eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
15.7هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️مبارزه با فساد " نـر" می‌خواهد ♦️"ماده‌های" قانون جوابگو نیست می‌گویند که در ایام قدیم، در یکی از پاسگاه‌‏های ژاندارمری سابق، ژاندارمی خدمت‏ می‌‏کرد که مشهور بود به سرجوخه جبّار. این سرجوخه جبار، مانند بسیاری از همگنان و همکاران خودش در آن روزگار، سواد درست و حسابی نداشت ولی تا بخواهی زبل و کارآمد بود و در سراسر منطقه خدمت او، هیچ خلافکاری را یارای نفس‏ کشیدن نبود. از قضای روزگار، در محدوده خدمت‏ سرجوخه جبار، دزدی زندگی می‌کرد که به راستی، امان مردم را بریده و خواب سرجوخه جبار را آشفته گردانیده بود. سرجوخه جبار، با آن کفایت و لیاقتی که‏ داشت، بارها، دزد را دستگیر کرده، به‏ محکمه فرستاده بود، ولی گردانندگان‏ دستگاه قضا هربار به دلایلی و از آن جمله‏ فقدان دلیل برای بزهکاری دزد یاد شده، او را رها کرده بودند، به گونه‏‌ای که،گاهی، جناب دزد، زودتر از مأموری که او را کت‌بسته به‏ مرکز دادگستری برده بود، به محل باز می‌گشت، مخصوصاً چندبار هم از جلوی پاسگاه رد می‌شد و خودی نشان می‌داد یعنی که بعله.... و برای آدم دلسوزی مثل سرجوخه جبار تحمل این موضوع خیلی سخت بود. یک روز، سرجوخه جبار، که از دستگیری و اعزام بیهوده دزد سیه‌کار و آزادی او به ستوه آمده بود، منشی‏ پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون‏ مجازات را بیاورد و محتویات آن را برای‏ سرجوخه بخواند. منشی پاسگاه، کتاب قانونی را که‏ در پاسگاه بود، آورد و از صدر تا ذیل، برای‏ سرجوخه جبار خواند. ماده 1...ماده 2...ماده 3...الخ... سرجوخه جبار، که در تمام مدت خوانده‏ شدن متن قانون مجازات، خاموش و سراپا گوش‏ بود، همین‏که منشی پاسگاه آخرین ماده قانون‏ را، خواند و کتاب را بست، حیرت زده و آزرده ‏دل، به منشی گفت: اینها که همه ‌اش "ماده" بود، آیا این کتاب، حتی یک " نـر" نداشت؟ آنگاه سرجوخه جبار، به منشی گفت: ببین در این کتاب صفحه سفید هست؟ منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد: قربان! در صفحه آخر کتاب، به اندازه‏ نصف صفحه، جای سفید باقی‏ مانده است. سرجوخه جبار گفت: قلم را بردار و این مطالب را که می‏‌گویم‏ بنویس و چنین تقریر کرد: " نـر" سرجوخه جبار: هرگاه یک نفر، شش‏ بار به گناه دزدی، از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات، از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل‏ بیاید و کار خودش را از سر بگیرد، برابر " نـر" سرجوخه جبار، محکوم است به اعدام! پس از اتمام کار منشی، سرجوخه جبار، نخست، زیر نوشته را انگشت زد و مهر کرد و پس از آن، دستور داد، دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند.آنگاه او را در برابر جوخه‌آتش قرار داد و فرمان اعدام را در باره‌‏اش اجراء کرد. گویا خبر این ماجرا، به گوش حاکم وقت‏ رسانده شد و حاکم دستور داد سرجوخه جبار را، به حضورش ببرند. هنگامی که سرجوخه جبار، به حضور حاکم‏ رسید، حاکم پرخاش‏ کنان از او پرسید چرا چنان‏ کاری کرده است. سرجوخه جبار پاسخ داد: قربان! من دیدم در سراسر قانون‏ مجازات، هرچه هست، "ماده" است ولی حتی یک‏ " نـر" توی آن همه "ماده" نیست و آن‏وقت‏ فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی‏ که یک منطقه را، با شرارت‏‌هایش جان به سر کرده است، هربار که دستگیر می‏‌شود، بدون‏ آن‏که آسیبی دیده باشد، آزاد می‏‌شود و به محل‏ باز می‌‏گردد. این بود که لازم دیدم درمیان‏ "ماده‌های" قانون مجازات، یک " نـر" هم باشد. این است که خودم آن " نـر" را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون " نـر" اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گردانیدم! و حق با سرجوخه جبار بود با این "ماده‌ها" نمی‌شود بافساد مبارزه کرد، " نـر " می‌خواهد....!
براساس روانشناسی ، اکثره مشکلات زمانی حل می شوند که بهشون فکر نکنیم !!!
🌿 ✍من نرگس هستم حدود یکساله با پدرام ازدواج کردم... از همون ابتدا متوجه نگاه های مخفی پدر شوهرم به خودم میشدم... پدر شوهرم از حق نگذریم از شوهرم جذابتر و خشگلتر مونده بود 👈یه وقتایی تعجب میکردم اما به روی خودم نمیاوردم... یه روز پدرام برای ماموریت به عسلویه رفت...یکی زنگ در را زد آیفون را برداشتم دیدم پدر شوهرمه خیلی ترسیدم در را باز کردم و سریع کنار تلفن نشستم و به مادرم زنگ زدم تا خودش را ب منزلمان برساند پدر شوهرم در خانه را باز کرد و‌وارد شد دو تا نون سنگک دستش بود و گفت چطوری دخترم امده ام باهات صبحانه بخورم چه خبر و مشغول صحبت شد از کارهایش سر در نمیاوردم... گفتم من صبحانه خورده ام اگر میخواهید برای شما بیاورم...ناگهان دست در جیبش کرد و گفت این پول را بگیر تا زمانیکه شوهرت خونه نیست داشته باشی...کم و کسری هم داشتی به من زنگ بزن...نانها را روی میز آشپزخانه گذاشت خداحافظی کرد و رفت... و من ...و من ماندم و هزاران فکر و گمان کثیف و بد نسبت به پدر شوهرم از درگاه خداوند توبه کردم و خواستم که مرا ببخشد از قرآن بپرس👇👇 ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيراً مِنَ‌ الظَّنِ‌ إِنَ‌ بَعْضَ‌ الظَّنِ‌ إِثْمٌ‌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ يَغْتَبْ‌ بَعْضُکُمْ‌ بَعْضاً أَ يُحِبُ‌ أَحَدُکُمْ‌ أَنْ‌ يَأْکُلَ‌ لَحْمَ‌ أَخِيهِ‌ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ إِنَ‌ اللَّهَ‌ تَوَّابٌ‌ رَحِيمٌ‌ 💥ترجمه ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید،چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!(به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است...
✅‌۷سبز را بخورید👇 🥬کاهو:خواب آور 🥝کیوی:پیشگیری از سرما خوردگی 🌶فلفل دلمه:تقویت حافظه 🌿کرفس:تقویت اعصاب 🍈زیتون:دوستدارقلب 🥦کلم بروکلی:دشمن پوکی استخوان 🥒خیار:زیبایی پوست
✨﷽✨ ✨ نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده... "صادقانه زندگی کنید" ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ حـال خـوبت را ⭐️ به هیچکـس گـره نـزن... یادبگیر بدون نیاز به دیگران شاد باشی بخندی و آرام باشی ⭐️ امیدت فقط به خدا باشه ⭐️ شبتون سرشار از آرامش... ‎‌‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم 💫الهی به امیدتو گاهی فکر می‌کنم آفتابگردان‌ها هم، از من عاقل‌ترند که تا چشم باز می کنند؛ سر به سوی تو، بالا می‌گیرند! معبودم... صبحی که با سلامِ تو کلید می‌خورد؛ آرام، به مقصدِ شب ختم می‌شود... ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ ⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ 🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
☝️ 🌎اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 14 اسفند ماه 1399 🌞اذان صبح: 05:07 ☀️طلوع آفتاب: 06:30 🌝اذان ظهر: 12:16 🌑غروب آفتاب: 18:02 🌖اذان مغرب: 18:21 🌓نیمه شب شرعی: 23:35
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 💢: 🔹1) فعل: رباخوردن 🔹2) ترکِ فعل: زکات ‌ندادن 🔹3) نیّت و گمان بد (إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) مانند: کسی که پول ندارد به نیازمند بدهد و در مورد نیازمندان هم بدگمان است و آنان را دروغگو و انسان‌های پستی که لایق فقر هستند تصوّر می‌کند. وعدۂ مجازات این گروه در سرای آخرت قطعی شده است. 🌸 يعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ: 🌸 أمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا ۚ سَاءَ مَا يَحْكُمُون ️آیا آنان که کار زشت و اعمال ناشایسته مرتکب می‌شوند پنداشتند که بر ما سبقت گیرند (و از عقاب ما خلاصی یابند)؟ بسیار بد حکم می‌کنند. 📖 سوره عنکبوت/آیه ۴ 👈 ️این گروه کسانی هستند که گناه را در فعل و عمل مرتکب می‌شوند و ارادۂ خدا بر مجازاتِ دنیوی این افراد هم در مواردی قطعی است. کسی که به پدر مادر خود خدمت نمی‌کند فرق دارد با کسی که والدین خود را هم خدمت نمی‌کند و هم آزار می‌دهد که شامل این آیه می‌گردد. این دسته از گناهان را خداوند وعدۂ عذاب در دنیا فرموده است، ولی شاید ببخشد یا به سرایِ دیگر موکول کند. 🌸 اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ: 🌸 أمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ ۚ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ 🔹️آیا آنان که مرتکب اعمال زشت و تبه‌کاری شدند گمان کردند رتبهٔ آن‌ها را مانند کسانی که ایمان آورده و نیکوکار شدند قرار می‌دهیم تا در مرگ و زندگانی هم با مؤمنان یکسان باشند؟ حکم آن‌ها اندیشه بسیار باطل و جاهلانه‌ای است. 📖 سوره جاثیه/۲۱ 🔹 اجْتَرَحُوا از جراحت می‌آید، یعنی زخمی‌کردن انسان دیگر با گناه و روح خود گناه‌کننده که با این گناه مورد جراحت قرار می‌گیرد. 🌹 امام صادق (ع) می‌فرمایند: تأثیر کار بد در شخص از اثر کارد در گوشت سریع‌تر است. 🔸مثال: کسی که آبروی کسی را می‌بَرد با این گناه، هم او را و هم روح خویش را زخمی می‌کند. حضرت حق‌تعالی برای چنین گناهانی وعدۂ قطعی و بلاشک دنیوی و اخروی را داده است. (سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ) 🌹نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرمایند: هرکس زیانی به کسی رساند، خدا زیانش رساند و هر کس سخت‌گیری کند، خداوند بر او سخت‌گیری‌ نماید. 🌹و نیز در حدیث دیگر فرمودند: خداوند دو چیز را در این جهان مجازات می‌کند: تجاوز به حقوق دیگران و دیگر عاقِ والدین 🔹 کسی که به سائلی اعتناء نمی‌کند سیئه کَسب می‌کند، ولی کسی که سائلی را با دست یا زخم زبان خویش می‌راند "اجْتَرَحُوا السَّيِّئَات" (هم او را زخمی و هم روح خویش را زخمی می‌کند) مرتکب می‌شود، و یا رباخواری از یک فرد ثروتمند "کَسَب السَّيِّئَات" ولی همین رباخواری از یک انسان نیازمند که باعث ویرانی زندگی او می‌شود "اجْتَرَحُوا السَّيِّئَات" است. ☝ بسیاری از والدین مؤمن به دنبال این هستند که با نذر و نماز و روزه، مشکلات فرزندان خویش را حل کنند ولی غافل از این هستند تا فرزندان از ظلم خود توبه نکنند، پیغمبر (نوح) هم که باشیم دعا در حق فرزند مستجاب نمی‌شود. 🌸 ولَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ️و دربارۂ ستمکاران که البته باید غرق شوند دیگر با من سخن مگوی. 📖 سوره هود/ ۳۷ 🔥اگر ظالم باشیم شیطان به جای این‌که ما را هدایت کند تا به گناه خود آگاه شویم و توبه کنیم، ما را به فراموشی می‌اندازد و ما را در چشم خود مقدّس جلوه می‌دهد و می‌گوید: تو طلسم شده‌ای و باید برای رفعِ بلاء سراغ دعانویس و جادوگر بروی... (که از گناهان کبیره است) و می‌خواهد با همان ایادی خود و دعاها و طلسم هایی که برای تو می‌نویسند بیشتر گمراهت کند تا در راه خطا بروی.... ⚠ تذکر مهم: مثال‌هایی که در این تدبر آورده شده است قطعی نیستند، زیرا تفکیک گناهان بر صغیره و کبیره خود امری خطاست و انسان مؤمن باید همهٔ گناهان را، گناه کبیره پندارد. این مثال‌ها از روی ناچاری و برای تقریب ذهن به موضوع تدبر است چرا که این آیات، جزء آیات متشابه بوده و تفکیک گناهان در این سه دسته‌بندی امری سخت و محال است. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
💙 🥀لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين 💥معبودي جز خدا نيست 💥پادشاه برحق آشكار ➖➖➖➖➖➖ 💎روز ۵شنبه ۲ رڪعت نمازبـہ نیت ڪسب مال وثروت بخواند‌ و سپس《سوره یاسین》بخواندواین عمل را تا ۳ روز انجام دهد بهتر است  📚گوهر شب چراغ ۱۵۷/ ۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پنج شنبه است 💫 رویاد کنیم... ✨با و یک ... 💫برای در گذشتگان ✨ شاید همه دلتنگیم ؛ بهر 💫که نیست یااینکه دل دیوانه وار دلتنگ ✨ . قرین 💫تمام اسیران خاک ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ ⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ 🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⚠ ... 🔸 انرژی ها در دو جای بدن تراکم بالاتری دارند: اطراف کف دستها و اطراف چشم ها 🔸عصبانیت، خشم، نفرت و... باعث ایجاد انرژی های منفی در اطراف چشم میشوند به همین دلیل از حالت چشم یک نفر می شود حالت روحی اش را فهمید. ❓ زخم چیست؟ 🔸 وقتی از درون حالمان از انباشتن صفاتی چون عصبانیت، حسادت، کینه و ....... بسیار بد است اما وانمود می کنیم که خوبیم ، منفی ترین انرژی ممکن از چشمان ساطع می شود. 🔸مثال : فرزند شما بسیار لاغر است ...به خانه همسایه میروید که فرزندی فربه دارد در ظاهر میگویید : به چه خوشگلی، تپل مپلی...اما در درون میگویید ببین تو رو خدا چی میخوری اینقد چاقی 🔸از درون خرابیم از بیرون نشان می دهیم عالی هستیم ، زمینه چشم زخم فراهم شده و منفی ترین انرژی ساطع میشود که میتواند تجسم یابد و به شکلی اتفاق افتد ⁉️میگویند پدر و مادر هم فرزند را چشم می زنند ⭕ امکان ندارد، پدر و مادر شاید به دلیل حساسیت و نگرانی باعث ایجاد انرژی منفی شوند اما چشم زخم، نه. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
نسخه طب سنتی برای پوکی استخوان👇 🔺ناشتا، ارده با عسل 🔺صبح، شیر عسل 🔺ظهر، شیر خرما 🔺عصرانه، پودر سنجد با شیر یا مخلوط شیره توت، خرما و انگور 🔺شب، مغز گردو با پنیر ✔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الـهـی که امـروزتـون 💕پرباشه از خبرای خوش 🌸پر باشه از پـیام های 💕زیبـای عشق و محبت 🌸الـهـی خـدا هر لحظه 💕حواسش بهتون باشه 🌸آخرهفته خوبی داشته باشید
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 خوب جایی رو نمی‌دیدم ، بلند شد شروع کردن به زدنم دستم رو جلوی صورتم گرفتم می‌گفت اون تفنگ رو بده من می‌کشمش با رفیقش درگیر شد رفیقش می‌گفت بهت نمیدم... بلند شدم به پشت سرم دست زدم خون آلود شده بود بازم جلو آمد با مشت به سینش زدم ولی هُلم داد خوردم زمین هر چهارتاشون شروع کردن به زدنم از هر طرفی با لگد بهم می‌زدن با دستم جلو صورتم رو گرفته بودم تا یکیشون گفت بسشه بزارید اینجا بمیره... کاپشنم پاره شده بود فقط دعا می‌کردم زود برسم که کول رو تحویل بدم استراحت کنم پام درد عجیبی داشت و به شدت می‌لنگیدم...از روی کوه پایین رو نگاه کردم مردم رو دیدم دلم خوش شد دوست داشتم فریاد بزنم بگم من آمدم ولی خندم گرفت به خودم گفتم چیکار کردی مگه تو کی هستی قرار نیست کسی چشم به راهت باشه... فقط صاحب باره اونم که فقط بارش رو می‌خواد رفتم پایین آنقدر خسته بودم که تقریبا خودم رو می‌کشیدم تا رسیدم پایین یکی منو دید گفت چرا این طوری هستی لباسات چرا خونی گرگ‌ها بهت حمله کردن...؟؟؟؟ گفتم چیزی نیست همه بهم نگاه می‌کردن یکی گفت چرا می‌لنگی گفتم پام سردشه بی حسه گفت بشین ببینم سیاه نشده گفتم پام چرا سیاه بشه گفت اگر سرما بخوره پات سیاه میشه باید قطعش کنی.... استرس تمام وجودم رو گرفت تا جوراب هام و در آوردم تو دلم می‌گفتم نه خدایا پام رو ازم نگیر... وقتی نگاهش کردم سالم بود، خدا رو شکر می‌کردم یکی گفت پاشو من ماشینم اینجاست برو تو ماشینم، برام بخاری روشن کرد به این فکر می‌کردم که اگر پام رو از دست می‌دادم چی می‌شد... سرم رو گزاشتم رو داشبورد ماشین تا تونستم گریه کردم . به صاحب بار زنگ زدن اومد وقتی منو دید گفت کو بارم..!؟ بهش دادم یه که بهم نگاه کرد گفتم اگر میشه منو تا یه جایی برسونید گفت: سوار شو تو راه خواستم بگم پولم رو بده... گفت دیشب تمام بارهام رو گرفتن تو چطور بارت رو آوردی تا اینجا؟ چرا مال تو رو نگرفتن؟ گفتم وقتی مامورا امدن همه کول هاشون رو انداختن فرار کردن منم انداختم ولی بعد برش داشتم... گفت چرا؟؟ گفتم آخه آون اقایی که بار رو بهم داد گفت امانت باشه پیشتون ماشین رو نگاه داشت بهم نگاه کرد..... گفت چیییی؟ جونت مهمتر بود یا این وسایل؟ گفتم نمیدونستم چیکار کنم گفت پس چرا صبح بر نگشتی گفتم دیشب گم شدم به روستایی رفتم گفت اونجا که خییییلی دوره گفت از اول برام تعریف کن ببینم چرا لباسات خونیه..؟ همه رو براش تعریف کردم گفت تو دیونه ای بخدا آخه این وسایل چه ارزشی داره آخه به خاطر یه حرف جونت رو به خطر انداختی؟ پرسید چرا نرفتی دنبال یه شغل دیگه گفتم رفتم ولی کسی بهم چیزی نمی‌داد همه ازم ضمانت می‌خواستن منم کسی و چیزی نداشتم پیششون بزارم و خلاصه با این حرفها رسیدیم شهر.... گفتم اگر میشه یه گوشه نگه داری من پیاده میشم روم نمی‌شد بگم پولم رو بده گفت با این وضعت کجا...؟ می‌برمت بیمارستان گفتم نه نمیام چیزی نیست گفت بشین بابا... رفتیم بیمارستان گفت شماره پدرت رو بده بهشون خبر بدم نگران نباشن گفتم لازم‌ نیست ولش کن گفت نمی‌شه تو که بی‌کس و کار نیستی... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام 👈 ....🍒 👈 خوب جایی رو نمی‌دیدم ، بلند شد شروع کردن به زدنم دستم رو جلوی صورتم گرفتم می‌گفت اون تفنگ رو بده من می‌کشمش با رفیقش درگیر شد رفیقش می‌گفت بهت نمیدم... بلند شدم به پشت سرم دست زدم خون آلود شده بود بازم جلو آمد با مشت به سینش زدم ولی هُلم داد خوردم زمین هر چهارتاشون شروع کردن به زدنم از هر طرفی با لگد بهم می‌زدن با دستم جلو صورتم رو گرفته بودم تا یکیشون گفت بسشه بزارید اینجا بمیره... کاپشنم پاره شده بود فقط دعا می‌کردم زود برسم که کول رو تحویل بدم استراحت کنم پام درد عجیبی داشت و به شدت می‌لنگیدم...از روی کوه پایین رو نگاه کردم مردم رو دیدم دلم خوش شد دوست داشتم فریاد بزنم بگم من آمدم ولی خندم گرفت به خودم گفتم چیکار کردی مگه تو کی هستی قرار نیست کسی چشم به راهت باشه... فقط صاحب باره اونم که فقط بارش رو می‌خواد رفتم پایین آنقدر خسته بودم که تقریبا خودم رو می‌کشیدم تا رسیدم پایین یکی منو دید گفت چرا این طوری هستی لباسات چرا خونی گرگ‌ها بهت حمله کردن...؟؟؟؟ گفتم چیزی نیست همه بهم نگاه می‌کردن یکی گفت چرا می‌لنگی گفتم پام سردشه بی حسه گفت بشین ببینم سیاه نشده گفتم پام چرا سیاه بشه گفت اگر سرما بخوره پات سیاه میشه باید قطعش کنی.... استرس تمام وجودم رو گرفت تا جوراب هام و در آوردم تو دلم می‌گفتم نه خدایا پام رو ازم نگیر... وقتی نگاهش کردم سالم بود، خدا رو شکر می‌کردم یکی گفت پاشو من ماشینم اینجاست برو تو ماشینم، برام بخاری روشن کرد به این فکر می‌کردم که اگر پام رو از دست می‌دادم چی می‌شد... سرم رو گزاشتم رو داشبورد ماشین تا تونستم گریه کردم . به صاحب بار زنگ زدن اومد وقتی منو دید گفت کو بارم..!؟ بهش دادم یه که بهم نگاه کرد گفتم اگر میشه منو تا یه جایی برسونید گفت: سوار شو تو راه خواستم بگم پولم رو بده... گفت دیشب تمام بارهام رو گرفتن تو چطور بارت رو آوردی تا اینجا؟ چرا مال تو رو نگرفتن؟ گفتم وقتی مامورا امدن همه کول هاشون رو انداختن فرار کردن منم انداختم ولی بعد برش داشتم... گفت چرا؟؟ گفتم آخه آون اقایی که بار رو بهم داد گفت امانت باشه پیشتون ماشین رو نگاه داشت بهم نگاه کرد..... گفت چیییی؟ جونت مهمتر بود یا این وسایل؟ گفتم نمیدونستم چیکار کنم گفت پس چرا صبح بر نگشتی گفتم دیشب گم شدم به روستایی رفتم گفت اونجا که خییییلی دوره گفت از اول برام تعریف کن ببینم چرا لباسات خونیه..؟ همه رو براش تعریف کردم گفت تو دیونه ای بخدا آخه این وسایل چه ارزشی داره آخه به خاطر یه حرف جونت رو به خطر انداختی؟ پرسید چرا نرفتی دنبال یه شغل دیگه گفتم رفتم ولی کسی بهم چیزی نمی‌داد همه ازم ضمانت می‌خواستن منم کسی و چیزی نداشتم پیششون بزارم و خلاصه با این حرفها رسیدیم شهر.... گفتم اگر میشه یه گوشه نگه داری من پیاده میشم روم نمی‌شد بگم پولم رو بده گفت با این وضعت کجا...؟ می‌برمت بیمارستان گفتم نه نمیام چیزی نیست گفت بشین بابا... رفتیم بیمارستان گفت شماره پدرت رو بده بهشون خبر بدم نگران نباشن گفتم لازم‌ نیست ولش کن گفت نمی‌شه تو که بی‌کس و کار نیستی... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
از امام جواد(علیه السلام)روایت شد: هر گاه آمد، و از و امانت او راضی بودید؛ او را نکنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی بپا می شود.💖 📒✏️📝📚التهذیب، 7:369 )فرمودند: مومن به توفیق خدا و داشتن پندگویی درونی و خوی نصیحت پذیری از کسی که او را نصیحت میکند،نیاز دارد. 🔸تحف العقول صفحه ۴۵۷
🔸 پاک بودن ❓سؤال: تماس دست با الکل طبی چه حکمی دارد؟ ✅ پاسخ: بدون علم به محکوم به طهارت است. 📚استفتئات رهبری
🔸 دعایی برای رفع که حضرت زهرا(علیهاالسلام) به سلمان آموختند 🔻سیّد‌ابن‌طاووس در کتاب «مُهَج‌ُالدَّعوات» از سلمان روایتى نقل کرده که در آخر روایت مطلبى آمده به این مضمون: حضرت فاطمه (علیها‌السلام) کلامى به من آموخت که از حضرت رسول (صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) فرا گرفته بود، ایشان آن را در صبح و شام می‌خواند به من فرمود: اگر می‌خواهى هرگز در دنیا دچار تب نشوى بر آن مداومت کن. و آن کلام این است: ✅ بِسْمِ اللهِ النُّورِ بِسْمِ اللهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُورِ بِسْمِ اللهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى کِتابٍ مَسْطُورٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِیٍّ مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِله الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَعَلَى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ مَشْکُورٌ وَصَلَّ اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ. 🔹سلمان فرموده: چون آن را از حضرت فاطمه (علیها‌السلام) آموختم به خدا آن را به بیش از هزار نفر از مردم مکه و مدینه که دچار تب بودند تعلیم دادم، پس همه‌ی آنان به اذن خداى تعالى شفاء یافتند. 📖 منبع: مفاتیح‌الجنان. پ‌.ن: لازم به یادآوری است علاوه بر پیشگیری و رعایت موارد بهداشتی و درمان‌های مادی که پزشکان محترم و متعهد و متخصص دستورِ آن را می‌دهند، درمان‌های معنوی و دستورالعمل‌های بزرگان نیز بسیار مفید و موجب شفاء خواهد بود ان‌شاءالله. @
✨رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ✨وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ✨أَنْتَ مَوْلَانَا ﴿۲۸۶﴾ ✨پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم ✨بر ما تحميل مكن‏ و از ما درگذر ✨و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور ✨سرور ما تويى‏ (۲۸۶) 📚سوره مبارکه البقرة ✍بخشی از آیه ۲۸۶
♦️در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ... یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ کفاش گفت روزی سه درهم تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ... کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ... تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ، کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت : بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده! ‎‌‌‌
ناصرالدین شاه و زغال فروش گویندناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جهنم بوده‌ای؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟» ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «این هایی که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم دیدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!» http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشا⬆️⬆️⬆️
✅‌‌‌‌‌ پنج گیاه قدرتمند برای تقویت استخوان: 🔺اسفناج :ضد پوکی 🔺کنـــجد : ضد درد و التهاب 🔺بــــادام : استحکام استخوان 🔺تخم کتان : ضد تحلیل بافت ها 🔺کلم بروکلی: تامین کلسیم
✨﷽✨ ✨ 💞گاهی برای رشد کردن باید سختـے کشید 💞گاهـے برای فهمیدن باید شکست خورد 💞و گاهـی برای به دست آوردن باید از دست داد 💞خواستن اگر با تمام وجود باشد، هیچ سدی نمی تواند مانع شود!