیدی به جای پل قبلی ساخته شده است و به سلامت از آن عبور کردند! 🔻نتیجه اخلاقی: نگذار موریانه ی نگرانی بنای زندگی ات را ویران کند. ✍️”دیل کارنگی” ☯️ قابلِ ستایش‌اند آدمهایی که در اوج عصبانیت، از خطای دیگران می‌گذرند 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ از مخاطبام پرسیدم :از تربیت والدینت چه رفتاری دیدی که اگه خودت والد شی هرگز انجامش نمیدی؟! جواب ها بسیار عمیق و شنیدنی بود... نوشته بود به هیچ وجه حتی برای شوخی هم بهش نمی‌گم ترکت می کنم یا دیگه مامانت نیستم، نمی‌ذارم اضطراب جدایی به جونش بیفته و بعد ها توی روابطش مدام بترسه که یه موقع رها نشه گفته بود برای یه نمره برای یه رتبه بهش سخت نمی‌گیرم و مدام با همکلاسیاش مقایسه‌ش نمی کنم.... نمی خوام کمال‌گرایی کل زندگیش رو به تباهی بکشه وقتی گفت حالم خوب نیست افسردم به جای اینکه بگم مگه آب و نونت کمه؟! بغلش می کنم بهش می گم دوستش دارم، نمی‌ذارم حس تنهایی پیدا کنه حتی به شوخی ظاهرشو مسخره نمی کنم یا ایرادی نمی‌گیرم چون خودم هنوز شوخی‌های بابام در مورد ظاهرم هر روز توی ذهنم تکرار میشه و رنجم میده بین دخترم و پسرم فرق نمی‌ذارم، نمی خوام کارهای عادی و اولیه برای دخترم حسرت بشه اتفاقا بهش یاد میدم مستقل قوی بار بیاد و بدونه هیچی کم از یه پسر نداره و در آخر نوشته بود... آرزوهای نرسیده خودم رو بهش تحمیل نمی‌کنم، می‌ذارم توی مسیری که خودش می خواد رشد کنه 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ ‏اگه بخوام به عنوان روانشناس برای سال جدید بهت توصیه‌ای کنم... ‏💭بیشتر از همیشه احساساتت رو ابراز کن، غم، شادی، عشق، از جمله چیزهایی که بعدا بسیار حسرتش رو خواهی خورد ابراز نکردن احساساتته ‏راحت بگم موفقیت هیچ رمز و رازی نداره ‏اگه بخواد یه کلید داشته باشه، اونم استمراره ‏+پس توی سال جدید، راحت جا نزن.   ‏قطعا قراره یه روزهایی توی سال جدید افتضاح باشه، هیچ چیز خوب پیش نره ‏+بهم قول بده اون روزها با خودت مهربون تر باشی ‏نگران آینده نباش،اگر هم دلت میخواد نگران باش، فقط بدون که نگرانی همون اندازه مؤثره که جویدن آدامس بادکنکی درحل یک مساله جبر. ‏مشکلات اساسی زندگیت، بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ذهن نگرانت خطور هم نکردن ‏بخوام یه عادت رو پیشنهاد بدم از زندگیت حذف کنی؟ ‏خودت رو باهیچکس مقایسه نکن فایده‌ای جز نابود کردن عزت نفس خودت نداره ‏بخوام یه عادت رو بگم به زندگیت اضافه کنی؟ ‏ورزش رو هرجور شده بیار توی برنامت و قدر زیبایی و جذابیت رو بدون، نذار صفحات زیبایی بهت القا کن دارای نقصی      ‏صادقانه بگم هیچ رابطه‌ای توی هیچ سطحی ارزشمند تر از خودت و سلامت روانت نیست ‏و در آخر اون چیزی که ۴۰۲ بهت خیلی خوب یاد داد رو با خودت به ۴۰۳ ببر، قطعا بسیار بدردت خواهد خورد 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ حتما بخوانید بی تاثیر نخواهد بود🔻 🔹اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش می‌رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی‌داد. 🔸داشتم خونسردی‌ام را از دست می‌دادم که ناگهان چشمم به‌‌ نوشته کوچکی روی شیشه‌ عقبش افتاد: 👈راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"👉 🔹مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. 🔸ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من صبوری به خرج می‌دادم؟ 🔹راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟ 🔸اگر مردم، نوشته‌هایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشته‌هایی همچون: "کارم را از دست داده‌ام" "در حال مبارزه با سرطان هستم" "در مراحل طلاق، گیر افتاده‌ام" "عزیزی را از دست داده‌ام" "احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" “بعد از سال‌ها درس خواندن، هنوز بیکارم” “مریضی در خانه دارم” و صدها نوشته دیگر شبیه اینها. 🔸همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی‌دانیم. 🔹بیائیم نوشته‌های نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمی‌شود فریاد زد... 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️سائل از گوشه‌ی مسجد برخاست ، پرسید: یا علی ، به من بگو واجب کدام است! واجب تر کدام است ؟ نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟ عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟ مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟ 🌹امام علی (ع) در پاسخ فرمود: واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است. نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است. عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست. مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ شاگرد اول!!!! گفت: شاگرد اول بودم، پدرم یادم داده بود،که همیشه درس بخوانم، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیرمستقیم گفته بود حواس مرا پرت میکنند! عیدها همه اش خانه بودیم و من نمیدانستم سیزده بدر یعنی چه؟ وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا میرساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم . پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی میگفت زنگ تفریح به حیاط نروم!چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند! ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم! مایه افتخار پدر بودم! شاگرد اول. وقتی پدر مرا به مدرسه میرساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار میکردم! وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر میکردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم! چقدر دلم میخواست یکبار برف بازی کنم، اما مادر پنجره را بسته بود و میگفت پنجره باز شود من مریض میشوم! من حتی باریدن برف را هم ندیده ام! همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس میرفتم !! حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم! شاگرد اول تیزهوشان بودم! تمام فرمول های ریاضی و فیزیک را بلد بودم! اما یک لطیفه بلد نبودم تعریف کنم! گفت: حالا یک پزشکم! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس! پزشکی که تا الان نخندیده! مهندسی که شوخی بلد نیست! نمیدانم چطور باید نان بخرم! چطور باید کوهنوردی بروم! بزرگ شده ام اما میترسم با کسی حرف بزنم! چون ممکنست حرف بد یاد بگیرم! اول کلاس بودم! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چطوری بنشینم؟ در مراسم عزاداری چه بگویم! همین دیروز همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمیدانستم چه اصطلاحی بکار ببرم ؟ گفت: یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم! یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز میخواهم داد بکشم، جیغ بزنم! من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه میترسم، از گوسفند میترسم، مایه افتخار بابا حتی از خودش هم میترسد! راستی پدرهای خوب ومهربان به فکر شاگردهای اول کلاس باشید و اگر پدرم را دیدید بگویید فرزندش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است ! 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ گویند:ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند. به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند. ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟ گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت. دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد! سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد. نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شد 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ مادر گفت: دارد نردبان می سازد! ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد! سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد. نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
همه‌ی امورِ شخصی را باید چون رازی نگاه‌داریم به‌طوری که آشنایان جز آنچه به چشم می‌بینند، به آن واقف نشوند. زیرا آگاهیِ آنان از امورِ بسیار بی‌اهمیت هم ممکن است در زمان و شرایط خاص، باعث زیانِ ما شود. به طور کلی صلاح در این است که آدمی شعورِ خویش را با نگفتن نشان دهد، نه با گفتن؛ زیرا سکوت از هوشمندی است و گفتن از خودپسندی. امکانِ پیش آمدنِ هر دو به یک اندازه است، اما غالبا ارضای گذرایی را که گفتن به همراه می‌آورد، به فایده‌ی دراز مدتی که سکوت ضامنِ آن است رجحان میدهیم. حتی به منظور سبک کردنِ بارِ دل، نباید فکر خود را به صدای بلند گفت -کاری که اشخاصِ پر تحرک می‌کنند- مبادا که عادت شود. زیرا در اثر این‌کار، فکر و گفتار چنان با یکدیگر عجین میشوند که به تدریج، سخن گفتن با دیگران به فکر کردن با صدای بلند تبدیل میشود، حال آنکه اقتضای هوشمندی است که میانِ فکر و گفتار شکافی عمیق نگه داشته شود. ‎‎‌‌‎ 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝
☯️ ☯️ مواظب رفتارهای غلیظ باشید هر جایی دیدید یک رفتار به شکل غلیظ اظهار می‌شود بدانید که به احتمال بسیار زیاد در پشت صحنه (یعنی در باطن فرد) عکس این رفتار وجود دارد. کسی که خیلی غلیظ خودش را سربه زیر و ماخوذ به حیا نشان می دهد، بدانید که خشمی فراوان پشت این شرم پنهان است. کسی که خیلی غلیظ با ادب است، باید بدانید که در عمق باطنش دریایی از بی ادبی نهفته است. یا اگر کسی خیلی بیش از حد و غلیظ اظهار معتمد بودن می کند، بدانید که در باطنش خیانت اولین گزینه است. کسی که خیلی غلیظ با غیرت و متعصب است در باطنش آتش فشانی از فساد منتظر انفجار است. آدم ها پشت رفتارهای غلیظ پنهان می‌شوند تا حجم بزرگ منفی‌های درونشان را استتار کنند. مواظب رفتارهای غلیظ باشید و از همه آنها مهم تر سراغ غلیظ‌های خودتان نيز بروید. تا ببینید کدام رفتار افراطی را از خود نشان می‌ دهید. یک زندگی سالم ، یک زندگی متعادل است. 🔰 🔰 ‌‌╔═. ♡♡♡.══════╗ ❣ @tafakornab ❣ ╚══════. ♡♡♡.═╝