eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.3هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪عزاداریهاتون قبول حق ▪اجرتون با سید الشهدا ▪ان شاء الله همگی ▪حاجت روا باشید ▪شبتون امام حسینی ▪التماس دعای فرج @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4 👆 هم اکنون دعاوزیارت و اعمال روزدوشنبه لطفا حمایت کنید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام آنکه در جان و روان است توانایی ده هر ناتوان است با توکل به اسم اعظمت یا الله شروع می کنیم روزی تازه را ای مقصد حرف‌های بسیارم دریاب مرا که دوستت دارم 🌸 بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ 🌸 الهی به امیدتو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❣ صبحی گره‌ از زمانه‌ وا خواهد شد راز شـب تـار بـر مـلا خـواهـد شـد در راه، عـزیـزی‌ ست که با آمدنش هر قطب‌ نما، قبله‌ نما خواهد شـد ♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ ♥️•° ✨ دلم خوش است ✨ به این لحظه‌های نورانی ✨ سلامِ صبحــــــ، مرا باز کربلایی کرد •• •• صبحتون نورانی به ضریح حسینــــــــ【ع】🌤 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱حکایت حکمت خداوند حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند ! خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود. 📚حکایتهای گلستان ص161 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌴 🌱حکایت آموزنده آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) : یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟ ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:" آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 بیشتر انرژیهایتان از طريق دهان نشت پیدا می کنند. به وسیله صحبتهای بیهوده،شایعه پراکنی، ایراد گرفتن، غرغر کردن ، خبر چینی و غیبت. مردم قدر انرژیهایشان را نمی‌دانند. سخن بد می رنجاند اگر چه پوشش شوخی را بر قامتش بپوشانی و سخن نیک غم را می زداید و شادی آفرین است اگرچه از روی تعارف باشد سعی کن برای نگهبانی بگذاری تا واژه هایت را انتخاب کند. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
مضرات نخوردن صبحانه❗️ 👈چاقی 👈لرزش دست 👈بوی بد دهان 👈کاهش حافظه 👈کاهش قند خون 👈بی نظمی قاعدگی 👈افزایش ضربان قلب 👈کاهش سطح خلق و خو 👈احساس گرسنگی مداوم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ وَاللَّه‌لَايَسْكُنُ‌دَمِي‌حَتَّي‌يَبْعَثَ‌اللَّهُ‌الْمَهْدِيَّ ➤📑«والله‌ سوگند! که خونِ من از جوشش باز نخواهد ایستاد تا خداوند مهدي (عجل‌الله‌فرجه) را برانگیزد!» 📓المناقب‌لابن‌شهرآشوب‌ج4ص85 ⛳️🖤 💥چرا کلّ دنیاي آتئیسم توانایي خاموش‌کردنِ نورِ امام حسین علیه‌السلام را ندارند؟! يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(سوره‌صف‌آیه/8) ➤📑آنان مىخواهند نور خدا را با دهانها (و اقدامات) خود خاموش كنند، درحالىكه خداوند كامل‌كننده نور خويش است، هرچند كافران ناخشنود باشند. ❥❥👉 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام🌺 دوشنبه تون با نشاط گلهای مهربان امروزتان شیرین آرزو دارم کوله بار امروزتون پراز آرامش، برکت سلامتی، عشق بخشش ومعرفت باشه لحظه لحظه ی زندگیتون سرشاراز آرامش🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت ۱۵ درهم خرید و قرار شد کدخدا الاغ را فردا به او تحویل دهد. ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ كدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدين ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا، ﺧﺒﺮ ﺑﺪی ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ! "ملانصرالدين ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ‏ﺍﻳﺮﺍﺩی ﻧﺪﺍﺭﻩ. ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ. كدخدا ﮔﻔﺖ: نمیﺷﻪ! ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ» ملا ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ. كدخدا ﮔﻔﺖ: میﺧﻮﺍی ﺑﺎﻫﺎﺵ چکار کنی؟ ملاﮔﻔﺖ: میﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪکشی ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﮐﻨﻢ. كدخدا ﮔﻔﺖ: مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪکشی ﮔﺬﺍﺷﺖ! ملا ﮔﻔﺖ: ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ میشه. ﺣالاﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ کسی نمیﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍﻣﺮﺩﻩ. ﻳﮏﻣﺎﻩ بعد كدخدا ملانصرالدين رو ﺩﻳﺪﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ‏ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪﺧﺒﺮ؟ ملا ﮔﻔﺖ: به ﻗﺮﻋﻪ‌کشی ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام كردم فقط با پرداخت ۲درهم در قرعه کشی شركت كنيد و به قيد قرعه صاحب یک الاغ شوید. به پانصد نفر بلیت ۲درهمی فروختم و ۹۹۸ درهم سود کردم. كدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎیتی ﻧﮑﺮﺩ؟» ‏ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮنی ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.!! من هم ۲ درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ. این همون حکایت ثبت نام این روزای ایران خودرو و سایپاست! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
اگر آن زن شما را بخشید من هم شما را بیامرزم وقتى مرد رفت كشتيبانان پيش زن آمدند و به او گفتند: كه برخيز و بيا با ما برويم. گفت: نمى آيم مرا با شما كارى نيست، گفتند: ما تو را از صاحبت خريده ايم، آن آقا و صاحب من نبود، گفتند: ما نمى دانيم، خريده ايم و اگر نمى آيى تو را به زور خواهيم برد. زن به ناچار با آنها رفت. به نزديك كشتيها كه رسيدند، چون هيچيك از آنها به ديگرى اعتماد نداشت زن را در كشتى كه حامل كالاها بود سوار كردند و خودشان در كشتى ديگر سوار شدند و كشتيها را از لنگر خارج نموده و به سوى مقصد حركت كردند، به وسط دريا كه رسيدند، خداوند بادى فرستاد و دريا متلاطم شد و كشتى آنها با كليه سرنشينانش غرق شد و زن با كالاهاى آن سالم در جزيره اى پهلو گرفت. آن زن از كشتى بيرون آمد و آن را بست و گشتى در جزيره زد ديد جاى خوشى است، درختان پر از ميوه و سر به فلك كشيده، نهرهاى پر از آب، هواى خوب و... دارد. با خود گفت در اين جزيره مى مانم و عبادت خداوند بزرگ را مى كنم و از اين آب و ميوه ها مى خورم تا مرگم فرا رسد. در آن زمان در ميان بنى اسرائيل پيامبرى بود. خداوند به او وحى كرد كه نزد پادشاه برو و به او بگو كه در جزيره اى از جزاير فلان دريا، بنده اى از بندگان خاص من زندگى مى كند كه تو و اهل مملكتت همگى بايد نزد او برويد و به گناهان خود اقرار و اعتراف كنيد و از او بخواهيد كه از گناهان و خطاهاى شما درگذرد، تا اگر او شما را بخشيد من هم شما را بيامرزم. آن پيامبر پيام الهى را به پادشاه رسانيد، او با ملتش به آن جزيره رفتند و آن زن را ديدند و هر يك زبان به اقرار و اعتراف گشودند. ✍ ادامه دارد... @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری بودایی ها در ارتفاعات تبت برای اباعبدالله علیه السلام جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است جهان را به لرزه درآورده ای حسین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎امام حسن مجتبی (علیه السلام) : 🔸 نعمتهای خداوند یک آزمون است ، 🔹 اگر شکر و حق آن ادا شود برای انسان نعمت ، و اگر ناسپاسی کرد (همان نعمت) برایش عذاب خواهد بود. 📚 بحارالانوار ج75 ص 113 〰♾〰♾〰♾〰♾〰♾ بزرگی می‌گفت: اگر کسی برای درخواست کمک برای حل مشکلی پیش تو آمد؛ ✋ هرگز نگو: فلانی هم که هر وقت کاری داشته باشه فقط ما را می‌شناسه! 👈 بلکه بگو: الحمدلله که خدا به من توفیق برطرف کردن نیازهای مردم را عنایت کرده است. 💎 امام حسین علیه‌السلام در این باره می‌فرمایند: 🔸"برآوردن حاجت و برطرف كردن مشكلات مردم به دست شما از نعمت‌های خداوند است نسبت به شما، 🔹بنابراین با منت گذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمت ها را نگیرید." 📕 بحار الانوار، ج۷۴، ص۳۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👆 ❓درست کردن غذا و شله زرد باحک کردن اسماء روی غذا و نذری ♡••♡••♡••♡••♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ ✨قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ ✨وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ ✨تَكُونُ قَرِيبًا ﴿۶۳﴾ ✨مردم از تو در باره ✨رستاخيز مى ‏پرسند بگو ✨علم آن فقط نزد خداست ✨و چه مى دانى شايد ✨رستاخيز نزديك باشد (۶۳) 📚سوره مبارکه الأحزاب✍آیه ۶۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ 🌟اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. 🐎اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: 👈سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. 👥اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد 💐قرآن کریم: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید.. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸✨امـام صـادق ع؛ 《سیـب》🍎🍏 بخـورید زیرا حـرارت را فـرو می نشاند شڪـم را سـرد مےڪنـد و تب را از بیـن مےبرد✨ 📚 دعائم الاسلام ۱۴۸/۲ ڪلیڪ ڪنید↩️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ هیچگاه اجازه ندهید احساس ناامیدی باعث شود در نهایت به کمتر از آنچه که لیاقتتان است رضایت دهید. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🏴ماجرای ورود امام حسین(ع) به کربلای معلّی 🔳بيشتر منابع، در گزارشهای خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال 61 هجرى، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به كربلا یاد كرده اند. ◾️پس از توقفی کوتاه در منزلگاه «البِیضة»،امام(ع) و همراهانش سوار بر مرکب شدند و با شتاب حرکت کردند تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند، در این زمان سواری مسلح از دور پدیدار شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه آمدن آن مرد را به نظاره نشستند تا اینکه نزدیک شد. سوار بی آنکه به امام حسین(ع) و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه ای را به دست حر داد. در این نامه ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.» ◾️حر خدمت امام حسین(ع) آمد و نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «نینوا» و یا «غاضریه» و یا در شُفَیّه فرود آییم." حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله، این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!" ◾️زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سخت تر گردد، یابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با این گروه(حر و یارانش) برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." 🌷امام(ع) فرمود: «درست می گويي اي زهير، ولي من آغاز كننده جنگ نخواهم بود.» ◾️زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف." 🌷امام حسین(ع) فرمود: "نام این آبادی چیست؟" عرض کرد: «عقر». امام(ع) فرمود: "پناه می برم به خدا از "عقر!" ◾️آنگاه، حضرت(ع) متوجه حر شدند و فرمودند: «با ما اندكي بيا. سپس، فرود می آييم.» پس با هم حركت كردند تا به كربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي کاروان امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند. حُر گفت: "همين جا فرود آی كه فرات، نزديك است." 🌷امام(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: كربلا فرمود: اين جا، جايگاه كَرْب(رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حركتش به سوي صِفّين، از اين جا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَركب هايشان، و اينجا، جايگاه ريخته شدن خون هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «كارواني از خاندان محمّد(ص)، اين جا فرود می ­آيند.» سپس امام حسين(ع) فرمود: «اينجا، جايگاه مَركبها و بار و بُنه ماست و اينجا قتلگاه مردانمان و جاى ريخته شدن خونمان است.». آنگاه فرمان داد كه بارهايش را در آن جا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال 61  بود. ◾️نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست سپس فرمود: «أللّهُمَّ إنّا عِترَهٌ نَبِيِّكَ مُحَمّدٍ(ص) و قَد اُخرِجنا و اُزعِجنا عَن حَرَمِ جَدِّنا و تَعَدَّت بَنُو اُمَيَّهَ عَلَينا، أللّهُمَّ فَخُذ لَنا بِحَقِّنا وانصُرنا عَلَي القَومِ الظّالِمينَ» خداوندا بدرستی که ما عترت پیامبرت محمد(ص) هستیم حال آنکه از دیارمان اخراج و از حرم جدمان بیرون رانده شدیم و بنی امیه به ما تعدّی کردند. خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را در برابر ظالمان یاری فرما.» بعد رو به اصحاب کرده فرمودند: «النّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ» این مردم برده ی دنیا هستند و دین یک چیز لیسیدنی است بر زبانشان(متاعی است برای چرب و شیرین زندگی ایشان)، مادامی دور دین حلقه می زنند(طرفداری از دین میکنند) که زندگی ایشان در خوشی و رفاه باشد، پس هنگامی که به بلا آزموده شوند، دينداران قلیل میشوند.» ◾️در تاریخ آمده که امام حسین (ع) قبل از شهادتش، همه زمین کربلا را از ساکنین غاضریه و نینوی به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان هبه داد و با آنها شرط کرد که مردم را به محل قبر آن حضرت راهنمایی کنند و از آن زائران به مدت سه روز پذیرایی نمایند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 💎حكايتى بسيارشيرين و خواندنی 💎 ♦️سه زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند. در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند. 🔹زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد. 🔹دومی گفت :پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد . 🔹هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند : پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟ زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد. سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند . پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛ چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند . پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن. زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است! پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند. پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد. در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟ 💥پیرمرد با تعجب پرسید: منظورتان کدام پسرهاست ؟ من که اینجا فقط یک پسر می بینم. 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆