eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹اعتراف و لجاجت مخالفین!🔹 برهان ابراهیم علیه السّلام، تزلزلی شدید در مبانی فکری قوم ایجاد کرد و آنان را چنان تحت تأثیر قرار داد که متوجه خواب غفلت خود شدند، لذا عده ای از آنها روبه دیگران نموده و گفتند: شما خود ستمگرید که خدایان را بدون نگهبان و مراقب رها کردید. حیرت، آنان را فراگرفت، ناراحتی زبانهایشان را به لکنت انداخت، سرهای خود را با تأمل به زیر انداختند، افکار ناقص و پراکنده خود را متمرکز کرده و گفتند: ای ابراهیم! تو میدانی که این بتها به پرسشی، پاسخ نمی دهند و جوابی از ناحیه آنها صادر نمی شود، چگونه ما قادریم که از آنها سؤال کنیم؟! چگونه از ما انتظار داری که از آنها گواه بخواهیم؟! در اینجا فردفرد قوم بالاجبار اقرار کردند که خدایانشان از شنیدن عاجزند و از حوادثی که در اطرافشان می گذرد، بی خبرند و اتفاقاتی را که برای آنها می افتد، درک نمی کنند. اینها قدرت دفع تجاوز و رفع مکر و کید از خود را ندارند. ابراهیم علیه السّلام آنان را در اصرار به جهل و پافشاری بر باطل سرزنش کرد و تأسف خورد چرا پس از آشکار شدن حق، بر باطل خود استوارند؟ ابراهیم از غفلت و مجادله قوم عصبانی شد، زیرا می دید که صبح حقیقت دمیده است ولی ایشان هنوز در خواب غفلتند. ابراهیم آنان را به تفکر در گفتار خویش و دقت در دعوت خود تشویق نمود و گفت «آیا به جای خدای یکتا موجوداتی را پرستش می کنید که ذره ای نفع و ضرر به حال شما ندارند؟» «اف بر شما و آنچه به جای خدا می پرستید، چرا تعقل نمی کنید؟» چشمان این قوم از دیدن حقایق کور و گوشهایشان برای شنیدن سخن حق سنگین است و قلبهایشان در پس حجاب جهالت قرار گرفته و حقایق را درک نمی کنند. آنگاه که مغلوب برهان ابراهیم شدند و ترسیدند وضع آنان مفتضح گردد و دیگر سخنی بر ایشان باقی نماند، از بحث و مناظره دست کشیدند و به زور متوسل شدند تا شکست منطق خود را بپوشانند و باطل خویش را حفظ نمایند، لذا گفتند: «ابراهیم را بسوزانید و اگر اهل عمل هستید، خدایان خود را یاری نمائید!». منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام در خرمن آتش «۱»🔹 قوم نمرود تصمیم گرفتند ابراهیم را به جرم توحید و یکتاپرستی و دشمنی با بتها به آتش قهر خود بسوزانند. اعلان توحید و یکتاپرستی و دعوت علنی مردم به سوی چنین خدایی، خواب راحت را از یاغیان می گرفت و صفای زندگی آنان را به کدورت می کشاند. زیرا با دعوت یکتاپرستی، مردم از اسارت و بندگی ستمگران نجات می یافتند و پوچی اعتقاد آنها برملا می شد و مردم از همراهی ظالمان و درافتادن به دام آنها خودداری می کردند و درصدد دفع شر غارتگران بیت المال، برمی آمدند و بدون تردید این انقلاب فکری مردم به رهبری ابراهیم علیه السّلام، قدرت ستمگران را نابود می ساخت و از یاغیگری آنان جلوگیری می کرد. گرچه فکر آتش زدن ابراهیم در روح آنان شعله می کشید ولی چطور این اندیشه را عملی سازند؟ آنان باید آتشی عظیم به بزرگی کینه دل هایشان روشن سازند و به جان ابراهیم بیفکنند. گرچه شعله کوچکی برای سوزاندن تمام شهر کافی است ولی جنون انتقام، آنها را وادار کرد آتش هولناکی فراهم کنند. پیروان نمرود در هر جا به جمع آوری... (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 " داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا " با تلاوت روح نواز و دلنشین استاد عبدالباسط عبدالصمد 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام در خرمن آتش «2»🔹 پیروان نمرود در هر جا به جمع آوری هیزم پرداختند و این عمل را موجب تقرب و خدمت به خدایان خود می دانستند. حتی اهمیت این عمل به جایی رسیده بود که آن را وسیله ای برای شفای از بیماری و برآورده شدن حوایج خود می دانستند و از همه نقاط، مردم برای شرکت در این مراسم دعوت شده بودند. مردم روزهای پی درپی به جمع آوری هیزم پرداختند، تا اینکه هیزمی انبوه جمع آوری و کوهی از چوب فراهم شد، سپس زمین همواری را دیوار کشیدند و آتش را در میان این حصار، شعله ور ساختند. آتش روشن و زبانه های آن سوی آسمان روان شد و هنگامی که از شدت حرارت هیزم آن سرخ شد، ابراهیم را دست بسته در میان آتش افکندند. درحالی که هنوز کینه وی را به دل داشتند و از عذاب او شادمان بودند. ابراهیم علیه السّلام در حالی در آتش شعله ور می افتاد که قلبش لبریز از ایمان بود، اعتمادش به خدا قوی و ارتباطش با او محکم بود و به نجات خویش یقین داشت و به همین دلیل وقایع جاری او را نلرزاند و متزلزل نساخت و از آتش، هراسی به دل راه نداد. بلکه با آغوش باز آن را استقبال کرد و با روحی مطمئن وارد آتش شد. اکنون ابراهیم علیه السّلام در دل آتش است، او در میان دودها ناپدید می گردد، شعله های آتش او را در آغوش گرفته و فریاد و خروش مردم، را به صدای ابراهیم علیه السّلام نمی دهد، در چنین شرایطی آتش با ابراهیم چه می کند؟ آتش قید و بندهای ابراهیم را سوزاند و او را آزاد ساخت و خدای مهربان، غضب آتش را آرام و حرارت آن را مطبوع ساخت و ابراهیم را از شعله های سوزان آن نجات داد و آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت نمود! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
📜 ⚖ مرد فقیر و فروشنده مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت. مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید. روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمی‌خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم. 💪 💪 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
📜 🌴در زمان‌های گذشته، پادشاهی👑تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت. 🌴نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا💰و یک یادداشت🗞پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:هر سد و مانعی میتواند یک فرصت برای تغییر زندگی انسان باشد. 💪 💪 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام دل ها را تسخیر کرد🔹 آنگاه که دود و شعله آتش فرونشست و حرارت آن به سردی گرایید، قوم مشاهده کردند که ابراهیم در کمال صحت و سلامت در میان آتش نشسته و به دعوت خود مشغول است. مردم از وضع او تعجب نمودند و از نجات او وحشت کردند. مخالفین متحیر و غضبناک از ابراهیم روی برتافتند و با شرمندگی تمام از انظار جمع گریخته و مخفی شدند. این چنین آیت وحدانیت پروردگار و معجزه بزرگ حضرت ابراهیم حادث گشت. دشمنان نخست با بحث به مبارزه ابراهیم رفتند ولی مغلوب گشتند، به قدرت خود توسل جستند و برای از بین بردن ابراهیم، به آتش پناه بردند؛ خدا طبیعت آن را تغییر داد و شعله آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت گرداند، آنان تصمیم گرفتند به ابراهیم خدعه بزنند ولی خدا آنان را در ردیف زیانکاران قرار داد. مردم با دیدن این معجزه بزرگ به حدی متأثر و آگاه شدند که نزدیک بود در مقابل دعوت ابراهیم علیه السّلام تسلیم شوند و او را به رهبری خویش برگزینند و چیزی نمانده بود برای پیروی از وی متحد گردند، ولی برخی از آنها، لذات دنیوی و حب مقام را بر قبول حق مقدم داشتند و دسته ای دیگر ترسیدند مخالفین ابراهیم و بت پرستان به آنان آزار برسانند، لذا فقط عده ای انگشت شمار به ابراهیم ایمان آوردند و ایمان خود را از مردم کتمان کردند تا از شر یاغیگران در امان باشند و مرگ گریبان آنان را نگیرد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃دنیا دار مکافاته بد نکن تا بد نبینی رفیق خیلیا میگن خدا میبینه ولی اون دنیا مجازات می‌کنه ولی من میگم خدا میبینه و همین دنیا هم حکم میکنه هم مجازات من میگم خدا اینجاست کنار من کنار تو همینجا تو قلب همه ما و میدونه کی خیر میخواد کی باعث شره خدا اینجاست بغل گوش ما خدا خدای بیطرفه پس حکمشم هم از رو عدالته شک ندارم شاید تو این کلیپ فقط داماد مثل زده شد ولی خدا، خدای همه اس و در برابر همه قاضي مطلق خدایا ؛ظالمان: دروغگویان : را به خودت می‌سپاریم چون به حکمت ایمان داریم : 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
▫️وَ لاَ تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ 🟤پرده هاى خويش را نزد کسى که از اسرارتان آگاه است ندريد ✍به اعتقاد بسيارى از شارحان، اين جمله اشاره به عدم تجاهر به گناه است، زيرا گناه پنهانى، در واقع يک گناه است و گناه آشکار، به جهت پرده درى و آلوده ساختن محيط اجتماع چند گناه محسوب مى شود.به هر حال خداوند، ستّار العيوب و غفّار الذنوب است; تا بندگان پرده درى نکنند او عيوب و گناهان آنها را مى پوشاند، چنان که در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى خوانيم: «ما مِنْ عَبْد إلاّ وَ عَلَيْهِ أرْبَعُونَ جُنّة حَتّى يَعْمَلَ أرْبَعينَ کَبيرَة فَإذا عَمِلَ أرْبَعينَ کَبيرَة انْکَشَفَتْ عَنْهُ الجُنَنْ; هر بنده اى چهل پرده ساتر الهى بر اعمال او وجود دارد تا چهل گناه کبيره انجام دهد، در اين حالت تمام آن پرده ها کنار مى رود 💯 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸نیت خدایی شرط است🌸 ☘فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن». 🌹بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعايی نکرد. آن مرد گفت: «گردوها را میخوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنيدم!» 🌹بهلول گفت: «مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنيده است!» 💯 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «1»🔹 نَمرود بن کَنعان پادشاه بابِل در دوره حضرت ابراهیم(ع) است. در قرآن به نام نمرود تصریح نشده، اما در سوره بقره و انبیاء از وی یاد شده است. او بت‌ پرست بود و در قلمرو وی آیین بت ‌پرستی رواج داشت. از آنجا که کاهنان پیش ‌گویی کرده بودند فرزندی به نام ابراهیم به دنیا خواهد آمد که با بت‌ پرستی مبارزه و فرمانروایی نمرود را از بین خواهد برد، نمرود از ترس به دنیا آمدن ابراهیم دستور کشتن هر فرزند پسری که متولد می‌ شد را صادر کرد، اما ابراهیم به صورت مخفیانه به دنیا آمد. نمرود به سبب توهین ابراهیم(ع) به بت ‌های مردم و شکستن آنها او را محاکمه و با وی مناظره کرد. پس از آنکه در مناظره با وی شکست خورد او را به آتش انداخت؛ اما بعد از آنکه از سالم‌ بودن ابراهیم(ع) مطلع شد او را آزاد کرد و برای خدا قربانی کرد، اما حاضر نشد به او ایمان بیاورد. عظمت معجزه ابراهیم همان گونه که مردم بابل را متأثر ساخت، متوجه کاخ نمرود هم گشت و این موج خطرناک کاخ او را متزلزل ساخت و خبر ابراهیم و معجزه جاوید او دهان به دهان به گوش او رسید، لیکن نمرود به عصیان خود و اتهام به ابراهیم افزود. مگر نه این است که ابراهیم خدایان آنان را مورد بی حرمتی قرار داده و قوم را در عبادت بت ها سرزنش می کند. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی حضرت موسی برای عبادت به کوه طور می‌رفت؛ در راه، جوانی سالم و سرحال ایشان را دید و گفت: ای موسی برو به خدایت بگو من نه تنها تو را عبادت نمی‌کنم بلکه هر آنچه به عنوان گناه مشخص کرده ای انجام می‌دهم، هر عذابی میخواهی بکن ...! ادامه ...☝️ 🎤حاج آقا دانشمند 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور. پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت: امتحان کن پسرم. پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...! پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. ٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭ 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۲»🔹 نمرود از شدت خشم و غضب ابراهیم را احضار کرد، آنگاه که ابراهیم در مقابل او قرار گرفت، نمرود به صورت ابراهیم علیه السّلام خیره شد و سپس گفت: این چه آشوبی است که بپا کرده ای؟ این چه آتشی است که روشن کرده ای؟ این خدایی که به سوی او دعوت می کنی کیست؟ مگر تو خدایی جز من می شناسی؟ مگر غیر از من خدایی که مستحق عبادت باشد سراغ داری؟ کیست که مقامش از من بالاتر و حکمش از من نافذتر باشد؟! ای ابراهیم مگر نمی بینی که تمام شئون مملکت و تصرف و تدبیر در امور بدست من است؟ مشکلات را حل و فصل می نمایم، دستور من نافذ و حکم من قطعی است، چشمهای مردم به من دوخته شده و آرزوهایشان به من ختم می شود. آیا مخالفی برای من یافته ای؟ آیا دیده ای کسی علیه من قیام کند، چرا تو از روش سایر مردم جدا شده ای و اتحاد و اتفاق ایشان را برهم زده ای و در امورشان کارشکنی می کنی؟ خدای تو چیست که به سوی آن دعوت می کنی؟ او که مردم را به عبادتش تشویق می کنی کیست؟ ابراهیم علیه السّلام در پاسخ نمرود با خاطری آرام و بیانی شیرین گفت: «خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند. تنها خدای من است که جان می دهد و جان می گیرد. موجودات را خلق می کند و نابود می سازد.» و چون آنها را می آفریند، تا زمانی که عمر آنها مقرر و اجلشان مقدّر نباشد، برپا می دارد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان‌‌حضرت‌ابراهیم‌‌وقربانی‌کردن‌اسماعیل 1⃣قسمت اول(تا قسمت آخر دنبال کنید) حضرت ابراهیم ۹۹ساله شد،اما هنوز فرزند نداشت، از خدا فرزند خواست و خدا هم در پیری به او اسماعیل را داد؛ اسماعیل۱۳ساله شد، خدا به ابراهیم دستور داد باید اسماعیلت را قربانی کنی! ابراهیم موضوع را با فرزندش اسماعیل مطرح کرد و اسماعیل گفت: همان چیزی که خدا دستور داده انجام بده! آری! وقتی محبوب خدا شدی❤️خدا تو را با محبوب‌ترین داشته‌هایت امتحان می‌کند!💗 سوره صافات آیه۱۰۲_استاد عبدالباسط 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان‌‌حضرت‌ابراهیم‌‌وقربانی‌کردن‌اسماعیل 2⃣ قسمت دوم حضرت ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه برد، وقتی خواست او را قربانی کند چاقو نَبرید، ندا آمد: ای‌ابراهیم دیگر نیاز نیست فرزندت‌ را قربانی‌ کنی، تو دستور خدا را عملی کردی 👌پس یادمان باشد: اگر خدا ازما خواست اسماعیل‌مان را سر ببریم او سربریدنِ اسماعیل‌مان را نمیخواهد،بلکه بریدنِ مارا از اسماعیل‌مان درراه‌خدامیخواهد 🤔راستی اسماعیلِ تو چیست؟! ❣ مال؟ ثروت؟ قدرت؟ زیبایی؟ شهرت؟ صافات آیه۱۰۳تا۱۰۵_استاد عبدالباسط 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان‌‌حضرت‌ابراهیم‌‌وقربانی‌کردن‌اسماعیل 3⃣ قسمت سوم (آخر) خداوند قوچی🐑را برای ابراهیم فرستاد تا قربانی کند و فرمود: این آزمایش بزرگ باعث شد که نام نیک ابراهیم در آیندگان باقی بماند. 🤔 تا حالا واست سوال نشده که: چطور بعداز حدود۴هزار سال هنوز تمام اعمال حج باید مثل حضرت ابراهیم انجام بشه؟ چطور نام ابراهیم بعداز ۴۰۰۰ سال زنده است؟ می‌دونی چرا؟ 👈چون ابراهیم با خدا معامله کرد 👈خدا هم نامش را تا ابد زنده نگه داشت صافات آیه۱۰۶تا۱۰۹_استاد عبدالباسط 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۳»🔹 نمرود از شدت خشم و غضب ابراهیم را احضار کرد، آنگاه که ابراهیم در مقابل او قرار گرفت، نمرود به صورت ابراهیم علیه السّلام خیره شد و سپس گفت: این چه آشوبی است که بپا کرده ای؟ این چه آتشی است که روشن کرده ای؟ این خدایی که به سوی او دعوت می کنی کیست؟ مگر تو خدایی جز من می شناسی؟ مگر غیر از من خدایی که مستحق عبادت باشد سراغ داری؟ کیست که مقامش از من بالاتر و حکمش از من نافذتر باشد؟! ای ابراهیم مگر نمی بینی که تمام شئون مملکت و تصرف و تدبیر در امور بدست من است؟ مشکلات را حل و فصل می نمایم، دستور من نافذ و حکم من قطعی است، چشمهای مردم به من دوخته شده و آرزوهایشان به من ختم می شود. آیا مخالفی برای من یافته ای؟ آیا دیده ای کسی علیه من قیام کند، چرا تو از روش سایر مردم جدا شده ای و اتحاد و اتفاق ایشان را برهم زده ای و در امورشان کارشکنی می کنی؟ خدای تو چیست که به سوی آن دعوت می کنی؟ او که مردم را به عبادتش تشویق می کنی کیست؟ ابراهیم علیه السّلام در پاسخ نمرود با خاطری آرام و بیانی شیرین گفت: «خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند. تنها خدای من است که جان می دهد و جان می گیرد. موجودات را خلق می کند و نابود می سازد.» و چون آنها را می آفریند، تا زمانی که عمر آنها مقرر و اجلشان مقدّر نباشد، برپا می دارد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
✨﷽✨ 🌼استاد صفایی رحمة الله علیه ✍ يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدت‏ها در حرم رفت و آمد مى‏ كرد، ولى نه حالى پيدا مى‏ كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مى‏ شد. از خودش بدش مى‏ آيد و تصميم مى ‏گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى‏ گيرد. قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى ‏كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى‏ كند. پيش او مى‏ رود و مى ‏پرسد: چرا اين قدر بار زده ‏اى؟ پيرمرد مى ‏گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ‏ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده ‏اى، به خانه نیا. بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى‏ كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى ‏خورد و تحوّلى در او ايجاد مى‏ شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى ‏كنند. به منزل آنها مى‏ رود و سعى مى‏ كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى ‏فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى‏ رود تا خداحافظى كند. وقتى وارد حرم مى‏ شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى‏ كند و منقلب مى ‏شود. صاحب دلى مى‏ گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوت‏ها از بين برود. در دنيايى كه پيرمردها زير بار هستند، دخترها فاسد و پسرها ضايع شده ‏اند، دل من به اين خوش است كه پول‏هايم را روى هم گذاشته ‏ام و يا آنها را به انگشتر يا طلاى چند ميليونى تبديل كرده ‏ام و بعد هم توقع دارم كه در نماز شب، دلم بلرزد و يا در حرم كه قرار مى‏ گيرم، منقلب شوم 📚 اخبات، ص 114 ‌‌‌‌💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۴»🔹 ابراهیم علیه السّلام با سنگ استدلال، یاوه های نمرود را درهم شکست و با برهان روشن، او را مغلوب نمود، ولی غرور و طغیان، نمرود را برانگیخت تا با سفسطه به مکابره و مجادله با ابراهیم بپردازد. او در پاسخ به ابراهیم گفت: من هرکه را که بخواهم پس از آنکه آنان را به مرگ محکوم کردم، زنده اشان می کنم و پس از این که شبح مرگ بر ایشان مجسم شده بود، از نعمت حیات بهره مندشان می سازم، و آنگاه که روح یک مجرم بر محرومیت خود از زندگی حسرت می خورد، نسیم جان بخش حیات را بر او می دمم و در مقابل او ابواب آرزوی حیات را می گشایم و زندگی او را مدیون خود می سازم. من به همین طریق جان هرکه را بخواهم می گیرم، به امر و حکم خود او را نابود می گردانم، و به زودی روح از کالبدش جدا و از زندگی محرومش می سازم و بدین طریق خدای تو کار تازه و خارق العاده ای انجام نمی دهد! نمرود در مقابل استدلال ابراهیم و پاسخ او راه حیله را پیش گرفت و در ستیزه جویی خود، راه مجادله را پیمود، زیرا از آنچه ابراهیم درباره مبدأ و معاد گفته بود و در اطراف بخشش روح و گرفتن آن بحث نموده بود، کناره گیری نمود و از بیراهه وارد شد و گفت: من هم می توانم جان بگیرم و جان بدهم ولی آیا این مغرور جاهل در مقابل عزم و اراده راسخ نبوت و سیل حجت ابراهیم می تواند دوام بیاورد و استقامت نماید. ابراهیم علیه السّلام گفت: ای نمرود خدای یکتا خورشید را مسخر خود ساخته برنامه ای برای آن قرار داده که نمی تواند از لوای آن برنامه خارج گردد. خدای من خورشید را از مشرق می آورد و در مغرب می نشاند. تو اگر ادعای قدرت داری و گمان می کنی خدا هستی، این برنامه خورشید را که طبق قانون الهی اداره می شود، تغییر ده و آن را از مغرب برآور. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
📜 👋پس گردنی ابلیس به فرعون روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی. ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی؟ 💪 💪 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۵»🔹 نمرود کافر مبهوت شد و جهل و گمراهی او آشکار و دروغ و فریبش ظاهر گشت زیرا بیان شیرین و برهان کامل ابراهیم او را رسوا ساخته و معجزه آشکار ابراهیم او را درهم شکسته بود. نمرود ترسید تخت سلطنت او درهم فروریزد و ارکان قدرت وی متلاشی گردد، لذا ابراهیم را به حال خود گذاشت، درحالی که او در نظرش مبغوض ترین مردم بود و بیش از همه او را دشمن می داشت ولی راه چاره ای نداشت و ابراهیم دعوت جدیدی را آغاز کرده و با اعجاز خارق العاده ای آن را مستحکم ساخته است. نمرود از قدرت ابراهیم علیه السّلام وحشت داشت، می ترسید اگر مخالفت با او را اعلان کند و دشمنی خود را آشکار سازد کرسی ریاست او درهم فروریزد، لذا گرچه در ظاهر با ابراهیم کاری نداشت ولی پنهانی در کمین او بود و وضع زندگی وی را تحت نظر داشت. نمرود منتظر فرصتی بود تا انتقام خود را از ابراهیم بگیرد و جاسوسان خود را فرستاد تا مردم را از پیروی او بترسانند و از اطراف او متفرق سازند. ابراهیم علیه السّلام همانند سایر مصلحین که در راه هدایت قوم خود، متحمل مصائب و مشکلات زیادی شدند، خود و مسلک خود را از تعدی نمرود و نمرودیان نجات داد و به فکر مهاجرت از سرزمین بابل افتاد. ابراهیم از سرزمینی که توانایی شکوفایی دین و آیین او را ندارد و تلاش در آن بیهوده است، بیرون می رود. ابراهیم علیه السّلام به فکر جایی است که در آن دعوت و رسالت او گوشی شنوا و عقلی آزاد از بند هوی و هوس بیابد. ابراهیم علیه السّلام وطن و قوم خویش را وقتی رها کرد که شایسته عذاب گشته بودند، زیرا با وجود حجت و دلیل قاطعی که ابراهیم بر آنها عرضه کرده بود ایمان نیاوردند و تحت تأثیر اعجاز وی قرار نگرفتند و با او آشکارا به ستیز و دشمنی پرداختند، در این شرایط ابراهیم سرزمین بابل را رها و به سوی سرزمین فلسطین حرکت کرد و در مسیر خود مدتی در شهر حرّان توقف نمود. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم علیه السّلام و نمرود «۵»🔹 نمرود کافر مبهوت شد و جهل و گمراهی او آشکار و دروغ و فریبش ظاهر گشت زیرا بیان شیرین و برهان کامل ابراهیم او را رسوا ساخته و معجزه آشکار ابراهیم او را درهم شکسته بود. نمرود ترسید تخت سلطنت او درهم فروریزد و ارکان قدرت وی متلاشی گردد، لذا ابراهیم را به حال خود گذاشت، درحالی که او در نظرش مبغوض ترین مردم بود و بیش از همه او را دشمن می داشت ولی راه چاره ای نداشت و ابراهیم دعوت جدیدی را آغاز کرده و با اعجاز خارق العاده ای آن را مستحکم ساخته است. نمرود از قدرت ابراهیم علیه السّلام وحشت داشت، می ترسید اگر مخالفت با او را اعلان کند و دشمنی خود را آشکار سازد کرسی ریاست او درهم فروریزد، لذا گرچه در ظاهر با ابراهیم کاری نداشت ولی پنهانی در کمین او بود و وضع زندگی وی را تحت نظر داشت. نمرود منتظر فرصتی بود تا انتقام خود را از ابراهیم بگیرد و جاسوسان خود را فرستاد تا مردم را از پیروی او بترسانند و از اطراف او متفرق سازند. ابراهیم علیه السّلام همانند سایر مصلحین که در راه هدایت قوم خود، متحمل مصائب و مشکلات زیادی شدند، خود و مسلک خود را از تعدی نمرود و نمرودیان نجات داد و به فکر مهاجرت از سرزمین بابل افتاد. ابراهیم از سرزمینی که توانایی شکوفایی دین و آیین او را ندارد و تلاش در آن بیهوده است، بیرون می رود. ابراهیم علیه السّلام به فکر جایی است که در آن دعوت و رسالت او گوشی شنوا و عقلی آزاد از بند هوی و هوس بیابد. ابراهیم علیه السّلام وطن و قوم خویش را وقتی رها کرد که شایسته عذاب گشته بودند، زیرا با وجود حجت و دلیل قاطعی که ابراهیم بر آنها عرضه کرده بود ایمان نیاوردند و تحت تأثیر اعجاز وی قرار نگرفتند و با او آشکارا به ستیز و دشمنی پرداختند، در این شرایط ابراهیم سرزمین بابل را رها و به سوی سرزمین فلسطین حرکت کرد و در مسیر خود مدتی در شهر حرّان توقف نمود. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
📜 حاتم و مرد بخشنده🌸 از حاتم پرسیدند: بخشنده‌تر از خود دیده‌ای؟ گفت:آری! مردی که دارایی‌اش تنها دو گوسفند بود. یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم. گفتند: پس تو بخشنده‌تری. گفت: نه! چون او هرچه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم. 💪 💪 . 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹محاوره ابراهیم علیه السّلام با ستاره پرستان «1»🔹 مناظره و گفتگوی حضرت ابراهیم(ع) با پرستندگان اجرام آسمانی و ستاره پرستان از جمله قصه هایی می باشد که در قرآن کریم آمده است. در این گفتگو، حضرت ابراهیم(علیه السلام) ابتدا در مقابله با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان با آنها همراه می شود و سپس به دلیل افول، آنها را رد می کند و به دیگری می پردازد و در آخر نیز بدون هیچ ترسی از تهدیدهای مشرکان بیان می دارد که باید خدای یگانه را پرستش کرد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 💯 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺 @tafakornab 👆