eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
223.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل بنور جان برافروخت زفضلش هر دو عالم گشت روشن زفیضش خاک آدم گشت گلشن 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃الهی به امیدتو🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh @deltange_haramein ღــربــلا👆
مولود۲۰ذیحجه 🌴🌹🌸🍎🍀💐🍃 امشب تمام ارض و سما غرق زیور است باب الحوایج آمده. غم رو به آخراست موسای اهل بیت بر. روی دستان صادق است امشب شب ولادت. موسی ابن جعفراست 🍀🌿☘🍃🌱🌲🍀🍃🍀 🔸وارث مُلک تبسم، کاظم است/ عشق عالمتاب هفتم، کاظم است 🔸آفرینش، سوره ای از مهر او/ بر لب هستی، تبسّم کاظم است 🌺ولادت امام موسی کاظم(ع) مبارک باد🌺 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh @deltange_haramein ღــربــلا👆
⚫️امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید(بسیار زیبا) ❎ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: 🔴توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. 🔰اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! 🔷افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. ☑️ هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. ✳️من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. 🔳 اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. 🔆 چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. ✔️... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ ❄️پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. 💥 بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. 🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. 🔵قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... ⚫️شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54 🕌 @deltange_haramein ღــربــلا👆 •┈┈••✾❀🕊♡🕊❀✾••┈┈•
🏴اول صفر به روایتی، ورود اسراي کربلا به سرزمين شام ▪️پس از آن که امام حسين(ع) و ياران باوفاي آن حضرت در صحراي کربلا به دست لشکريان سفاک عمر بن ‏سعد به شهادت رسيدند، خانواده آنان به اسارت درآمده و در روز يازدهم محرم آنان را از کربلا به کوفه و سپس شام منتقل کردند. ▪️عبيدالله‏ بن ‏زياد که استاندار کوفه و بصره و عامل يزيد بن ‏معاويه در عراق و فتنه‏گر اصلى واقعه کربلا و از دشمنان سرسخت اهل‏بيت(ع) بود، دستور داد اسيران را با همان حالت اسارت و در پوشش نامناسب وارد مجلس کنند تا به خيال خود خدشه اي به جايگاه والاي اهل بيت وارد کند . ▪️پس از چند روز اقامت اسيران در کوفه آنان را روانه شام کردند تا در مجلس يزيد بن ‏معاويه حاضر کنند. ▪️کاروان اسرا هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهاي بسياري عبور کردند و در بسيارى از اين مناطق مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسين(ع) و اسارت خانواده آن حضرت سوگوارى و قاتلان آن حضرت را لعنت مي کردند. ▪️اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسيران و سرهاى شهيدان واقعه کربلا وارد شام، مقر حکومت يزيد بن ‏معاويه شدند. ▪️مدتى که اسيران در شام اقامت داشتند رويدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پيوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسين(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زينب(س) و ديگر افراد خانواده سيدالشهدا با يزيد و خطبه به يادماندنى امام سجاد(ع) در حضور يزيد، درباريان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود. ▪️اين افشاگريها و مبارزه‏هاى پنهان و آشکار اهل‏بيت در حالت اسيرى، يزيد را نزد مسلمانان بی مقدار و بی ‏اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعيت شام را بر ضد يزيد و به هوادارى از امام حسين(ع) تغيير داد. ▪️يزيد ناچار شد به جرم و جنايت خود و سپاهيان و عاملان جنايت پيشه اعتراف کرده، از امام زين‏ العابدين(ع) عذرخواهى و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدينه منوره عودت دهد. 📚الارشاد (شيخ مفيد)، منتهى‏الآمال (شيخ عباس قمي)، زندگانى چهارده معصوم (ع) ترجمه اعلام‏الورى و لهوف ‏سيد بن‏ طاووس 🔰🔰🔰 @deltange_haramein ღــربــلا👆
🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃 💠سلطنت امام حسين (ع) در عالم برزخ❗️ 🔰مرحوم سيدمحمدتقی گلستان (مدير روزنامه گلستان ) نقل كرد كه در اوايل جوانی چند نفر بوديم که دوره‌ای داشتيم و هرشبی در منزل يكی از دوستان دور هم بودیم. 🍃يكی از آنان پدرش به حضرت سيدالشهداء ع بسیار علاقه‌مند بود و بی‌اختیار بر آن حضرت گریه می‌کرد و شبی كه نوبت ميهمانی پسرش بود میگفت من راضی نيستم در منزل من بياييد مگر اينكه روضه خوانی هم بيايد و یادی از حضرت سيدالشهداء ع كند. 🍃پس از چندی آن پيرمرد محترم مرحوم شد و مرگش همه ما را سخت ناراحت كرد تا اينكه شبی در عالم رؤ يا او را ديدم و دست او را گرفتم و گفتم تو را رها نمیكنم تا برايم حالات خود از ساعت مرگ تا كنون را نقل كنی. 🍃حالات ترس و لرز شديدی به او دست داد و گفت نپرس كه گفتنی نيست. گفتم پس چيزی را كه در اين عالم فهميدی برايم بگو تا من هم بدانم. 🍃گفت: برايت بگويم امام حسين ع را كه در دنيا يادش میكرديم، نشناختيم. اينجا كه آمدم مقام و سلطنت و عزت اورا مشاهده كردم و طوری است كه نمیتوانم مقام آن حضرت را به تو بفهمانم، جز اينكه بيايی در اين عالم و خودت ببينی. 📚داستانهای شگفت شهید دستغیب ↶💟☆《 به ما بپیوندید 》☆💟↷ @deltange_haramein ღــربــلا👆 🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃✨🌹🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💎در حدیثی امام صادق (ع) می فرماید: «همانا بنده گناه میکند و به سبب آن، از روزی که برای او مقرر شده بود محروم می گردد».[1] 🌸شخصی بنام ربيع بن صبيح مى‏ گويد نزد امام حسن (ع) بودم، مردى از در وارد شد و از خشكسالى آباديش شكايت كرد، امام به او فرمود: «استغفار كن». ديگرى آمد از فقر شكايت كرد، به او نيز فرمود «استغفار كن» سومى آمد و به او گفت: دعا كن خداوند پسرى به من بدهد به او هم فرمود: «استغفار كن». ربيع مى‏ گويد من تعجب كردم و به ایشان گفتم هر كس‏ نزد شما مى ‏آيد و مشكلى دارد و تقاضاى نعمتى می کند به او همين دستور را مى ‏دهید و به همه مى‏ فرمایید استغفار كنيد و از خدا طلب آمرزش کنید. 🍃ایشان در جواب من فرمود: «آنچه را گفتم از پيش خود نگفتم، من اين مطلب را از كلام خدا كه از پيامبرش نوح حكايت مى‏ كند، استفاده كردم و سپس این آيات از سوره نوح تلاوت فرمودند: [نوح/ 12-10] به آنها گفتم از گناهان خود در پيشگاه پروردگارتان استغفار كنيد كه او آمرزنده است، تا باران آسمان(و روزی) را پشت سر هم بر شما فرو ريزد و شما را با اموال و فرزندان كمك بخشد و باغ ها و نهرها براى شما قرار دهد».[2] : ۱ _اصول کافی. کلینی ج۳. ص۳۷۲ ۲ _مجمع البيان.طبرسی فضل بن حسن.ج۱چ،ص ۳۶۱. 🏴شهادت امام حسن مجتبی(ع)تسلیت🏴 @deltange_haramein ღــربــلا👆
223.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل بنور جان برافروخت زفضلش هر دو عالم گشت روشن زفیضش خاک آدم گشت گلشن 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃الهی به امیدتو🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh @deltange_haramein #ڪـانـال_تخصصےدلتنگ_ڪــღــربــلا👆
🔸یک روز سیل 🔸یک روز زلزله 🔸یک روز جنگ 🔸و یک روز طوفان 🔸یک روز خشکسالی 🔸یک روز ویروس کرونا 🔸یک روز . . . . . . . . . . ⛅انگار دنیا هم بیقرار شده و تا صاحب خود را نبیند آرام نمی گیرد اَندڪۍصبـر، فرج‌نزدیڪ ‌است ------------------------------------- ------------------------------------- الّلهُــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَج ------------------------------------- ------------------------------------- @deltange_haramein ღــربــلا👆
⚫️امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید(بسیار زیبا) ❎ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: 🔴توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. 🔰اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! 🔷افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. ☑️ هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. ✳️من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. 🔳 اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. 🔆 چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. ✔️... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ ❄️پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. 💥 بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. 🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. 🔵قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... ⚫️شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54 🕌 @deltange_haramein ღــربــلا👆 •┈┈••✾❀🕊♡🕊❀✾••┈┈•