eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
💕برای از بین بردن تاریکی شمشیر نکش خشمگین نشو فریاد نزن... چراغ روشن کن تاریک اندیشی؛ قفلیست که تنها با کلید آگاهی بازمی شود http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل_وسخن
📝 🔴 کلاس که تموم شد "علی" - یکی از بچه های خوب و محجوب کلاس - اومد پیشم و خواست که باهم صحبت کنیم. با کمال میل پذیرفتم. بنده‌ی خدا کلی سرخ و سفید شد تا تونست سفره ی دلشو باز کنه. با خجالت بهم گفت؛ "آقا ما چون صورتمون کم سن و سال نشون میده، اطرافیان باور نمی کنن که سوم دبیرستانی شده باشیم. یه جورایی هنوز بچه فرض مون می‌کنن، برای همینم حواسشون به ما نیست، یعنی زن عمو ها و زن دایی ها و ... جلوی ما لباس نا مناسب می‌پوشن.😨 اوضاع وقتی بدتر میشه که پدر و مادرم می‌خوان برن مسافرت و من و میسپارن به فامیل. چند روز باید کنار کسایی زندگی کنم، که هیچ چیز و جلوی من رعایت نمی کنن. ‼️ خلاصه آقا، ما داریم تو این شرایط اذیت می شیم. نمی دونیم چیکار کنیم. نمیدونیم چطور و به کی باید بگیم. از طرفی هم نمی خوایم دیگران در موردمون فکر بد بکنن. می ترسیم آخرش خدایی نکرده یه خطایی ازمون سر بزنه. (بعد هم بغض کرد و سرش و انداخت پایین)" صادقانه بگم، نتونستم جوابی بهش بدم. فقط کمی دلداریش دادم و سعی کردم نقش سنگ صبور رو براش بازی کنم. تا شب اما سر درد داشتم. حرف های علی مدام توی گوشم صدا می کرد. این چندمین دفعه است که بچه های مدرسه از نوع پوشش خانوادهاشون میان پیشم گله می کنند و از من هیچ کاری بر نمیاد. آخه چطور میشه به خانواده ها این موضوع رو منتقل کرد، اونم طوری که دانش آموز آسیب بیشتری نبینه؟! درد و دل نوجون های پاکی مثل علی رو میگذارم کنار نگاه بعضی خانوم ها به . اون خانوم هایی که تصورشون اینه که باید سختی حجاب رو تحمل کنند، تا مردها به گناه دچار نشوند. بعد هم با این مقدمه نتیجه می گیرند که مردها مریض هستند. مریض هستند، چون خوب تربیت نشدند. چون در این جامعه زندگی می‌کنند. شاید خود این خانوم ها، یک درصد هم احتمال نمیدن، پوششی که اختیار کردن، می تونه اینقدر ذهن نوجوان های اطرافشون رو درگیر کنه. داستان علی بهونه ای شد تا چند خط درد و دل رو ضمیمه‌ی یک خواهش از خواهران محترم شهرم کنم، خواهش کنم که؛ "وقتی می خواهید پوشش انتخاب کنید – چه در خانه و چه در جامعه- کمی هم با عینک دیگران خودتان را قضاوت کنید" باور کنید همه مردها مریض نیستند، اما همه ی مردها به اقتضای نوع خلقت نگاهشان به زن ها متفاوت از نگاه شما به مردهاست. حواسمان باشد، نوجوان های پاکی مثل "علی" دارند تو شهری زندگی می کنند، که آستانه ی سن ازدواج در اون نزدیک ۳۰ سال است. ماهم از اون ها توقع داریم که در حد فاصل بلوغ تا ازدواج - طی این حدود ۱۶ سال - دست به هیچ خطایی نزنند و پاک بمانند! با شرایط فعلی می شود چنین توقعی از این نسل داشت؟! اصلا این توقع بدون ایجاد بستر مناسب در جامعه، منطقی و مشروع است؟ پایین آوردن سن ازدواج نه به این راحتی ها حاصل می شود و نه از عهده من و امثال من کاری در این خصوص بر می آید. اما اقلا می توانیم به اقتضای محبت نسبت به خانواده و اهمیت سلامت روانی جامعه کمی بیشتر هوای "علی" هامون رو داشته باشیم. تردیدی نیست، اگر بچه های ما نتوانند در دوران قبل از ازدواج زندگی آرام و سالمی داشته باشند. و خدایی نکرده به خلاف اخلاق مبتلا بشوند. طبیعتا نمی توانند پدران و مدیران و آینده سازان خوبی برای کشورمان باشند. کمی بیشتر درکشان کنیم. به امید ایرانی سر بلند 📚برگرفته از سایت الف •ღ• •ღ• http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
💕زندگى يک مبارزه بى پايان است اگر مبارزه را متوقف كنى تمام خواهى شد... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
نادر شاه کبیر درحال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت : پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟! من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!! نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ... هر دو آمدند و نادر شاه گفت :  در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!! هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند .. ابتدا باغبان گفت :  پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده .... سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد : پادشاها من به دستور شما به ضلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است. حدودا یک ماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند. همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود !!! نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر .. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕برای متوقف کردنِ افکارِ مزاحم، بخندیم. 💫وقتی از ته دل می خندی، تا چند لحظه انديشيدن متوقف می شود. 💫غير ممكن است بخندی و در عين حال بينديشی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
🍃⇨﷽ 🌷حکایت بهلول ❄️⇦ آورده اند که روزی زبیده زوجه ی هارون الرشید در راه بهلول را دید که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط می کشید. پرسید : چه می کنی؟ گفت : خانه می سازم. پرسید : این خانه را می فروشی؟ گفت : آری. پرسید : قیمت آن چقدر است؟ بهلول مبلغی ذکر کرد. زبیده فرمان داد که آن مبلغ را به بهلول بدهند و خود دور شد. بهلول زر بگرفت و بر فقیران قسمت کرد. ❄️⇦ شب هارون الرشید در خواب دید که وارد بهشت شده به خانه ای رسید و چون خواست داخل شود او را مانع شدند و گفتند این خانه از زبیده زوجه ی توست. دیگر روز هارون ماجرا را از زبیده بپرسید. زبیده قصه بهلول را باز گفت. هارون نزد بهلول رفت و او را دید که با اطفال بازی می کند و خانه می سازد. ❄️⇦ گفت : این خانه را می فروشی؟ بهلول گفت : آری. هارون پرسید : بهایش چه مقدار است؟ بهلول چندان مال نام برد که در جهان نبود. هارون گفت : به زبیده به اندک چیزی فروخته ای. بهلول خندید و گفت : زبیده ندیده خریده و تو دیده می خری میان این دو، فرق بسیار است. 💟← « بہ ما بپیونید » → @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان👆
شش اصل زندگی : 1_ قبل از پرستش باور کنید‌ 2_ قبل از صحبت گوش دهید 3_ قبل از خرج‌کردن بدست آورید 4_ قبل از نوشتن فکر کنید 5_قبل از تسلیم شدن تلاش کنید 6_ قبل از مردن زندگی کنید! @tafakornab
🌱حکایت پیشینه جواب ابلهان خاموشی ست. نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید. از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی  او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته. قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟ او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت: . 📚امثال و حکم علی اکبر دهخدا @tafakornab @shamimrezvan
ماجرای واقعی که یکی از دوستان ساکن یزد برایم فرستاده بدون دخل و تصرف خدمتتان نقل می‌کنم: (( دل به یار و سر به کار )) 🌹روایت یک داستان واقعی!! چند روز پیش کیف مدرسه ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ های هرکدوم خراب شده بود. «کاغذ رسید» رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده. دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. «کاغذ رسید» رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار بمن گفت: « شما میهمان امام زمان-عج- هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!» از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: تسبیح صلوات رو حتما می خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده اید و کار کرده اید گفت: این نذر چند ساله منه. هر صدتا مشتری ، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه! بعد هم دسته قبض هاشو بمن نشون داد! هر از چندگاهی روی ته فیش قبض ها نوشته شده بود :«میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قرار دادیه بین من و امام زمان - عج- و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته،؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون! اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکار عزیز فکر میکردم!! به این فکر کردم که اگر همه ماها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میفته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم! پاینده و پیروز باشید. به امید تعجیل در ظهورش🌹 🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴 @tafakornab @shamimrezvan
✅خوراکی هایی برای جایگزینی با مولتی ویتامین ها 👈انواع سیب 👈 سبزیجات کریستالی 👈تخم مرغ 👈آجیل 👈توت ها @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ ⚡️اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد ✨این دیگرخوبی نیست بلکه معامله است ⚡️میشود پروانه بود و به هر گلی نشست ✨ اما بهتراست مهربون بود و به هر دلی نشست. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜به گمانم فردا روز خوبی باشد ⭐️صورتِ مــــاه بـه من میگوید: 💜گـر چـه شـب تــاریڪ اسـت ⭐️دل قوی‌دار سحر نزدیڪ است 💜شبــتــون مـــ🌙ــاه عـــزیـــزان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh