هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌿 #داستان_کوتاه_آموزنده
#سوء_ظن #داستان_واقعی_پدر_شوهر_و_عروس
✍من نرگس هستم حدود یکساله با پدرام ازدواج کردم...
از همون ابتدا متوجه نگاه های مخفی پدر شوهرم به خودم میشدم...
پدر شوهرم از حق نگذریم از شوهرم جذابتر و خشگلتر مونده بود
👈یه وقتایی تعجب میکردم اما به روی خودم نمیاوردم...
یه روز پدرام برای ماموریت به عسلویه رفت...یکی زنگ در را زد آیفون را برداشتم دیدم پدر شوهرمه خیلی ترسیدم در را باز کردم و سریع کنار تلفن نشستم و به مادرم زنگ زدم تا خودش را ب منزلمان برساند
پدر شوهرم در خانه را باز کرد ووارد شد دو تا نون سنگک دستش بود و گفت چطوری دخترم امده ام باهات صبحانه بخورم
چه خبر و مشغول صحبت شد
از کارهایش سر در نمیاوردم...
گفتم من صبحانه خورده ام اگر میخواهید برای شما بیاورم...ناگهان دست در جیبش کرد و گفت این پول را بگیر تا زمانیکه شوهرت خونه نیست داشته باشی...کم و کسری هم داشتی به من زنگ بزن...نانها را روی میز آشپزخانه گذاشت خداحافظی کرد و رفت...
و من ...و من ماندم و هزاران فکر و گمان کثیف و بد نسبت به پدر شوهرم
از درگاه خداوند توبه کردم و خواستم که مرا ببخشد
از قرآن بپرس👇👇
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيراً مِنَ الظَّنِ إِنَ بَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ
وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ
💥ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید،چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!(به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است...
🌿 #داستان_کوتاه_آموزنده
#سوء_ظن #داستان_واقعی_پدر_شوهر_و_عروس
✍من نرگس هستم حدود یکساله با پدرام ازدواج کردم...
از همون ابتدا متوجه نگاه های مخفی پدر شوهرم به خودم میشدم...
پدر شوهرم از حق نگذریم از شوهرم جذابتر و خشگلتر مونده بود
👈یه وقتایی تعجب میکردم اما به روی خودم نمیاوردم...
یه روز پدرام برای ماموریت به عسلویه رفت...یکی زنگ در را زد آیفون را برداشتم دیدم پدر شوهرمه خیلی ترسیدم در را باز کردم و سریع کنار تلفن نشستم و به مادرم زنگ زدم تا خودش را ب منزلمان برساند
پدر شوهرم در خانه را باز کرد ووارد شد دو تا نون سنگک دستش بود و گفت چطوری دخترم امده ام باهات صبحانه بخورم
چه خبر و مشغول صحبت شد
از کارهایش سر در نمیاوردم...
گفتم من صبحانه خورده ام اگر میخواهید برای شما بیاورم...ناگهان دست در جیبش کرد و گفت این پول را بگیر تا زمانیکه شوهرت خونه نیست داشته باشی...کم و کسری هم داشتی به من زنگ بزن...نانها را روی میز آشپزخانه گذاشت خداحافظی کرد و رفت...
و من ...و من ماندم و هزاران فکر و گمان کثیف و بد نسبت به پدر شوهرم
از درگاه خداوند توبه کردم و خواستم که مرا ببخشد
از قرآن بپرس👇👇
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيراً مِنَ الظَّنِ إِنَ بَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ
وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ
💥ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید،چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!(به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌿 #داستان_کوتاه_آموزنده
#سوء_ظن #داستان_واقعی_پدر_شوهر_و_عروس
✍من نرگس هستم حدود یکساله با پدرام ازدواج کردم...
از همون ابتدا متوجه نگاه های مخفی پدر شوهرم به خودم میشدم...
پدر شوهرم از حق نگذریم از شوهرم جذابتر و خشگلتر مونده بود
👈یه وقتایی تعجب میکردم اما به روی خودم نمیاوردم...
یه روز پدرام برای ماموریت به عسلویه رفت...یکی زنگ در را زد آیفون را برداشتم دیدم پدر شوهرمه خیلی ترسیدم در را باز کردم و سریع کنار تلفن نشستم و به مادرم زنگ زدم تا خودش را ب منزلمان برساند
پدر شوهرم در خانه را باز کرد ووارد شد دو تا نون سنگک دستش بود و گفت چطوری دخترم امده ام باهات صبحانه بخورم
چه خبر و مشغول صحبت شد
از کارهایش سر در نمیاوردم...
گفتم من صبحانه خورده ام اگر میخواهید برای شما بیاورم...ناگهان دست در جیبش کرد و گفت این پول را بگیر تا زمانیکه شوهرت خونه نیست داشته باشی...کم و کسری هم داشتی به من زنگ بزن...نانها را روی میز آشپزخانه گذاشت خداحافظی کرد و رفت...
و من ...و من ماندم و هزاران فکر و گمان کثیف و بد نسبت به پدر شوهرم
از درگاه خداوند توبه کردم و خواستم که مرا ببخشد
از قرآن بپرس👇👇
✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيراً مِنَ الظَّنِ إِنَ بَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ
وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ
💥ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید،چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!(به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است...
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان