eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✨ اگر تغییر نكنیم رنج میبریم ! باید تغییراتی را در نوع نگاهمان به وجود آوریم. 🔑کليدهاي اين تغيير عبارتند از: 👈كلید اول: خواستن 👈كلید دوم: خالی كردن ذهن از تعصب ها 👈كلید سوم: داشتن باور مثبت نسبت به خود 👈كلید چهارم: دست به عمل زدن به یاد داشته باشیم كه عظمت زندگی به علم نیست به عمل است... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌙✨ الهی❣ تا تو پناﻩ مایےو گواﻩ مایےو آرامشِ قلبِ پرگناﻩ مایے محڪم ﻭمطمئڹ گام برمےداریم تا نفس مےڪشیم پناهماﻥ باش ❣ شبتون بخیر🌙💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
براۍخوشبختی باید توکل به خداداشٺ به وسعت عالم تفکر مثبت داشٺ به تعداد هر فکر تدبیرمناسب داشٺ به تعدادهراقدام صبروتحمل داشٺ درکل مسیرزندگی 🌹بانام خدای مهربونم ❤️آدینه رو آغاز میکنم 🌹بسم الله الرحمن الرحیم ❤️الهی به امیدتو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام 🌼آن سلامے که به سین 🌸نقش سلامت دارد 🍃لام آن 🌸لطف ولطافت دارد 🍃الفش 🌸اُلفَتِ بی پایان است 🍃میم آن 🌸عطرمحبت دارد ‍ ‍ 🍃🌸جمعه ها بهار صلوات هست در این آدینه ی زیبا 🌸🍃 دهانمان را خوشبو کنیم به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🍃🌸 (🌸)اللّهُمَّ ✨(🌸)صَلِّ ✨✨(🌸)عَلَی ✨✨✨(🌸)مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(🌸)وَ آلِ ✨✨✨✨✨(🌸) مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(🌸)وَ عَجِّلْ ✨✨✨(🌸)فَرَجَهُمْ ✨✨(🌸)وَ اَهْلِکْ ✨(🌸)اَعْدَائَهُمْ (🌸)اَجْمَعِین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️ یا رب چه شود زان گل‌نرگس خبرآید آن یار سفر کردهٔ ما از سفر آید شام سیه غیبت کبری به سر آید امید همه منتظران منتظر آید @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✋ واجب شده صبـح‌ها کمی دربزنم قدری به هوای ‌حرمتـ پـ🕊ـربزنم لازم شده درفراق شش ‌گوشه‌تان دیوانه‌ شوم به سیم ‌آخر بزنم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️، 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز ٢۴ مرداد ماه ١٣٩٩ 🌞اذان صبح: ٠۴.۵٠ ☀️طلوع آفتاب: ٠٦.٢٣ 🌝اذان ظهر: ١٣.٠٩ 🌑غروب آفتاب: ١٩.۵۵ 🌖اذان مغرب: ٢٠.١۴ 🌓نیمه شب شرعی: ٠٠.٢٣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
۰۰۰۰۰☝️ نماز روزجمعه: ،،پس ازنمازظهرجمعه 🌺دورکعت نماز گذارد و درهر رکعت بعد از حمد ۷ توحید بخواند 🌺ذکر روزجمعه،100مرتبه 🍃اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم🍃 این ذکر بهترین داروی ،معنوی است 📚 مفاتیح الجنان أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این آدینه ی زیبا ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ "س" ﺳﻌﺎﺩﺕ.. ﺳﻼﻣﺖ.. ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ 🌹آدینه تون بخیر @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی ✍ بخش دوم 🌸🌼ایرج بر افروخته شد و پرسید آخه برای چی هادی باهات این کارو کرد؟ نامرد… گفتم: فقط به خاطر پول بود. وقتی از چنگم در آوردن می خواستن منو از سرشون باز کنن… تورج گفت: تو چیکار کردی؟ ایرج گفت نمی بینی چقدر مظلومه حتما هیچ کار گریه کردی … تورج گفت من اگر جای تو بودم مو تو سر حریفم نمی گذاشتم حتما برای همین راضی شدی بیای اینجا. آره؟ گفتم تقریبا… بعد با شوخی ادامه داد… پس خوب شد کتک خوردی! دست هادی و زنش درد نکنه اگر نه تو الان اینجا نبودی. البته اینجام کتک می خوری ولی به سبک خونه ی تجلی… 🌸🌼ایرج سرش داد زد بسه دیگه همه چی رو به شوخی میگیری… داریم جدی حرف می زنیم نمی بینی چقدر ناراحته؟ ولی تورج از رو نرفت و گفت: دختر چمدون قرمزی از شوخی من ناراحت شدی؟ گفتم نه بابا شما ها نهایت لطف رو به من دارین مگه نمی فهمم شما ها خیلی خوبین اصلا فکر نمی کردم با آدم هایی مثل شما روبرو بشم. راستش اول خیلی می ترسیدم… تو الان داری یک کاری می کنی من بخندم … 🌸🌼ایرج با ناراحتی گفت: اون همیشه داره یک کاری می کنه بقیه بخندن. کاش یک کم فکر می کرد. گفتم عیب نداره تازه امروز به خاطر من خیلی اذیت شد من امروز عصبانیتش رو دیدم. بد جوری بود ترسناک شده بود… سر درد و دلم باز شد و اون چیزایی که عمه نمی خواست بگم رو گفتم… از طرفی دلم قرار گرفت واز طرف دیگه پشیمون شدم. یکم بعد آروم شدم و گفتم: باید برم درس بخونم… تورج معترض شد که ای بابا الان تو این وضعیت شب عیدی چه وقت درس خوندنه ول کن… بیا برنامه بریزیم و خوش بگذرونیم… نترس حمیرا تا دو هفته ی دیگه خوابه… 🌸🌼گفتم نه به خاطر اینکه آروم بشم باید درس بخونم… وقتی تمرین حل می کنم همه ی مشکلاتم رو فراموش می کنم… ایرج پرسید نمیای امشب دور هم باشیم؟ گفتم: نه. واقعا حالشو ندارم. اگر دوست داشتین فردا شب که عیده… از هر دو ی شما خیلی ممنونم که از برادرم با من مهربون تر بودین …. @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
به طورى كه ديگر نه توبه اى به حال فرد سودمند است و نه پشيمانى از گناه، از كيفر ما مى رهاندش. (نامه امام زمان به شيخ مفيد) ‌ 📚الاحتجاج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ " "بر اساس داستان واقعی ✍ بخش سوم 🌼🌸نزدیک اتاقم که شدم عمه داشت میومد بالا… پرسید بهتری؟ نمی دونم چرا باز بغض کردم و گفتم بله ببخشید عمه جون که باعث دردسر شما شدم… اومد تو اتاق من و در رو بست و نشست روی تخت و من هم نشستم… گفت: تو اومدی اینجا که هر دقیقه با یک مشکل چمدون ببندی؟ اگر با تورج این کارو کرده بود باید می رفت؟ گفتم: تورج با من فرق داره. من نمی خوام حمیرا به خاطر من عذاب بکشه و شما بین ما قرار بگیری… گفت: این مزخرفا چیه داری میگی؟ تو الان برای من مثل حمیرایی. فکر می کنم یک دختر دارم که داداشم بزرگش کرده. من به خاطر شرایط حمیرا بود وگرنه از همون اول تو رو میاوردم پیش خودم. حالا تو هم با من بساز. اینجا خونه ی تو هم هست. غریبی نکن. هر کاری که دلت می خواد انجام بده… همش کز می کنی یه گوشه… اینقدر معذبی که نمی دونم بهت چی بگم… 🌼🌸تو فکر کن حمیرا خواهرته، چیکار می کردی؟ چمدون می بستی؟ نه! اعتراض می کردی… پس برای خودت حق قائل باش… مگه تو چند بار ندیدی که جیغ و هوار راه انداخته؟ اون موقع که اصلا نمی دونسته تو اینجایی… بهانه می گیره، حالش بده، نمی دونه چیکار می کنه و گرنه اون دختر مهربونیه بزار انشالله خوب بشه خودت می بینی… بعد عمه برای اولین بار داوطلب شد منو بغل کنه… آغوشش مثل مادرم بود… گرم و مهربون و دوباره منو تحت تاثیر قرار داد… بعد از جاش بلند شد و گفت رویا من خودم خیلی مشکل دارم. خیلی غصه تو دلمه. شاید من بیشتر به تو احتیاج داشته باشم تا تو به من .. متوجه میشی چی میگم؟ و رفت… @tafakornab @shamimrezvan ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
🔸 چت کردن با ⁉️ سؤال۱: چت کردن و صحبت معمولی با جنس مخالف حکمش چیست؟ ✅ پاسخ۱:درصورتی که خوف و کشیده شدن به وجود داشته باشد جایز نیست. ➖➖➖➖➖➖ ⁉️ سؤال۲: نظر جنابعالى در مورد چت‌ کردن و چیست؟ ✅ پاسخ۲: با توجه به مفاسدى که غالباً بر آن مُترتّب است، جایز نیست. 🔹منبع: پایگاه اطلا‌ع‌رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ‍ ‍ 📚 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ﴿۶۱﴾ پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت‏ خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (۶۱) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ ‍ ‍ 📚 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ﴿۶۱﴾ پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت‏ خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (۶۱) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒سه حکایت کوتاه اما تاثیر گذار🍒 ☘حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟ ☘ حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد!!؟؟ ☘حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای..؟؟ گفت: آری .. مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم.. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...! گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری...! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!! اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!! ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 داستان وضرب المثل وسخن بزرگان ======================
گاهی یک لیوان چای، چند صفحه کتاب، و یک پنجره‌ی نیمه باز برای خوشبختی آدم کفایت می کند 🎂☕️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱حکایت بهلول واستاد روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید : من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم ! یک اینکه می گوید : خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!! http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
‌باید یه نفر تو زندگیت باشه که وقتی باهاش حرف می‌زنی تو دلت بگی : وای چقد می‌فهمه من چی می‌گم ... ☕️ کانال جمله های زیبا @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻داستان مباهله 🔹امروز ۲۴ ذی الحجه روز مباهله است. 🍃شصت نفر از بزرگان مسیحیان نجران با لباس های فاخر با زنجیر های طلا برای دیدار با پیامبر وارد مسجد می شوند اما پیامبر اکرم بخاطر لباس های فاخری که به تن دارند آنان را نمی پذیرد بعد از این که با لباس های ساده به دیدار رسول خدا می روند با گرمی از آنان استقبال می کند. علت حضور نامه ای است که پیامبر خدا برای مسیحیان فرستاده بودند. 🔸شرحبیل اسقف مسیحیان می گوید: چندي پيش نامه‌اي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرف‌هاي شما را بشنويم. 🔹پيامبر مي‌فرمايد: آنچه من از شما خواسته‌ام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است. 🔸اسقف اعظم پاسخ مي‌دهد: اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آورده‌ايم و به احكام او عمل مي‌كنيم. 🔹پیامبر خدا می فرماید: شما مسيح را خدا مي‌دانيد، در حالي كه اين اعتقاد،‌ با پرستش خداي يگانه متفاوت است.؟ 🔸یکی از مسیحیان می گوید: مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان مي‌دهد كه او بايد خداي جهان باشد. 💠در همان لحضه آیه ای نازل شد (آل عمران/59) و رسول خدا (ص) فرمودند: اگر چنین باشد حضرت آدم هم بدون پدر مادر و از خاک بوجود آمدند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔸مسیحیان پاسخی ندارند که بدهند و می گویند ما قانع نشدیم و رسول اکرم را به دعوت می کنند. (یعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف مي‌گويد‌، به عذاب خداوند گرفتار شود) 💠 آیه نازل شد (آل عمران 61) : «پس هر كس با تو درباره او (عيساى مسيح عليه السّلام) پس از آنكه تو را علم آمده محاجّه و ستيز كند، بگو: بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را (كسانى را كه مانند جان ماست) فرا خوانيم، آن گاه به يكديگر نفرين كنيم، پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» 🍃 صبح روز بعد زمان مباهله است همه مسیحیان میهمان و مسلمانان در بیرون از دروازه شهر به تماشا نشسته اند که چه اتفاقی خواهد افتاد. ❤️ پیامبر خدا (ص) در حالی که حسين را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج مي‌شود. پشت سر او تنها يك مرد و زن ديده مي‌شوند. اين مرد علي است و اين زن فاطمه. تعجب و حيرت، همراه با نگراني و وحشت بر دل مسيحيان سايه مي‌افكند. شرحبيل به اسقف مي‌گويد: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است. بین مسیحیان ول وله سر و صدایی به پامی شود که ما به این مباهله تن نمی دهیم اسقف به بالاي سنگي مي‌رود مي‌گويد: من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نوراني كه من مي‌بينم، اگر دست به دعا بردارند، كوه‌ها را از زمين مي‌كنند، در صورت وقوع مباهله، نابودي ما حتمي است. 🔰 اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير مي‌افكند و مي‌گويد: (ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطي كه داشته باشيد، قبول مي‌كنيم.) پيامبر با بزرگواري و مهرباني، انصراف‌شان را از مباهله مي‌پذيرد و مي‌پذيرد كه به ازاي پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند. خبر اين واقعه، به سرعت در ميان مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش مي‌شود و مسيحيان حقيقت‌جو را به مدينة پيامبر سوق مي‌دهد. 📚 برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1. 1. 2. ماهنامه موعود شماره 70 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 👆 هم اکنون دعا وزیارت واعمال روزجمعه وتعقیبات نمازمغرب وعشا لطفا حمایت کنید🙏
✅داروی ضد افسردگی میخواهید؟ 👈 عسل بخورید!🍯 🍯سلولهای عصبی را از گرفتگی نجات میدهد خوردن 1 قاشق عسل در روز علاوه بر کاهش کلسترول بد خون، باعث آرامش اعصاب می‌شود.. 👇👇🏿👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌴 مرحوم استاد عزیزمان حضرت آیت الله ابطحی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب "ملاقات با امام زمان" نوشته اند: معمولا من وقتی در مسجد صاحب الزمان مشهد نماز مغرب و عشا را می خواندم، به منبر می رفتم و چند جمله از اعتقادات و یا اخلاقیات از قران و احادیث برای مردم می گفتم. یکشب اتفاقا از مسائل روحی و معنوی سخن به میان آمده بود و من گرم حرف زدن بودم، ناگهان شخصی پای منبرم فریاد زد و گفت: آقا کجا رفتند؟ ✨💫✨ من که روی منبر نشسته بودم و اگر کسی از میان جمعیت بیرون می رفت، بهتر از دیگران متوجه می شدم، گفتم: کسی از مسجد بیرون نرفته، شما چه کسی را می گویید که کجا رفته است؟! گفت: همین الان اینجا (پهلویش را جای خالیی بود نشان داد) بودند ولی حالا نیستند! گفتم: ممکن است جریان را بگویید. گفت: من اهل دورترین محله های مشهد نسبت به مسجد صاحب الزمان هستم و تا به حال به این مسجد نیامده بودم و سه سال است که مبتلا به دل درد کهنه هستم و بهیچ وجه علاج نمی شوم. امشب برای انجام کاری به این محل آمده ام. ✨💫✨ وقتی کارم تمام شد، اذان نماز مغرب و عشا را می گفتند، با خودم گفتم: خوب است از نماز اول وقت غفلت نکنم، در همین مسجد بروم و نماز بخوانم و چون شما را می شناختم از جهت جماعت خواندن مانعی نداشتم. ولی وقتی سلام نماز عشا را دادم و نگاه به طرف راستم کردم، دیدم آقایی پهلوی راست من نشسته است، او اول به من سلام کرد. من جواب دادم. به من فرمود: درد دلت خوب شده یا نه؟ من اول خیال کردم که او از ساکنین محله ی ماست و به همین جهت از درد شکم من خبر دارد، ولی من او را نمیشناسم. گفتم: نه آقا هنوز مبتلا هستم. دستش را به روی شکم من گذاشت و فشار داد، مثل آبی که روی آتش بریزند، دلم فورا خوب شد. ✨💫✨ ولی از طرف دیگر می ترسیدم که پای منبر شما اگر حرف بزنم بی ادبی باشد، همانطور که به شما نگاه می کردم زیر لب از او سؤال کردم که شما اینجا چکار می کنید؟ گفت: مگر اینجا مسجد صاحب الزمان نیست؟ گفتم: چرا. گفت: پس اینجا متعلق به من است. ✨💫✨ من متوجه نشدم که منظورش چیست و به شما نگاه می کردم، ولی یکدفعه بفکر درد شکمم و سخنی که فرمود( پس متعلق به من است) افتادم و با خودم گفتم: شاید او حضرت بقیةالله ارواحنا فداه باشد. لذا به طرف راستم نگاه کردم، دیدم جایش خالیست و او نیست! این مرد بعدها با ما آشنا شد و سالها بر او گذشت . الحمدلله از آن شب دیگر اثری از شکم دردش ندیده است. 📗ملاقات با امام زمان @tafakornab @shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ ✨ 🌺با هر دستی در زندگی ببخشید با همان دست هم خواهیدگرفت چنانچه مثبت باشید بازتاب کاینات مثبت و چنانچه منفی باشید بازتاب کاینات نیز منفی خواهد بود 🌺 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh