هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
چه بخواهیم و چه نخواهیم
باید از کوچه های زندگی عبور کنیم...
گاهی تلخ، گاهی شیرین
این کوچه های زندگی هستن
که عبورها را میسازن...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#متن_شب
شــــــب
انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که سلطان دلت
"خداست"
کسی نمی تواند دلخوشیهایت را
ویران کند!
⭐شبتون آرام وخوش🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خدایا❣
بانام تو
آغازمی کنم
شروع هرلحظه را ...
که توزیباترین علت هرآغازی !
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌙الهی به امیدتو🌙
#سلام_وقت_بخیر
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
رخسارشهیدِ
کربلاراصلوات
سالارقیـامِ
نینوا راصلوات
جانها به فدای
نام والای حسین
آن نورِدوچشم
مصطفی راصلوات
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_35_سوره_بقره
جزء۲
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه 35
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5821033446159417359.mp3
2.9M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_35_سوره_بقره
#جزء۲
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه حضرت محمد (ص)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران
☀️امروز #شنبه30تیرماه1397
🌞اذان صبح: 04:23
☀️طلوع آفتاب:06:04
🌝اذان ظهر:13:11
🌑غروب آفتاب:20:18
🌖اذان مغرب:20:38
🌓نیمه شب شرعی:00:20
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✍افراد دارای #درد_سیاتیک
🍃دروعده غذایی خودبویژه وعده صبحانه یامیان وعده های صبح وعصرازشیره انگور ومغزگردوکه ازموادغذایی باطبع گرم هست،استفاده کنند.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنبه تون عالی
دعامیکنم❣
لحظه
لحظه زندگیتون
خداوندکنارتون باشه
دستتون تودست خدا
قدمتون درراه خدا
وزندگیتون پرازلطف خداباشه
هفته خوبی داشته باشید💐
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍒داستان آموزنده با نام👈 #آرام🍒
👈قسمت سیزدهم
يعنی اون مرد حامد بود؟حامد كريمی،پسر هوشنگ كريمی و همسر من؟!
حامدِ من چه جوری می تونست اينكارو كنه؟
پس حامد هم از قضيه خبر داشت اما به من چيزی نگفته بود،اونم در حق مهتاب ظلم كرده بود،در حق يه مادر تنها و بی پناه كه فقط می خواسته دخترشو پيدا كنه
مگه مهتاب چه گناهی داشت كه حامد جلوی دختر كوچيكش اينقدر كتكش زده تا از حال رفته؟…
جلوی دخترش…
دختر زيبايی كه حدودا ١١،١٠ سالشه…
و حامد رو ديده…
اون دختر…؟
از جام پريدم و بلند گفتم:شـــادااااااب!!!
دختر كوچيک و زيبايی كه دو ماه تموم كابوس شبای من شده بود
ميدونستم كه اون دختر يه ارتباطی با ما داره اما سعی كرده بودم فراموشش كنم
آره…شاداب دختر مهتابه
اون شب شاداب، حامد رو در حال كتک زدن مادرش ديده و بعد از بيهوش شدن مهتاب فكر كرده كه مادرش مرده
واسه همين اون روز وقتی تو رستوران حامد رو ديد می گفت شوهرت مادرمو كشته
خدای من…دارم ديوونه می شم…حامد من…چشم عسلی من…اونم توی اين بازی كثيف بوده…
حامد برای من مثل يه كوه قدرتمند بود و افكارم شده بود يه تيشه ی بزرگ برای از بين بردنش
می خواستم تا آخر داستانو بفهمم،برای اينكه همه چی رو به حامد بگم زود بود
اول از همه بايد به مهتاب كمک می كردم تا شاداب رو پيدا كنه
اين داستان مثل يه جورچين بود كه من سعی كرده بودم همه ی تيكه هاشو پيدا كنم و كنار هم بزارمشون
اما هنوز يه تيكه مونده بود
كسی كه همه ی اين اتفاقا تقصير اون بود
هوشنگ كريمی!
بايد حرفهای اون رو هم می شنيدم كه چرا با مهتاب و دختر خودش اينكارکرده
مثل هميشه بعد از تموم شدن كارم توی مطب،حامد اومد دنبالم
احساس بدی داشتم اما نمی تونستم حرفی بزنم
حامد متوجه ی تغييرات رفتارم شده بود
همش برمی گشت و نگاهم می كرد
می پرسيد چی شده؟چرا توی خودتی؟
مجبور شدم خستگی و زيادی مراجعه كننده ها رو بهونه ی حال بدی كه داشتم كنم
ولی حامد همش نگران بود،فكر ميكرد علايم افسردگيم دوباره برگشته
دستام مثل يخ سرد شده بود و گوشه ی پيشونيم نبض ميزد
سردرد وحشتناكی داشتم
هضم اين مسايل برام سخت بود
از طرفی هم به محبت های حامد جوابی نشون نمی دادم
وقتی رسيديم خونه بدون هيچ حرفی رفتم توی تخت خواب تا بخوابم
اما فكر مهتاب نمی ذاشت
بعد از چند دقيقه ......
👈ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
======================
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆👆
======================
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_(ص) :
🔹 إنَّ خَيرَ الكَسبِ كَسبُ يَدَي عامِلٍ إذا نَصَحَ .
🔸همانابهترين درآمد ،ازآنِ دستان كارگرى است كه كارش بى آلايش باشد .
📚مسندابن حنبل ج٣ص٢٧٨ح٨٦٩٩
@shamimrezvan
ميگويند كه در زمان موسی خشکسالی پيش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف میشويم و از خداوند متعال در خواست باران كن.
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
خداوند فرمود: موعد آن نرسيده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
تا اينكه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنه اميدی نيست.
آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می كنم و توكل مینمایم.
تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد
موسي معترض پروردگار شد.
خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود.
هیچوقت نا امید نشويد...
شايد لحظه اخر نتيجه عوض شود
پس مجددا توكل كنيد...
#داستانهای_پندآموز
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
مواظب رایحه حرفهایمان باشیم؛
عطر حرفهایمان هر چه که باشد،
تند و تلخ، گرم و شیرین، تیز و شورانگیز یا آرام و روح انگیز،
ما را در خاطره ها به یاد می آورد،
شمیم رایحه حرفهایت را انتخاب کن!
@tafakornab
🌱داستان کوتاه🌱
پادشاهی دیدکه خدمتکاری بسیار شاد است، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن، و بدین سبب من راضی و شادم.
پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت: قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید، و چنین هم شد.
خدمتکار وقتی به خانه برگشت، با دیدن کیسه و سکه ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد، ۹۹ سکه؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ تا نیست. همه جا را زیر و رو کرد، ولی اثری از یک سکه نبود.
او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند، او از صبح تا شب سخت کار می کرد و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانی هستند که زیاد دارند، اما شاد و راضی نیستند..
#داستانهای_پندآموز
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
غیبت هیچکس را نکن
شاید از گناهش خبر داشته باشی
اما از توبه اش خبر نداری ...
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
بزرگترین دشمن شمع
ریـسمانـی است
که در دل اوست
مراقب دشمن درونمان
افکارمنفی باشیم
#باب_اسمیت
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
ناصرالدین شاه و زغال فروش
#داستانک
گویندناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد.
مرد ذغالفروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
ناصرالدینشاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغالفروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»
ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جهنم بودهای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»
شاه از برخورد ذغالفروش خوشش آمده و گفت:
«چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغالفروش حاضرجواب گفت:
«این هایی که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت:
«مرا آنجا ندیدی؟»
ذغالفروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»
#داستانهای_پندآموز
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
➕بیشتر مشکلات در زندگی
به دو دلیل ایجاد میشوند:
عمل میکنیم؛
بدون آنکه در مورد آن عمل فکر کنیم
یا فکر میکنیم؛
بدون آنکه به آن فکر عمل کنیم
یه برنامه خوب بریز و شروع کن.
🌺🍃
@tafakornab
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#درسنامه
🌟قبل ازحرف زدن،بزارکلماتت
از اين۳ دروازه عبوركنن :
١- آيا حرفم حقيقت داره؟
٢- آيا گفتنش لزومى داره؟
٣- آيا گفتنش مهربانانه است؟!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_شبانه
آرزو میڪنـــــــم
در این شب زيبا
مهـــر برڪـــت
عشــــــــق💞💞
محبـــــــت سلامـتي
همنشیڹ دوستاڹ و عزیزانم باشد
#آمین❣
#شبتون_بخیر🌙
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
به نام آنکه جان از اونشان یافت
زبان آموخت حرف ونطق جان یافت
به نام پادشاه عالم عشق
که نامش هست نقش خاتم عشق
❣بسم الله الرحمن الرحیم❣
❤️الهی به امیدتو❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات🌹
ازجانب خداوندرحمت است
وازسوی فرشتگان پاك كردن گناهان وازطرف مردم دعااست
صلوات🌹
بهترین عمل درروزقیامت است
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
👆 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم
#صفحه_36_سوره_بقره
جزء۲
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَة القُرآن
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
👇صوت صفحه 36
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
4_5823285245973102819.mp3
4.93M
💠 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم👆
🔹 #صفحه_36_سوره_بقره
#جزء۲
/ با نوای استاد پرهیزگار
🔅هدیه به پیشگاه حضرت امام علی (ع) وحضرت فاطمه (س)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh