eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
16.1هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ با صدای پای تو قلب زمانه می تپد ای امید نا امیدان کی می آیی از سفر😔 ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹🍃 🍃 🌹سلام داده ام و یک جواب می خواهم 🍃جواب،از لب عالیجناب می خواهم 🌹سردوراهی"جنت" و "دیدن تو حسین" 🍃من اختیار،در این انتخاب می خواهم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 23 آذر ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:36 ☀️طلوع آفتاب: 07:06 🌝اذان ظهر: 11:59 🌑غروب آفتاب: 16:52 🌖اذان مغرب: 17:12 🌓نیمه شب شرعی: 23:14 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ ⚜﷽⚜ ❣ذكر روز شنبه 🥀يا رَبَّ العالَمين 🌸اي پروردگار جهانيان هرڪس روزشنبه این نماز را بخواند خدا او را در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد [۴رڪعت ودر هر رڪعت حمد، توحید، آیة‌الکرسے] 📚مفاتیح الجنان @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍱صبحانه ی عالی برای افزایش حافظه ! 🍯یکی از بهترین مواد طبیعی برای افزایش حافظه و تمرکز، ترکیب عسل و گردوست + همچنین این ترکیب برای از بین بردن غم و رکود روحی نیز بسیار مناسب است برای عزیزانتون بفرستید❤️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شروع هفته تون عالی 🌺🍃 درشروع هفته بهترین ها را براتون آرزو مندم بهترین هفته بهترین ایام بهترین لحظه ها بهترین کسب و کار بهترین پیشرفت ها و بهترین زندگی را روزتون زیبا و در پناه خدا🌸🍃 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 💥 💥 :✍ زندگی در خیابان 🌹شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون .. شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می خوابیدم … دیگه نمی تونستم سر کار پاره وقتم برم … می ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن 🌹اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم … شب ها با هر تکانی از خواب می پریدم … توی سطل های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می گشتم … تا اینکه دیگه خسته شدم … زندگی خیلی بهم سخت می گذشت … . 🌹با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی … اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی شد … ترس و استرس وحشتناکی داشت … دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می افتاد و تکرر ادرار می گرفتم … 🌹کم کم حرفه ای شدیم … با نقشه دزدی می کردیم … یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی های بزرگ تر و حساب شده تر می زدیم … تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد … . .🌹من از دزدی مسلحانه خوشم نمی اومد … کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می کشید … توی محله های ما به ندرت پلیس می دیدی … اگر سراغ قاچاقچی ها هم نمی رفتی امنیتش بیشتر بود … اما اونجا با اولین صدایی پلیس می ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته … . 🌹بین بچه ها دو دستگی شد … یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین … حرف حالی شون نبود … در هر صورت از هم جدا شدیم … قرار شد هر کس راه خودش رو بره ✍ادامه دارد.... @tafakornab @shamimrezvan http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌ ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 پیامبر اکرم (ص) : بنده‏ ای که مطیع 💎پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است 📚کنز العمال، ج 16، ص 467 〰➖〰➖〰➖➖〰➖〰➖ 💚«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَن یَعْفُ یَعْفُ اللهُ عَنهُ. 💎هر کس عفو و گذشت داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد نمود. (شهاب‌الاخبار، ص ۱۴۳) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💬 سوال: 🔰 اگر به نمازگزار در حال خواندن «حمد و سوره» تنه بزنند و او بی اختیار قدری حرکت نماید، نمازش چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ:  ✍ اگر از حال نمازگزار خارج نشود، نمازش باطل نیست؛ ولی ذکری را که در حال حرکت خوانده است، بنابر احتیاط واجب دوباره در حال آرامش بدن تکرار کند. 🔶 برای مثال: اگر به گونه ای حرکت کند پشت به قبله شود یا به پشت بر زمین بیفتد، نمازش باطل می شود. 🔹 آیت الله خامنه ای: آیت الله سیستانی: @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌹إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ الحجرات ، آیه ١٣ همانا گرامی ترین شما در نزد خدا با تقواترین شماست َ@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
اونقدر از نسبتی که تایماز بهم داده بود ، تو شک بودم که به به منم امیدوارم زیر لبی اکتفا کردم . تایماز رو به استاد گفت : خوب من تنهاتون می ذارم تا به کارتون برسین و اونجا رو ترک کرد. یعنی دستم بهش می رسید از وسط دو شقش می کردم . اونقدر این ای پارای آروم رو جلو روش دیده بود که یادش رفته بود من چقدر می تونم وحشی باشم . به چه جراتی بدون در نظر گرفتن من ، خودش رو همسرم معرفی کرد؟ با وجود اعصاب داغونی که تایماز برام ساخته بود ، سعی کردم تا حد توان با دقت به حرفهای استاد گوش کنم . من و استاد قرار بود روزی پنج ساعت با هم درس بخونیم . کلی کتاب برام آورده بود که قرار بود به مرور با هم بخونیم. اون روز چون جلسه ی اول بود ، سه ساعت بیشتر اونجا نموند و بعد از چند تا سرمشقی که بهم داد ، اونجا رو ترک کرد . باهاش تا دم در رفتم و خدا حافظی کردم . وقتی داشتم برمی گشتم داخل ساختمان ، چشمم به اتاق تایماز افتاد . بیرون نرفته بود . تعجب کردم چرا برای بدرقه ی استاد پایین نیومد . اما بهتر . باید تکلیفم رو با این بشر روشن می کردم .کنار پنجره بود و در حالی که به دستش رو به شیشه تکیه داده بود ، با دست دیگش پیپ می کشید . بعد از اومدن به این خونه اولین بار بود که پیپ دستش می دیدم . چند باری خونه ی پدرش دیده بودم پیپ می کشه ولی اینجا نه . با دیدنش انگار خون تو رگام فوران کرد . با سرعت به طرف اتاقش رفتم . باید باهاش اتمام حجت می کردم . اون کار خیلی بی ادبانه و بی خودی کرده بود و باید جواب قانع کننده ای به این کارش می داد. با اجازه ای که داد ، وارد اتاقش شدم. پشت میزش نشسته بود . سرش پایین بود و مثلا داشت می نوشت . سرش رو بالا آورد و گفت : چطور بود خانوم محصل ؟ از این همه بی خیالیش بیشتر حرصم گرفت . با صدای نسبتا بلندی گفتم :توضيح لطفا تایماز خان ؟ به صندلیش تکیه داد و گفت : در چه مورد ؟ این می خواست من رو بازی بده . واسه همین رفتم سر اصل مورد و گفتم : من از کی همسر شما شدم و خودم بی خبرم ؟ خندید و گفت : مشکل همینه ؟ این موضوع کوچیک باعث شده اینطوری بشی همون بچه گربه ای که یوسف خان گفته بود و داری چنگ می ندازی ؟ از اینکه مسخرم می کرد بیشتر کفری شدم . گفتم : من اجازه نمی دم بهم توهین کنین و مسخرم کنین . چرا یه همچین چیزی به استاد گفتین ؟ گفت : تو دقیقا از چی این جمله اینقدر ناراحت شدی؟ گفتم : من چیه شمام ؟ من همسرتونم ؟ من دوست ندارم دروغ بگم . چرا باید این رو می گفتین ؟ مثل اهل این خونه می گفتین دختر دوستتون هستم دیگه . رگه هایی از عصبانیت رو می تونستم به وضوح تو صورت تایماز ببينم . از پشت میزش که بلند که شد به آن ترسیدم اما خودم رو نباختم و سفت وایسادم سر جام . اومد نزدیکتر و زل زد تو چشمام و گفت : چیه نکنه گلوت پیشش گیر کرد که ناراحت شدی ؟ اگه اینطوره برم حرفم رو پس بگیرم . البته زن داره محض اطلاع . از تصوری که راجع به من کرده بود حالم بهم خورد . چرا مردها اینطور به همه چیز کثیف نگاه می کنن؟ من از دروغ بی موردی که گفته بود ناراحت بودم و دلیل می خواستم . شایدم ته دلم می خواستم اون دلیلی که دوست دارم بشنوم . اما تایماز گند زد به همه تصوراتم . گفتم :حالم از افکارت بهم خورد خان زاده . چی راجع به من فکر کردی هان ؟ با یه بار دیدن اون مرتیکه ديلاق عاشقش شدم ؟ عصبی دستش رو لای موهاش برد و گفت : پس چی ؟ چرا اینقدر با این دروغ مصلحتی به هم ریختی ؟ گفتم : من اومدم دقیقا مصلحت عنوان کردن این دروغ رو بدونم که شما اینطوری شلوغش می کنی . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 پیامبر اکرم (ص) : بنده‏ ای که مطیع 💎پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است 📚کنز العمال، ج 16، ص 467 〰➖〰➖〰➖➖〰➖〰➖ 💚«پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»: مَن یَعْفُ یَعْفُ اللهُ عَنهُ. 💎هر کس عفو و گذشت داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد نمود. (شهاب‌الاخبار، ص ۱۴۳) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh