هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
#پیام_سلامتے
✅خوردن صبحانه مناسب قند خون را تنظیم می کند و از ابتلا به کبد چرب و افزایش کلسترول خون جلوگیری می کند وقتی یک وعده مثل صبحانه را حذف میکنید ، کبد شروع به ساختن چربی و کلسترول می کند✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
#پیام_سلامتے
✅خوردن صبحانه مناسب قند خون را تنظیم می کند و از ابتلا به کبد چرب و افزایش کلسترول خون جلوگیری می کند وقتی یک وعده مثل صبحانه را حذف میکنید ، کبد شروع به ساختن چربی و کلسترول می کند✨
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دعا میکنم در این دوشنبـ🌺ــه ی زیبا
🍃مرغ آمین بیاید🕊
🌷و بر آرزوهايتان
🍃آمین بگوید
🌷و دلواپسی
🍃در خیالتان نماند
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام :
🔸 لا يَنْبَغى لِلْمَراَةِ اَنْ تُجَمِّرَ ثَوْبَها اِذا خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِها؛
🔹«سزاوار نيست زن هنگامى كه از خانه بيرون مىرود، لباسش را عطرآگين سازد».
📚 كافى: ج ۵، ص ۵۱۹، ح ۳
〰➿〰➿〰➿〰➿〰
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام:
🔸 قَد يَكونُ حُبٌّ فِي اللّهِ و رَسولِهِ، و حُبٌّ فِي الدُّنيا فَما كانَ فِي اللّهِ ورَسولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللّهِ و ما كانَ فِي الدُّنيا فَلَيسَ بِشَيءٍ .
🔹«گاهى دوستى براى خدا و پيامبر اوست و [گاهى] براى دنيا. آنچه براى خدا و پيامبرش باشد، ثواب آن بر عهده خداست و آنچه براى دنيا باشد، ارزشى (ثوابى) ندارد.»
📚 الكافي ج ٢ ص ١٢٧ ح ١٣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی #احکام_طهارت
#_فتاوای_امام_خامنه_ای_حفظه_الله_تعالی
#_سوالات_مبتلا_به
س 88: کودکى که هميشه خود را نجس مى کند، دست تر، آب دهان و باقىمانده غذايش چه حکمى دارد؟ کودکانى که دست تر خود را بر پاهايشان مى گذارند، چه حکمى دارند؟
ج: تا زمانى که يقين به نجاست آن حاصل نشده، حکم به پاکى مى شود.
♈️استفتائات مقام معظم رهبری♈️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۲۱۷﴾
✨و بر خداى عزيز مهربان توكل كن (۲۱۷)
📚سوره مبارکه الشعراء
✍آیه ۲۱۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوخته
#قسمت_سوم 📝(( پـــدر ))
🌹مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ...
🍃اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ...
🌹این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ...
🍃از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ...
🌹تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ...
- چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ...
🍃و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ...
🌹از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ...
🍃- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ...
🌹پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ...
- مهران ... برو توی اتاقت ...
🍃نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ...
🌹لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ...
- مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقتبه خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...
🍃وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...
- گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوخته
#قسمت_چهارم 📝(( حســادت ))
🌹دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ...
🍃الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه ... این، اولین بار بود ...
🌹دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ...
- خیالم از تو راحته ...
🍃و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ...
🌹مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ...
🍃سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت، کسی نمی دید ...
🌹این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ...
🍃اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و کم کم شعله هاش زبانه می کشید ...
🌹فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ...
🍃الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران...
🌹زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ...
🍃من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ...
- تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ...
🚕سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ...
🌹من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ...
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅آنتی بیوتیکهای گیاهی را جایگزین قرص کنید 👌
👈دوغ به همراه پونه
👈دمنوش بابونه قبل از نهار
👈سیر به همراه ماست قبل شام
👈زنجبیل + عسل و آبلیمو بعد از صبحانه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸🍃 #احسن_القصص
حضرت عيسي با يقين خالصانه
گفت:
(بسم الله) و بر روي آب حركت كرد!
مرد كوتاه قد، هنگامي كه ديد عيسي بر روي آب راه مي رود، با يقين راستين گفت:
بسم الله، و روي آب به راه افتاد تا به حضرت عيسي رسيد. در اين حال مرد دچار خودبيني و غرور شد و با خود گفت:
عيسي روح الله روي آب راه مي رود و من هم روي آب راه مي روم، بنابراين، عيسي چه فضيلتي بر من دارد؟ هر دو روي آب راه مي رويم.
همان دم يك مرتبه زير آب رفت و فريادش بلند شد:
(اي روح الله مرا بگير و از غرق شدن نجاتم ده!)
حضرت عيسي دستش را گرفت و از آب بيرون آورد و فرمود: اي مرد مگر چه گفتي كه در آب فرو رفتي؟
مرد كوتاه قد گفت:
من گفتم، همان طور كه روح الله روي آب راه مي رود، من نيز روي آب راه مي روم. پس با اين حساب چه فرقي بين ماست! خودبيني به من دست داد و به كيفرش گرفتار شدم.
حضرت عيسي فرمود:
تو خود را (در اثر خودبيني) در جايگاهي قرار دادي كه شايسته آن نبودي بدين جهت خداوند بر تو غضب نمود و اكنون از آنچه گفتي توبه كن!
مرد توبه كرد و به رتبه و مقامي كه خدا برايش قرار داده بود بازگشت و موقعيت خود را دريافت.
امام صادق عليه السلام پس از نقل اين قضيه فرمود:
(فاتقوا الله و لا يحسدن بعضكم بعضا.)
(پس شما نيز از خدا بترسيد و پرهيز كار باشيد و به همديگر حسد نورزيد.)
#بحارالانوار
@tafakornab
@shamimrezvan
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پندانـــــــهـــ
🔅سه قانون طلایی در زندگی :
🔅کسی راکه به شما
یاری میرساند ، فراموش نکنید
🔅نسبت به کسی که شما را
دوست دارد ،کینه نورزید
🔅به کسی که شما
را باور دارد خیانت نکنید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوبان، دائمی اند
و ماندگار،
مهرشون خالص است
و همدلی شون شیرین
دوستان بهتر از جانم
سعادتتون پاینده،
مهرتون پایدار،
و بهترینهای خدا نصیبتون
#شب_خوش
┅✿❀♥️🍃❀✿┅
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
دعایی قوی برای خرید خانه 🏡
به استناد ایه های قرآن🕋
شما هم امتحان کنید .ان شا الله صاحبخونه بشید🙏
من که امتحان کردم جواب گرفتم😘☺️
🌸❖جهت خواندن ذکر روے
لینک
ڪلیڪ کنید👇👇همه ذکرها اینجاست بعد ورود سرچ کنید😍
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
#آیه_های_تجربه_شده_برای_خونه_دار #شدن
#آیه_های_مهر_و_محبت😍
#رزق_و_روزی 💸
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
❤️اولین کانال همسرداری ایتا❤️
هر زنى عضو اين كانال شده زندگيش عوض شده🌹
بیش از 10.000 آموزش سیاست های زنانه و نکات ریز زناشویی😱👇
http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
#کانال_آموزش_خانواده_بهشتی 👆
@zendegiasheghaneh
ویژه متاهلین👆 📵
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
❤️اولین کانال همسرداری ایتا❤️ هر زنى عضو اين كانال شده زندگيش عوض شده🌹 بیش از 10.000 آموزش سیاست ه
📣🔕🔔📣 #توجه #توجه #توجه
🔹 من یک دختر مذهبی هستم که اطلاع چندانی از روابط زناشویی نداشتم
چند وقت پیش به پسری علاقمند شدم و باهم ازدواج کردیم ولی خیلی زود متوجه شدم نسبت بهم خیلی سرده. اصلا بلد نبودم چه طور خودم رو بهش عرضه کنم که طرفم بیاد. تا این که این کانال رو بهم معرفی کردن و تونستم به کمکش مشکلم رو حل کنم. برای دیدنش کلیک کنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
#کانال_آموزش_خانواده_بهشتی 👆
✨برترین کانال مشاوره زناشویی و خانواده در ایتا ✨✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشـــق یعنے بنده خالـص شدن
❤️در کنار کوی او ساکن شدن
❤️عشق یعنے خاشع و بےادعا
عشق یعنے دل سپـردن بر خدا
❤️عشق یعنے بےملال از غصه ها
عشـــــق یعنے پـــرواز با نـــور خدا
❤️بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امیدتو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز را
با یک صلوات
آرامش خیال
حال خوب
💞و قلبی سرشار از
قدردانی از خدا
آغاز کنید
صبحتون متبرک به
نگاه مهربان خدا
💖✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💖✨وآلِ مُحَمَّدٍ
💖✨وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
____🍃🌸🍃____
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
سخن بی تو مگر جای شنیدن دارد
نفسم بی تو مگر نای دمیدن دارد
عکت کوری یعقوب نبی معلوم است
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سلام_اربابم✋❤️
🌹وقتے خیالـم بارگاهٺ راتجسُّم ڪرد
🌿قلبم دوباره دسٺ وپاے خویش راگم ڪرد
🌹وقتے ڪه گفتم #السلام_ارباب_عطشانم
🌿دریاے دلتنگےِ چشمانم تلاطم ڪرد
#روزم_بنامتان❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز👆 #تدبر
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 11 تیر ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:06
☀️طلوع آفتاب: 05:52
🌝اذان ظهر: 13:08
🌑غروب آفتاب: 20:24
🌖اذان مغرب: 20:45
🌓نیمه شب شرعی: 00:15
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز👆 #تدبر
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 11 تیر ماه 1398
🌞اذان صبح: 04:06
☀️طلوع آفتاب: 05:52
🌝اذان ظهر: 13:08
🌑غروب آفتاب: 20:24
🌖اذان مغرب: 20:45
🌓نیمه شب شرعی: 00:15
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅شب نمیتونی زود بخوابے؟
صبح خسته اے؟
🔅 برای صبحانه عدسی بخورید
🔅 عدسی به رفع
خستگی کمک می کند و عوارض
بی خوابی را کاهش می دهد...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شنبه تون عالی
و سرشار
ازعشق و آرامش
امیدوارم
سلامتی، خوشبختی
مهمـان
خونه هاتون
و لبخنـد
مهمـان
نگاهتـون باشـه
روزتون عالی و سرشار از خیر و برکت
❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نســل_ســوختـه
#قسمت_پنجم📝(( اولین پله های تنهایی))
🌹مات و مبهوت ... پشت در خشکم زده بود ... نیم ساعت دیگه زنگ کلاس بود ... و من حتی نمی دونستم باید سوار کدوم خط بشم ... کجا پیاده بشم ... یا اگر بخوام سوار تاکسی بشم باید ...
🍃همون طور ... چند لحظه ایستادم ... برگشتم سمت در که زنگ بزنم ... اما دستم بین زمین و آسمون خشک شد ...
- حالا چی می خوای به مامان بگی؟ ... اگر بهش بگی چی شده که ... مامان همین طوری هم کلی غصه توی دلش داره... این یکی هم بهش اضافه میشه ...
🌹دستم رو آوردم پایین ... رفتم سمت خیابون اصلی ... پدرم همیشه از کوچه پس کوچه ها می رفت که زودتر برسیم مدرسه ... و من مسیرهای اصلی رو یاد نگرفته بودم ...
🍃مردم با عجله در رفت و آمد بودن ... جلوی هر کسی رو که می گرفتم بهم محل نمی گذاشت ... ندید گرفته می شدم ... من ... با اون غرورم ...
یهو به ذهنم رسید از مغازه دارها بپرسم ... رفتم توی یه مغازه ... دو سه دقیقه ای طول کشید ... اما بالاخره یکی راهنماییم کرد باید کجا بایستم ...
با عجله رفتم سمت ایستگاه ... دل توی دلم نبود ... یه ربع دیگه زنگ رو می زدن و در رو می بستن ...
🚌اتوبوس رسید ... اما توی هجمه جمعیت ... رسما بین در گیر کردم و له شدم ...
🌹به زحمت از لای در نیمه باز کیفم رو کشیدم داخل ... دستم گز گز می کرد ... با هر تکان اتوبوس... یا یکی روی من می افتاد ... یا زانوم کنار پله له می شد...
🍃توی هر ایستگاه هم ... با باز شدن در ... پرت می شدم بیرون ...
🌹چند بار حس کردم الان بین جمعیت خفه میشم ... با اون قدهای بلند و هیکل های بزرگ ... و من ...
بالاخره یکی به دادم رسید ... خودش رو حائل من کرد ... دستش رو تکیه داد به در اتوبوس و من رو کشید کنار ... توی تکان ها ... فشار جمعیت می افتاد روی اون ...
💔دلم سوخته بود و اشکم به مویی بند بود ... سرم رو آوردم بالا ...
- متشکرم ... خدا خیرتون بده ...
اون لبخند زد ... اما من با تمام وجود می خواستم گریه کنم ...
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوخته
#قسمت_ششم 📝(( نمک زخم ))
🍃نیم ساعت بعد از زنگ کلاس رسیدم مدرسه ... ناظم با ناراحتی بهم نگاه کرد ...
- فضلی ... این چه ساعت مدرسه اومدنه؟ ... از تو بعیده ...
🌹با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ... چی می تونستم بگم؟ ... راستش رو می گفتم ... شخصیت پدرم خورد می شد ... دروغ می گفتم ... شخصیت خودم جلوی خدا ... جوابی جز سکوت نداشتم ...
🍃چند دقیقه بهم نگاه کرد ...
- هر کی جای تو بود ... الان یه پس گردنی ازم خورده بود ... زود برو سر کلاست ...
برگه ورود به کلاس نوشت و داد دستم ...
- دیگه تاخیر نکنی ها ...
- چشم آقا ...
و دویدم سمت راه پله ها ...
🌹اون روز توی مدرسه ... اصلا حالم دست خودم نبود ... با بداخلاقی ها و تندی های پدرم کنار اومده بودم ... دعوا و بدرفتاریش با مادرم و ما یک طرف ... این سوژه جدید رو باید چی کار می کردم؟ ...
🍃مدرسه که تعطیل شد ... پدرم سر کوچه، توی ماشین منتظر بود ... سعید رو جلوی چشم من سوار کرد ... اما من...
وقتی رسیدم خونه ... پدر و سعید ... خیلی وقت بود رسیده بودن ... زنگ در رو که زدم ... مادرم با نگرانی اومد دم در ...
- تا حالا کجا بودی مهران؟ ... دلم هزار راه رفت ...
🌹نمی دونستم باید چه جوابی بدم ... اصلا پدرم برای اینکه من همراهش نبودم ... چی گفته و چه بهانه ای آورده ... سرم رو انداختم پایین ...
- شرمنده ...
🍃اومدم تو ... پدرم سر سفره نشسته بود ... سرش رو آورد بالا و نگاه معناداری بهم کرد ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
🌹- سلام بابا ... خسته نباشی ...
جواب سلامم رو نداد ... لباسم رو عوض کردم ... دستم رو شستم و نشستم سر سفره ... دوباره مادرم با نگرانی بهم نگاه کرد ...
🍃- کجا بودی مهران؟ ... چرا با پدرت برنگشتی؟ ... از پدرت که هر چی می پرسم هیچی نمیگه ... فقط ساکت نگام می کنه ...
🌹چند لحظه بهش نگاه کردم ... دل خودم بدجور سوخته بود ... اما چی می تونستم بگم؟ ... روی زخم دلش نمک بپاشم ... یا یه زخم به درد و غصه هاش اضافه کنم؟ ... از حالت فتح الفتوح کرده پدرم مطمئن بودم این تازه شروع ماجراست ... و از این به بعد باید خودم برم و برگردم ...
🍃- خدایا ... مهم نیست سر من چی میاد ... خودت هوای دل مادرم رو داشته باش ...
✍ادامه دارد......
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°