eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.7هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 31 شهریور ماه 1398 🌞اذان صبح: 04:28 ☀️طلوع آفتاب: 05:52 🌝اذان ظهر: 11:57 🌑غروب آفتاب: 18:02 🌖اذان مغرب: 18:20 🌓نیمه شب شرعی: 23:15 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌾جوانه ماش منبع غنی لسیتین است و سبب کاهش کلسترول خون نیز می‌شود ! ✅در نتیجه به کاهش چربی کبد کمک می‌کند و از کبد چرب پیشگیری می‌کند 👌 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سلام 😊✋ 🌹یکشنبه تون زیبا🌹 🌹آخرین روز شهریورماهتون🌹 پر از عشق و امید امیدوارم زندگی به ڪامتون خوشبختی سرنوشتتون و سایہ عشق مهمان همیشگی دلتون باشہ 🍁چند قدم مونده 🍁به تمام شدن ماه زیباے شهریور 🍁پیشاپیش مهرماه مبارک🎊 ‎‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ۱۶۶((بی تو میمیرم)) ❤️ضربان قلبم به شدت تند شد ... تمام بدنم می لرزید ... به حدی که حتی نمی تونستم ... علامت سبز رنگ پاسخ رو بکشم ...- بفرمایید ...- کجایی مهران؟ ... 🌷بغضم ترکید ... صدای سید عبدالکریم بود ... از بین همهمه عزاداران ...- چیزی به ظهر عاشورا نمونده ... 🌷سرم گیج رفت ... قلبم یکی در میون می زد ... گوشی از دستم افتاد ...دویدم سمت در ... در رو باز کردم ... پله ها رو یکی دو تا می پریدم ... آخری ها را سر خوردم و با سر رفتم پایین ... 🌷از در زدم بیرون ... بدون کفش ... روی اون زمین سرد و بارون زده ... مثل دیوانه ها دویدم سمت خیابون اصلی ...حس کربلایی رو داشتم که داشتم ازش جا می موندم ... و این صدا توی سرم می پیچید ...- کجایی مهران؟ ... چیزی به ظهر عاشورا نمونده ... 🌷خیابون سوت و کور بود ... نه ماشینی، نه اتوبوسی ... انگار آخر دنیا شده بود ... دیگه نمی تونستم بایستم ... دویدم ... تمام مسیر رو ... تا حرم ... 🌷رسیدم به شلوغی ها ... و هنوز مردمی که بین راه ... و برای پیوستن به جمعیت، می رفتن ...بین جمعیت بودم ... که صدای اذان بلند شد ... و من هنوز، حتی به میدان توحید نرسیده بودم ... چه برسه به شهدا ... 🌷دیگه پاهام نگهم نداشت ... محکم، دو زانو رفتم روی آسفالت ... اشک هام، دیگه اشک نبود ... ضجه و ناله بود ...بدتر از عزیز از دست داده ها موقع تدفین ... گریه می کردم... چند نفر سریع زیر بغلم رو گرفتن ... و از بین جمعیت کشیدن بیرون ... سوز سردی می اومد ... ساق هر دو شلوارم خیس شده بود... من با یه پیراهن ... و اصلا سرمایی رو حس نمی کردم ... 🌷کز کردم یه گوشه خلوت ... تا عصر عاشورا ... توی وجود من، قیامت به پا بود ...- یه عمر می خواستی به کربلا برسی ... کی رسیدی؟ ... وقتی سر امامت رو بریدن؟ ... این بود داد کربلایی بودنت؟ ... این بود اون همه ادعا؟ ... تو به توحید هم نرسیدی ... 🌷اون لحظات ... دیگه اینها واسم اسامی خیابان نبود ... میدان توحید، شهدا، حرم ... برای رسیدن باید به توحید رسید ... و در خیل شهدا به امام ملحق شد ...تمام دنیای من ... روی سرم خراب شده بود ... حتی حر نبودم که بعد از توبه ... از راه شهدا به امامم برسم ... 🌷عصر عاشورا تمام شد ... و روانم بدتر از کوه ها ... که در قیامت ... چون پنبه زده شده از هم متلاشی می شن ...پام سمت حرم نمی رفت ... رویی برای رفتن نداشتم ... حس اونهایی رو داشتم که ظهر عاشورا، امام رو تنها گذاشتن... من تا صبح توی خیمه امام بودم ... اما بعد ... 🌷رفتم سمت حسینیه ... چند تا از بچه ها اونجا بودن ... داشتن برای شام غریبان حاضر می شدن ... قدرتی برای حرف زدن و پاسخ به هیچ سوالی رو نداشتم ... آشفته تر از کسی که عزیزی رو دفن کرده باشه ... یه گوشه خودم را قایم کردم ... تا آروم می شدم ... دوباره وجودم آتش می گرفت ... من ... امامم رو تنها گذاشته بودم ... ✍ادامه دارد...... @tafakornab @shamimrezvan http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
🔅 : 🔸 سَبَبُ التَّدمير سوءُ التَّدبيرِ . 🔹« علّت ويرانى ، سوء تدبير (بى مديريّتى) است . » 📚 غرر الحكم : ج ٤ ح ٥٥٤٩ 〰➿〰➿〰➿〰➿〰 💎حضرت فاطمه زهرا عليها السلام : هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد ، خداوند عزّ و جلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد 📚ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 49 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ❓سوال: آیا خواندن روى تخت و تشک ابرى، صحیح است؟ 📝پاسخ: اگر هنگام نماز، تخت حرکت زیادى نداشته و بدن در موقع قرائت و ذکر، روى آن آرام باشد، نماز صحیح است. ❓سوال: آیا نماز خواندن بر روى فرش ابریشم، صحیح است؟ 📝پاسخ: همه مراجع: آرى، صحیح است. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ ✨لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸﴾ ✨و اسبان و استران و خران را ✨آفريد تا بر آنها سوار شويد و ✨براى شما تجملى باشد و آنچه ✨را نمیدانید مى ‏آفريند (۸) 📚 سوره مبارکه النحل ✍ آیه ۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ 🔵بانویی که امام حسین علیه السلام، سه بار در قبر به دیدنش آمد!🔵 ✳️ائمه اطهار به ویژه امام زمان(علیه السلام) تاکید فراوانی بر مداومت به خواندن زیارت عاشورا داشته اند. 🌟 این زیارت از ناحیه خود خداوند متعال نازل شده و از احادیث قدسی به شمار می رود. 📜از حاج محمدعلی روایت شده که: در یزد مرد صالح و فاضلى بود که به فکر آخرت خویش بود و شبها در مقبره اى خارج شهر یزد که به آن مزار گویند، مى خوابید. 💠این مرد همسایه اى داشت که از کودکى در مکتب و غیره با هم بودند، تا اینکه بعدها باج خواهى و پول زورگرفتن را انتخاب کرد و تا آخر عمر هم چنین مى بود، تا اینکه مرد و در همان مقبره مذکور دفن کردند. 🔴هنوز یک ماه نگذشته بود که حاج محمد على او را در خواب دید، با حالت زیبا و سر حال از نعمت!! 💬او گوید: نزدش رفتم و به او گفتم: تو از کسانى نبودى که در باطن نیکو باشی و کار تو جز عذاب نتیجه اى نداشت، چگونه به این مقام رسیدى؟! ♨️آن مرد گفت: آرى مسئله همانطور است که تو گفتى، من تا دیروز در سخت ترین عذاب بودم، 🌺تا اینکه همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفت و او را در اینجا دفن کردند و اشاره کرد به مکانى که صد ذراع فاصله داشت و در همان شبى که او را به خاک سپردند، حضرت امام حسین(علیه السلام) سه بار به دیدن او آمدند. 🌺و در مرتبه سوم دستور فرمود: تا عذاب را از اهل این قبرستان بردارند، به این جهت حال من نیکو شد و در نعمت و وسعت قرار گرفتم... 💬حاج محمدعلى گوید: با تعجب از خواب بیدار شدم، استاد اشرف آهنگر را نمى شناختم و جاى او را نمى دانستم، در میان بازار آهنگرها جستجو نمودم تا استاد اشرف را پیدا کردم... از او پرسیدم،آیا شما همسر دارى؟ گفت: داشتم، ولى دیشب فوت نمود و او را در فلان جا دفن کردیم... 💥از او پرسیدم: آیا همسر شما به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفته بود؟ گفت: خیر... ❓پرسیدم: آیا مصیبت حضرت را مى نمود؟ گفت: خیر. 🔰پرسیدم: آیا او براى امام حسین مجلس مصیبت برپا مى کرد؟ جواب داد: خیر، منظورت از این سوالها چیست ؟ ♻️ آن مرد داستان خواب خود را بیان کرد و گفت مى خواهم رمز آن ارتباط میان او و امام حسین را دریابم. 🔆استاد اشرف گفت: آن زن همواره به خواندن مداومت داشت... 📚شیخ عباس قمی، کتاب شریف مفاتیح الجنان http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
👆 ✅9 بیماری که میشود با 9 میوه خشک آن را درمان و یا از ابتلا به آن پیشگیری کرد برای عزیزانتون ارسال کنید join us 👌👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ ✅ده چیز ✅ده چیز دیگر را از بین میبرد ✨نیکی، بدی را ✨تکبر ،علم را ✨توبه ،گناه را ✨دروغ ،رزق و روزی را ✨عدل، ظلم را ✨غم ،عمر را ✨صدقه ،بلا را ✨خشم ،عقل را ✨پشیمانی، سخاوت را ✨غیبت ،کارهای خوبت را @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 💠✨ 🌷 روزۍ، پیـــرمــرد دنــــــیا دیده‌ی عـــــارفی به فرزندش چنین نصیحت کرد: 🌷«ای فــرزنــــدم! همیشه تـــــــو را به عبـــادت خـــــــدا و دعای خالصانه به درگاهش توصیه می‌ڪنم؛ 🌷 چــــرا ڪه یڪی از ایـــــن، دو ســـــود را بــرای تـو خواهد داشت: یا گره از مشکلات تو خواهد گشود یا صبری به تو خواهد داد 🌷 تا مشڪلات خــــــــود را به راحتـــی تحمـــل ڪنی و ناله نڪنی و تن خود را فرسوده نسازی و بعد از وفات به‌خاطر این صبر در برابر مشڪلات از صابرین و بهشتیان شوی.» 🌷✨ telegram.me/joinchat/AAAAAEFMhBNVYm_fLX0SBw
زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری باشکوه از مهربانی ،محبت ،عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم … 🌹تقدیم بہ قلب مِهربانتان🌹 💎 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
خیر در اجل 🌴روزی شخصی از مقابل عیسی علیه السلام گذشت. حضرت در او نگریست و گفت: این مرد همین ساعت از دنیا می رود، آماده باشید تا بر وی نماز بگذاریم. آن مرد رفت و پس از ساعتی بازگشت. 🌴حواریون گفتند: یا نبی خدا! آن ساعت گذشت و مرد هنوز زنده است، حکم شما از کجا بود! حضرت عیسی علیه السلام از آن مرد پرسید: چه کار خیری انجام دادی؟ 🌴گفت: دو درویش را که گرسنه بودند دیدم و دو قرص نان به ایشان دادم. عیسی علیه السلام گفت: بعد از آن چه دیدی؟ مرد گفت: پشته ای هیزم داشتم، در میان آن، ماری سیاه از آن جا بیرون آمد. عیسی علیه السلام گفت: آن مار، مأمور کشتن او بود. صدقه اش، آن را برگردانید. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
معجزه وقتى تو زندگيت شروع به اتفاق افتادن ميكنه كه به همون اندازه كه به ترسهات انرژى ميدى، به روياهات هم انرژى بدى .. 💎 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
آی پارا یه اسم آذریه که معادل فارسی اون همون ماهپاره ست. و اما خلاصه: در مورد یه خان زاده ی آذری به اسم آی پاراست که در اثر ناملایمات زندگی و خیانت های اطرافیانش از محل زندگی خودش یعنی روستای کندوان به اجبار به عنوان خدمتکار به خونه یه خان زورگو به نام میرزا تقی خان ، به شهر اسکو می یاد و اونجاست که آی پارا نشون می ده با وجود رده ی پایینی که تو اون خونه داره هنوز هم خون یوسف خان تو رگاش جاریه و کل حکومت اون خونه رو عوض می کنه وتو این راه ، زندگی خودش و تک پسر خان ، یعنی تایماز رو دستخوش تغییر می کنه و…. اسکو شهری از شهر های استان آذربایجان شرقیه که قدمت تاریخی داره. ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
خسته بودم از پیاده روی . مسافت روستای زادگاهم تا اُسکو با پای پیاده ، خیلی راه بود . خودشون سوار اسب و قاطربودن اما من بیچاره رو با کفشای پاره و پای پیاده راه می بردن .دلم واسه آقاجانم خیلی تنگ شده بود ، اگه بود اینطور به من بی حرمتی نمی کردن . از پچ پچ هاشون فهمیدم رسیدیم .مطمئن بودم جای خوبی نیست و برخورد گرمی در انتظارم نخواهد بود . اما باید مقاومت می کردم . من آی پارا بودم . دختر یوسف خان . نباید کم می آوردم . با وجود زخمی بودن پاهام و گرسنگی بی حدی که ضعیفم کرده بود ، سعی کردم افتاده راه نَرَم که دلشون خوش نشه که کمرم رو خم کردن . اسلان ( یا آسلان هردو هم معنی اصلان یا همون شیر هستن که در لهجه های مختلف ادا می شن )نوکر حلقه به گوش میرزا تقی خان ، اومد پیشم و سرش رو نزدیک صورتم آورد و گفت : هی دختر ! تند بیا رسیدیم . جلوی خان تعظیم کن و حرف اضافی هم نزن به نفع خودتِ فکّت رو ببندی . لبخند چندش آوری زد و ادامه داد : خان مثل من مهربون نیست ها . جلوی پاش تف کردم و گفتم: دفعه آخرت باشه اون دهن بو گندوت رو اینقدر به من نزدیک می کنی وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی. کثافت ، کشیده محکمی به صورتم زد که گوشم زوزه کشید. با نفرت نگاهش کردم که گفت : این رو زدم تا یاد بگیری با اسلان خان چطور باید حرف بزنی . پوزخندی زدم و گفت : هه اسلان خان ؟ تو سگ خان هم نیستی چه برسه به خان . این منم که دختر خانَم. قهقهه ی کریهی زد و در حالی که دندونهای زشت زرد رنگش حالم رو به هم می زد گفت : تموم شد دوران دختر یکی یکدانه ی خان بودنت . اینجا تو یه خدمتکار گ.و.ه جمع کنی . همین . بعد هم از پشت هولم داد طرف در آهنی بزرگ قرمز که می دونستم پشت اون در زندگی راحتی در انتظارم نیست. وارد حیاط که شدیم ، با منظره عجیبی رو به شدم . کلی آدم در رفت و آمد بودن ولی با سر و شکلی عجیب. اونایی که لباس مردانه داشتن ، همگی مو داشتن ، اما اونایی که لباس زنانه داشتن ، همگی کچل بودن و موهاشون تراشیده شده بود . درسته لچک بسته بودن و از زیر لچک ، سر طاسشون بدجور تو ذوق می زد . یه لحظه یاد حرفهای دایه جانم افتادم . مادر من وقتی می خواست من رو دنیا بیاره ، از دنیا رفته بود و من رو دایه جان بزرگ کرده بود . یادم اومد دایه جان می گفت : بعضی خان های قدیم ، برای اینکه خان زاده های داخل خونه شون عاشق خدمتکارا نشن ، سر خدمتکارهای زن رو می تراشیدن که زشت دیده بشن . از اینکه این بلا سر گیس های بلند و ابریشمی من که پدرم عاشقشون بود هم خواهد اومد به خودم لرزیدم . از کنار اهالی خونه ، چه زن و چه مرد که رد می شدم ، نگاه ترحم آمیزی به من می کردن و سریع نگاهشون رو ازم می گرفتن . چند تایی زن یه گوشه حیاط مشغول پاک کردن برنج بودن که با دیدن من شروع کردن به پچ پچ و تکون دادن سرشون . از این نگاهها بیزار بودم . هر چقدر هم که از تخت افتاده باشم ، بازم من یه خان زاده بودم . پدر خدا بیامرزم هیچ وقت با کارگراش بد برخورد نمی کرد . عدالت و خیرخواهیش زبانزده خاص و عام بود . اما اینجا درست مثل شهر مرده ها بود. می دونستم خدا امتحان سختی برام در نظر گرفته . امتحانی که باید با وجود همه ی سختی ها از شرافت و اصالت خانوادگیم دفاع می کردم . طول حیاط رو که نسبتاً طولانی هم بود طی کردیم تا به جلوی عمارت رسیدیم . اسلان چابک رفت داخل عمارت و شاید ربع ساعت نشده بود که همراه مرد میانسالی که لباسهای تر وتمیز پوشیده بود و سیبیلاش تا بناگوشش کشیده بود و اخماش زمین رو جارو می کرد ، اومد تو حیاط. من کنار اون دو تا نگهبانی که از کندوان تا اینجا باهامون اومده بودن وایساده بودم . پاهام اونقدر خسته بود که واقعاً توان ایستادن نداشتم . احتمال می دادم میرزا تقی خان خودش باشه . با چوب دستی منقوشی که دستش بود اشاره کرد که برم جلوتر. با صدای خشنی گفت : دختر یوسف تویی؟ با تحکم گفتم : بله من دختر یوسف خان هستم . پوزخندی زد و گفت : خان بودنش که مرد . تو فقط دختر یوسفی . حواست رو جمع کن فقط اون چیزی رو جواب بده که ازت سوال می شه. اسلان کمی عقب تر از خان ایستاده بود و داشت نیشخند می زد که یعنی دیدی جذبه رو؟ خان گفت : اسمت چیه ؟ چند سال داری؟ گفتم : اسمم آی پاراست . هفده سال دارم. گفت : همونطور که می دونی که عموت تو رو به من فروخته . تو از حالا به بعد جزء اموال من محسوب میشی ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙خدایا در این شب دل‌های گرفتـه را آرام دستهای نیازمند را بی نیاز و قلبی نورانی تنی سالم خیالی راحت و زندگی آرام نصیب دوستانم بگردان 🌙شبتـون مهـتابـی✨ شب خوب و آرامی رو براتون آرزو دارم❣ #شب‌خوش🌙✨ ┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ ❤️الهی به امیدتو❤️ امروز دلم میخواهد آرام صدایت کنم: « یا قاضی الحاجات » به نام آنکـــــه خالق جهان است امید بی پناهان و بی کسان است به نام آنکـــــه یادآوردن اوتسلی بخش قلب عاشقان است @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍁آغاز فصل زیبای پاییز ‌ با عطر خوش صلوات🍁 🍁اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍂مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍁وَعَجِّل‌فَرَجَهم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ای گل غایب❣ آبها نام تو را زمزمه می كنند درختها به احترام تو سبز میشوند نسیم دعای عهد را در گوش سروها میخواند شكفتن گل رویت بهترین هدیه برای منتظران است ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ ایها العشق، سلام از طرفِ نوکرِ تو برگ سبزی ست که هر روز رسد مَحضرِ تو ✨أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ سلام بر ساکنِ کربلاء⚡️ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ‎‌‌‌
👆 👆دوشنبه یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 1 مهر ماه 1398 🌞اذان صبح: 04:29 ☀️طلوع آفتاب: 05:53 🌝اذان ظهر: 11:57 🌑غروب آفتاب: 18:01 🌖اذان مغرب: 18:19 🌓نیمه شب شرعی: 23:15 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍯بهترین صبحانه برای دانش‌آموزان غذاهای با طبع گرم است تا مانع رخوت و سستی آن‌ها سر کلاس شود. ارده و عسل، کره مربا، حلوا ارده، شیر عسل، عدسی با گلپر، فرنی با مربا از بهترین‌ها هستند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍂 اول مهر... روز طلوع دوباره ...☀️ صبح دانش وتربيت .... صبح علم و تعالي وعشق...❤ بر سحرخیزان و دلدادگان ....❤ عرصه علم مبارک باد.......!!!!📚📚📚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ‎‌‌‌‌‌