🔻آزمودن خدا
امام صادق (ع) می فرمایند:
روزی حضرت عیسی (ع) بربالای بلندی ایستاده بود.
ابلیس بر او عیان شد و گفت:
تو که می گویی خداوند برهرکاری تواناست، از این بلندی خودت را پائین بینداز تا خداوند تو را نگه دارد.
حضرت فرمود:
سزاوار نیست بنده ای بخواهد خدا را آزمایش کند، بلکه اوست که بندگانش را می آزماید. آن معجزات را خداوند به من اجازه داده و این را اجازه نفرموده است.
📚بحارالأنوار، ج 60، ص 252
#داستان
#حضرت_موسی
@zendegiasheghaneh
#همسرانبهشتی👆
#زن_امروزی✍
برای عشق ورزیدن به همسرت در جلوی سایرین به دور و برت نگاه نکن
سعی نکن احساست راسانسور کنی....
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
@zendegiasheghaneh
#همسرانبهشتی 👆
پنج كليد رابطه موثر :
۱- به جای پنهان كردن #تعمير كنيد. از مشكلات، ناراحتی ها و دلخوری ها فرار نكنيد. آنها روی هم تلمبار شده باعث ميشود منفجر شده يا نا اميد شويد.
۲-با یکدیگر #همكاری كنيد. رابطه يک كار دو نفره است. یک نفر به تنهايی نميتواند رابطه را به موفقيت برساند.
۳- نشان دهيد قابليت شنيدن گله و #انتقاد را داريد. اگر گلايه همسرتان به شما بربخورد به مرور رابطه رو به سردی خواهد گذاشت.
۴- تمركز خود را بر قسمتهای #مثبت رابطه بگذاريد نه قسمتهای منفی آن.
۵-برقراری #درست رابطه را بياموزيد.
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
@zendegiasheghaneh
#همسرانبهشتی 👆
🌸🍃🌸🍃
چرا به امام حسن(ع)، کریم اهل بیت گفته میشه؟
امام مجتبی(ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.
منتهی الآمال ج1، ص 417
روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.
منتهی الآمال، پیشین، ص 418.
هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا میرفتند و آنها را به منزل دعوت میکردند و به آنها غذا و لباس میدادند.
حقایق پنهان ص 268
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
#دخترم_را_به_چه_کسی_بدهم
پاسخ امام حسن (ع) به سؤال «دخترم را به چه کسی بدهم؟»
کسی آمد از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسید که به چه کسی دختر بدهیم؟ حضرت فرمودند به آدم دیندار.
پرسیدند چرا؟
فرمودند اگر کسی دیندار باشد، اگر دختر شما را بپسندد تکریمش می کند و به او احترام می گذارد و اگر از دختر شما خوشش نیاید لااقل به او ظلم نمی کند.
پس خاصیت دینداری این جا ظاهر می شود که فردی که به خدا اعتقاد دارد و دیندار است به هر دلیلی اگر از همسرش خوشش نیامد ، لااقل به او ظلم نمی کند.
این همه ظلمی که به همسران در خانه ها می شود، علتش این است که واقعا آن باور و اعتقاد نیست.
اگر آن اعتقاد باشد و همسر فرد خوب نباشد ، نهایتا به خاطر خدا او را تحمل می کند ، چون روایت هم داریم که اگر کسی سوء اخلاق و سوء رفتار همسرش را تحمل کند و صبر پیشه کند، خدا او را با حضرت ایوب محشور می کند و ثواب حضرت ایوب را به او می دهد یا اگر خانم باشد ثواب حضرت آسیه را به او می دهد.
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
مرحوم شيخ مفيد به نقل از امام محمّد باقر عليه السلام حكايت نمايد:
روزى عدّه اى از مردم حضور امام حسن مجتبى عليه السلام آمده و به حضرت گفتند: ياابن رسول اللّه ! شما نيز همچون پدرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام معجزه اى - كه بسيار مهمّ باشد - برايمان آشكار ساز.
امام مجتبى عليه السلام فرمود: آيا پس از ديدن معجزه به امامت من مطمئن خواهيد شد؟ و آيا ايمان خواهيد آورد؟ گفتند: بلى ، اعتقاد و ايمان مى آوريم ؛ و ديگر هيچ شكّ و شبه اى وجود نخواهد داشت .
حضرت فرمود: آيا پدرم را مى شناسيد؟ همگى گفتند: بلى .
در اين هنگام ، حضرت پرده اى را كه آويزان بود كنار زد؛ پس ناگهان تمام افراد مشاهده كردند كه اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام نشسته بود.
سپس امام حسن مجتبى عليه السلام خطاب به جمعيّت كرد و فرمود: آيا او را مى شناسيد؟
گفتند: بلى ، اين مولاى ما اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام است ؛ و ما ايمان آورديم و شهادت مى دهيم كه تو ولىّ و حجّت بر حقّ خداوند هستى ؛ و امام و جانشين پدرت خواهى بود.
و پس از آن اظهار داشتند: ما شاهد و گواه هستيم كه جنابعالى ، پدرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام را پس از مرگش به ما نشان دادى ، همان طورى كه آن حضرت ، رسول اللّه صلى الله عليه و آله را پس از رحلتش در مسجد قُبا به ابوبكر و عمر نماياند. امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: واى بر حال شما! مگر اين آيه شريفه قرآن را نخوانده ونشنيده ايد كه خداوند متعال مى فرمايد:
((وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللّه اءمْواتا بَلْ اءحْياءُ وَلكِنْ لا تَشْعُرُون )).(1)
آن هائى را كه در راه خدا به شهادت رسيدند، مپنداريد كه مرده اند؛ بلكه آنان زنده و جاويد مى باشند ولى شما درك نمى كنيد. البتّه اين حالت مختصّ كشته شدگان فى سبيل اللّه است ، كه در همه جا حاضر و ناظر خواهند بود.
سپس در پايان افزود: شماها درباره ما اهل بيت رسالت و نبوّت چه تصوّراتى داريد و چه مى انديشيد؟
گفتند: ياابن رسول اللّه ! ما به تو ايمان آورديم و مطمئن شديم كه تو امام و خليفه بر حقّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله هستى .(2)
1-سوره بقره : آيه 154.
2- بحار الا نوار: ج 43، ص 328، ح 8، الخرايج والجرايح : ج 2، ص 810 با اختصار.
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی بود که او را وزیری باهوش و بادرایتی بود. هر از گاهی که قصد نصب یا تغییر والی ولایتی داشت او را با لباسی مبدّل آن ولایت می فرستاد تا امین ترین و دلسوز ترین فرد که در آن ولایت یافت او را والی آن ولایت کند و همیشه در انتخاب خود موفق بود.
روزی پادشاه با او به ولایتی رفت و از او خواست در انتخاب والی آن شهر همراه او باشد. هردو با لباسی مبدّل به تاکستانی رفتند و انگور تاکستان مشتری شدند. صاحب تاکستان قیمت بالایی گفت. پادشاه برگشت و به وزیرش گفت: به تاکستان دیگری برویم. صاحب تاکستان دوم پرسید: به گمان ام شما غریبه اید و برای تجارت آمده اید و قصد دارید انگور برای فروش به شهر خود برید؟!
گفتند: آری! گفت: پس من به شما انگور ارزان تر دهم. وزیر و پادشاه برگشتند و شاه گفت: صاحب تاکستان دوم به ولایتداری انتخاب کردم، چرا که وقتی دید ما انگور به شهر دیگری می بریم هزینه حمل را بر ما از انصاف تخفیف داد. وزیر سکوت کرد و گفت: اگر من بودم صاحب تاکستان اول را بر ولایتداری انتخاب می کردم. پادشاه پیکی فرستاد تا صاحب تاکستان دوم را به ولایت منسوب کنند.
مدتی گذشت خبر رسید والی مالیاتی که می گیرد کمتر از میزان وجه، به دربار می فرستد. پادشاه که بر صحت خبر آگاه گشت او را عزل و روانه زندان نمود و صاحب تاکستان نخست را به پیشنهاد وزیر به منصب ولایت گمارد. شاه از وزیر پرسید: چگونه من خطا کردم و تو نکردی؟ وزیر گفت: صاحب تاکستان نخست قیمت بالا گفت تا ما محصول آنان به ولایت دیگر نبریم تا در شهرشان انگور به علت کمبود گران نشود، ولی کسی که تو انتخاب کردی ظاهر عمل اش نیک و به سود تو بود ولی او انگور ارزان می داد تا محصول از شهر او برود پس قیمت انگور در شهر او بالا رود تا او سود بیشتری کند. به ظاهر نیک اعمال کسی یقین منما تا از نیت نیک او که در درون اش پنهان است کاملا مطمئن نشده ای!!!
پس دیدی صاحب تاکستان نخست آرزوی ارزانی رزق در شهر خود داشت، برعکس صاحب تاکستان دوم که گران تر شدن کالا و سود بیشتری در سر می پروراند و طمّاعی بیش نبود و نتیجه طمع او را در اخذ مالیات و فرستادن آن به دربار، خود شاهد شدی.......
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#سایه_تان_از_سر_ما_کم_نشود
اسکندر مقدونی به ملاقات فردی به نام دیوژن که شهرت وارستگی اش را شنیده بود رفت.دیوژن در آفتاب دراز کشیده بود و خود را گرم می کرد،اعتنایی به اسکندر نکرد و از جایش تکان نخورد.اسکندر ناراحت شد وگفت:مگر مرا نشناختی که احترام لازم را به جای نیاوردی؟دیوژن با خونسردی جواب داد:شناختم ولی از آنجا که بنده ای از بندگان من
هستی،ادای احترام را ضروری ندانستم.اسکندر توضیح بیشتری خواست.دیوژن گفت:تو بنده حرص و آز و خشم و شهوت هستی در حالیکه من این خواهشهای نفسانی را بنده و مطیع خود ساختم.به قولی دیگر در جواب اسکندر گفت:تو هر که باشی مقام و منزلت مرا نداری،مگر جز این است که تو پادشاه و حاکم مطلق یونان هستی؟اسکندر تصدیق کرد!دیوژن گفت:بالاتر از مقام تو چیست؟اسکندر جواب داد:"هیچ" دیوژن بلافاصله گفت:من همان هیچ هستم و بنابراین از تو بالاتر و والاترم!اسکندر سر به زیر افکند و پس از مدتی تفکر گفت:از من چیزی بخواه و بدان هر چه بخواهی می دهم.آن مرد وارسته به اسکندر که در آن موقع بین او و آفتاب حایل شده بود گوشه چشمی انداخت و گفت:می خواهم سایه خودت را از سرم کم کنی.این جمله به قدری در مغز و استخوان اسکندر اثر کرد که بی اختیار فریاد زد:اگر اسکندر نبودم میخواستم دیوژن باشم.
باری ، عبارت بالا از آن تاریخ بصورت ضرب المثل درآمد ، با این تفاوت که دیوژن می خواست سایه مردم ، حتی اسکندر مقدونی از سرش کم شود ، ولی مردم روزگار علی الاکثر به این گونه سایه ها محتاج اند و کمال مطلوبشان این است که در زیر سایه ارباب قدرت و ثروت به سر برند .
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
#طنز
#وصیتنامه_مردخسیس
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند !!!
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی بود که او را وزیری باهوش و بادرایتی بود. هر از گاهی که قصد نصب یا تغییر والی ولایتی داشت او را با لباسی مبدّل آن ولایت می فرستاد تا امین ترین و دلسوز ترین فرد که در آن ولایت یافت او را والی آن ولایت کند و همیشه در انتخاب خود موفق بود.
روزی پادشاه با او به ولایتی رفت و از او خواست در انتخاب والی آن شهر همراه او باشد. هردو با لباسی مبدّل به تاکستانی رفتند و انگور تاکستان مشتری شدند. صاحب تاکستان قیمت بالایی گفت. پادشاه برگشت و به وزیرش گفت: به تاکستان دیگری برویم. صاحب تاکستان دوم پرسید: به گمان ام شما غریبه اید و برای تجارت آمده اید و قصد دارید انگور برای فروش به شهر خود برید؟!
گفتند: آری! گفت: پس من به شما انگور ارزان تر دهم. وزیر و پادشاه برگشتند و شاه گفت: صاحب تاکستان دوم به ولایتداری انتخاب کردم، چرا که وقتی دید ما انگور به شهر دیگری می بریم هزینه حمل را بر ما از انصاف تخفیف داد. وزیر سکوت کرد و گفت: اگر من بودم صاحب تاکستان اول را بر ولایتداری انتخاب می کردم. پادشاه پیکی فرستاد تا صاحب تاکستان دوم را به ولایت منسوب کنند.
مدتی گذشت خبر رسید والی مالیاتی که می گیرد کمتر از میزان وجه، به دربار می فرستد. پادشاه که بر صحت خبر آگاه گشت او را عزل و روانه زندان نمود و صاحب تاکستان نخست را به پیشنهاد وزیر به منصب ولایت گمارد. شاه از وزیر پرسید: چگونه من خطا کردم و تو نکردی؟ وزیر گفت: صاحب تاکستان نخست قیمت بالا گفت تا ما محصول آنان به ولایت دیگر نبریم تا در شهرشان انگور به علت کمبود گران نشود، ولی کسی که تو انتخاب کردی ظاهر عمل اش نیک و به سود تو بود ولی او انگور ارزان می داد تا محصول از شهر او برود پس قیمت انگور در شهر او بالا رود تا او سود بیشتری کند. به ظاهر نیک اعمال کسی یقین منما تا از نیت نیک او که در درون اش پنهان است کاملا مطمئن نشده ای!!!
پس دیدی صاحب تاکستان نخست آرزوی ارزانی رزق در شهر خود داشت، برعکس صاحب تاکستان دوم که گران تر شدن کالا و سود بیشتری در سر می پروراند و طمّاعی بیش نبود و نتیجه طمع او را در اخذ مالیات و فرستادن آن به دربار، خود شاهد شدی.......
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#سایه_تان_از_سر_ما_کم_نشود
اسکندر مقدونی به ملاقات فردی به نام دیوژن که شهرت وارستگی اش را شنیده بود رفت.دیوژن در آفتاب دراز کشیده بود و خود را گرم می کرد،اعتنایی به اسکندر نکرد و از جایش تکان نخورد.اسکندر ناراحت شد وگفت:مگر مرا نشناختی که احترام لازم را به جای نیاوردی؟دیوژن با خونسردی جواب داد:شناختم ولی از آنجا که بنده ای از بندگان من
هستی،ادای احترام را ضروری ندانستم.اسکندر توضیح بیشتری خواست.دیوژن گفت:تو بنده حرص و آز و خشم و شهوت هستی در حالیکه من این خواهشهای نفسانی را بنده و مطیع خود ساختم.به قولی دیگر در جواب اسکندر گفت:تو هر که باشی مقام و منزلت مرا نداری،مگر جز این است که تو پادشاه و حاکم مطلق یونان هستی؟اسکندر تصدیق کرد!دیوژن گفت:بالاتر از مقام تو چیست؟اسکندر جواب داد:"هیچ" دیوژن بلافاصله گفت:من همان هیچ هستم و بنابراین از تو بالاتر و والاترم!اسکندر سر به زیر افکند و پس از مدتی تفکر گفت:از من چیزی بخواه و بدان هر چه بخواهی می دهم.آن مرد وارسته به اسکندر که در آن موقع بین او و آفتاب حایل شده بود گوشه چشمی انداخت و گفت:می خواهم سایه خودت را از سرم کم کنی.این جمله به قدری در مغز و استخوان اسکندر اثر کرد که بی اختیار فریاد زد:اگر اسکندر نبودم میخواستم دیوژن باشم.
باری ، عبارت بالا از آن تاریخ بصورت ضرب المثل درآمد ، با این تفاوت که دیوژن می خواست سایه مردم ، حتی اسکندر مقدونی از سرش کم شود ، ولی مردم روزگار علی الاکثر به این گونه سایه ها محتاج اند و کمال مطلوبشان این است که در زیر سایه ارباب قدرت و ثروت به سر برند .
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🖤✨ســـلام
🕊✨روزتـــون
🖤✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز یکشنبه↶
✧ 28 مرداد 1403 ه.ش
❖ 13 صفر 1446 ه.ق
✧ 18 آگوست 2024 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🖤✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا ذالجلال والاکرام 》
#همسرانبهشتی♥️😍👇
@zendegiasheghaneh
🔺به مابپـــ💕ــــیوندید🔺