هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃#چرامادعامےکنیم؟
در حالے کہ خداوند از خواستہ هاے ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همہ را مےداند.
🌸🍃دعا تجمع نیروهاے درونے ما است تا بتوانیم آرمانے را کہ در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم و در این کار از حق و حقیقت کہ همان خداست یارے مےگیریم...
🌸🍃یڪ قانون فیزیکے مےگہ کہ:
هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژے بہ سمت مشخصے است.انرژے بدن من و شما قابل هدایت بہ یڪ سمت مشخص است.اگر بہ چیز مشخصے فکر کنیم انرژے ما بہ سمت اون چیز مشخص مےره...
🌸🍃خیلے وقتہا مےشہ کہ بہ کسے زنگ مےزنیم و مےگہ:
🌷- "چہ خوب شد زنگ زدے!"
🌷- "داشتم بہت زنگ مےزدم!"
🌷- "داشتم بہت فکر مےکردم!"
🌷- "حلال زاده!"
🌸🍃نکتہء جالبش اینہ کہ من بہ محض اینکہ بہ شخص خاصے هر جاے دنیا کہ فکر کنم انرژےهاے من بلافاصلہ بہ سمت اون حرکت مےکنہ و بلافاصلہ بہ او مےرسہ بدون سپرے شدن زمان.در فیزیڪ بہ این مےگن "جهش کوانتومے"یعنے انرژے ما از زمان عبور مےكند...
✅پس بہترین دعاها را بہ همدیگر هدیہ کنیم.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅مبارزه با کم خونی با فرنی در صبحانه:
▫️به کودکان کم خون خود در وعده صبحانه فرنی بدهید
🍲یک کاسه فرنی حاوی پروتئین ، فیبر ، آهن و اسید فولیک است
▫️که برای کودکانی که زود به زود مریض می شوند مفید است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام در این
🍃یکشنبه زیبا
🌹آرزو میکنم
🍃سلامتي
🌹دل خوشی
🍃شادي
🌹امنیت
🍃ایمان
🌹ثروت
🍃عاقبت بخیري
🌹روزیتون باشه
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 زندگیات را
به تعویق نینداز؛
برای هیچکس،
برای هیچ چیز!
🌸 نگو تا رسیدن فلان آدم و فلان شرایط و فلان موقعیت صبر میکنم، نگو دلخوشیها برای خوش کردنِ حال دلم بیش از اندازه کوچکند،
نگو بعدا که اوضاع بهتر شد ، دستی خواهم کشید به سر و گوش احوالم،
🌸 احوالت را بندِ اوضاع و شرایط نکن.
که لازم است همیشه خوب باشی،
همیشه بخندی و همیشه دلت خوش باشد...
🌸 شادیها و لبخندهاتان را برای روز مبادا کنار نگذارید، منتظر نمانید، عجول باشید؛
که زندگی چایی است در مسیر باد و خیلی زود از دهان میافتد ...
🌹زندگیتون سرشار از عشق و آرامش و شادکامی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه هایی که نیاز داشتم وقتی ۲۰ سالم بود، یکی میزد پشت کمرم و بهم میگفت. قطعا قوی تر از الان بودم.
حالا میزنم پشت کمرتون و بهتون میگم. شماهم بزنید پشت کمر آدمهای اطرافتون، بهشون بگید. این چرخه ی توصیه های مثبت رو بگردونید توی دنیاهای همدیگه. ❤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💎مولاعلی(علیه السلام):
🔸آن كه كينه را كنار بگذارد،
قلب و عقلش آرامش مى يابد.🔸
📚غرر الحكم : ح 8584
➖〰➖➖〰➖〰➖〰➖
#امام_علی_علیه_السلام :
الجِهادُ عِمادُ الدِّينِ ، و مِنْهاجُ السُّعَداءِ .
جهاد ستون دين و راه روشن نيكبختان است.
📚 غرر الحكم : حدیث 1346
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپکوتاه☝️ #احکام_شرعی
#احکام_شرعی #وضوی_ارتماسی
➖〰➖〰➖〰➖〰➖
﷽ #احکام_وضو
❓پرسش
بستن شیر آب در حال وضو چه حکمی دارد؟
✅پاسخ
اشکال ندارد.
نکته: اگر بعد از ریختن آب روی اعضای وضو، نخست شیر آب بسته شود و سپس وضوی اعضا کامل شود، از اسراف جلوگیری خواهد شد و برای مسح، اشکالی پیش نخواهد آمد.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ
✨أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ
✨مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ
✨لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(۲۱)
✨و از نشانههاى او آن است كه
✨از جنس خودتان همسرانى براى
✨شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد
✨و خداوند ميان شما دوستی و مهربانی
✨قرار داد بى شك در اين نعمت الهى
✨براى گروهى كه مىانديشند
✨نشانههاى قطعى است(۲۱)
📚 سوره مبارکه الروم✍آیه ۲۱
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛄️همیشه که نباید همه چیز ،
خوب باشد !
در دلِ مشکلات است که آدم ،
ساخته می شود .
⛄️گاهی همین سختی ها و مشکلات پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها 🤍
در مواقعِ سختی ، نا امید نباش .
برایِ آرزوهایت بجنگ ✊
و محکم تر از قبل ، ادامه بده ...🏃♂
چه بسیارند ؛ جاده های همواری ،
که به مرداب ختم می شوند ،🪷
و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛
که به زیباترین مسیر ها می رسند .🚂
تسلیم نشو ... ❗️
شاید پله ی بعد ؛
ایستگاهِ خوشبختی ات باشد 🥰
✍@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در رحمت خدا
همیشہ باز است
و فانوس قشنگش
همیشــــہ روشن ❤️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
📚 راز #ضرب_مثل #بز_خری_میکنی
و حکایت خواندنی ملانصرالدین
🔴روزی بود و روزگاری بود...
یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت "گاوش" را به بازار ببرد و بفروشد.
پیش از رفتن به بازار "آب و علف" خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد.
یکی از آدم های "بدکار" وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا بفروشد "فکر شیطانی" به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره "کلاه بگذارد."
او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها در میان گذاشت و "طبق نقشه" یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند.
اوّلی گفت: عمو جان این "بز" را چند می فروشی؟!
ملانصرالدین گفت: "این حیوان گاو است و بز نیست."
مرد گفت: گاو است؟
به حق چیزهای نشنیده!
مردم بز را به بازار می آورند تا به "اسم گاو" بفروشند.
ملاّ داشت "عصبانی" می شد که مرد حیله گر راهش را گرفت و رفت.
دوّمی آمد و گفت: ملاّ جان بزت را چند می فروشی؟!
ملّا از کوره در رفت و گفت:
"مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه بز؟"
مرد "حیله گر" گفت: چرا عصبانی می شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش!
چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان "قیمتش" چند است»
ملا گفت: «ده سکه»
خریدار گفت: ده سکه؟!!
"مگر می خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی ارزد..."
ملا باز هم عصبانی شد و گفت:
گاو؟ پس چی که گاو می فروشم...
خریدار گفت: دروغ به این بزرگی!
مگر مردم "نادان" هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند.
ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت: «نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعاً بز است نه گاو!!»
خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت:
ببخشید آقا!
آیا این "بز شما" شیر هم می دهد؟
مّلا که "شک" در دلش بود گفت: «نه آقا، بز است، به درد این می خورد که زمین را شخم بزند»
خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می فروشی تا با آن زمینم را "شخم بزنم"»
ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می کنم مردی به این "محترمی" هم حرف سه نفر قبلی را تکرار می کند»
"معامله انجام شد."
ملا گاوش را که دیگر "مطمئن" بود، بز است به "دو سکه" فروخت و به خانه اش برگشت.
" دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند."
از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر جنسی را به قیمت کمتری بخرد میگویند؛
" بز خری می کنی "
به کانال ما بپیوندید 🔽
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
اگر پيش همه شرمندهام - پيش دزده رو سفيدم
يكی از ثروتمندان ، ميهمانی باشكوهی ترتيب داد و از همهی اشراف و مقامات بلندپايهی شهر دعوت كرد تا در ميهمانیاش شركت كنند.
همهی ميهمانان خوشحال بهنظر میرسيدند. انواع و اقسام غذاها، ميوهها، نوشيدنیها، شيرينيها و خوردنیهایی ، براي پذيرايی از ميهمانان آماده شده بود . خدمتگزاران از ميهمانان پذيرايی میكردند.
يكی از خدمتگزاران بيمار و ضعيف بود و قدرت حركت زيادی نداشت. به همين دليل كارش اين شده بود كه گوشهای بنشيند و كفش ميهمانان را جفت كند.
بهخاطر بيماری حال و حوصلهی خنديدن و خوشآمد گفتن هم نداشت. سرش را پايين انداخته بود و كار خودش را میكرد.
ناگهان يكی از ميهمانان با صدای بلندی گفت: "ساعتم! ساعت طلای گرانقيمتم نيست."
ميهمانان دور مردی كه ساعت طلايش گم شده بود، جمع شدند و هركس حرفی میزد:
مطمئن هستيد كه آن را با خودتان آورده بوديد؟
نكند ساعتتان را توی خانهی خودتان جا گذاشته باشيد.
بهتر نيست جيب لباسهايتان را يکبار ديگر بگرديد؟
شايد كسی ساعت شما را دزديده باشد.
آخر اينجا كسی نيست كه اهل دزدی باشد.
بله، راست میگفت. كسی باور نمیكرد كه حتی يكی از آن ميهمانان ثروتمند و با شخصيت دزد باشد.
صاحب ساعت گفت: "بله حتماً يکنفر آن را دزديده است. من ساعت طلايم را با خودم به اينجا آورده بودم. مطمئنم، همين نيمساعت پيش بود كه به ساعتم نگاه كردم ببينم ساعت چند است."
صاحب ساعت از اينكه ساعت باارزش و طلای خودش را از دست داده خيلی ناراحت بود. اما ميزبان از او ناراحتتر بود. او اصلاً دلش نمیخواست ميهمانی باشكوهش بهم بخورد و آن همه هزينه و دردسری كه تحمل كرده از بين برود.
ميهمانی تقريباً بهم خورد. همه دنبال ساعت طلا میگشتند . اوضاع ناجور ميهمانی را فرياد يکنفر ناجورتر كرد: "هر كس خواست از باغ خارج شود بگرديد تا شک و ترديدها از بين برود."
اين حرف، توهين بزرگی به آن ميهمانان عاليقدر به حساب میآمد
صدای اعتراض همه بلند شده بود كه ناگهان يكی از ميهمانان رو كرد به بقيه و با صدای بلند گفت: "ما آدمهای با شخصيتی هستيم. مسلماً دزدی ساعت كار هيچ يک از ما نيست. اما من فكر میكنم دزد ساعت را پيدا كردهام."
همه به حرفهای او توجه كردند. او با اطمينان خدمتگزار بيمار و ضعيف را نشان داد و گفت: "رفتار او خيلي مشكوک است. حتماً ساعت را او دزديده است."
پيش از اينكه صاحب ميهمانی واكنشی از خود نشان بدهد، خدمتگزاران ديگر به سر آن خدمتگزار بيچاره ريختند و تمام سوراخسمبههای لباسش را جستجو كردند.
خدمتگزار بيچاره كه گناهی نداشت، با ناله گفت: "اگر پيش همه شرمندهام، پيش دزد رو سفيدم. لااقل يکنفر توی اين جمع هست كه به بیگناهی من اطمينان دارد. و او كسی جز دزد ساعت طلا نيست."
نگاه خدمتگزار بيچاره، هنگامی كه اين حرف را میزد، بهسوی همان كسی بود كه او را متهم به دزدی كرده بود. ناخودآگاه همه متوجه او شدند. ميزبان بهطرف او رفت و گفت: "چه ناراحت بشوی و چه نشوی بايد تو را بگردم." و پيش از آنكه مرد فرصت دفاع از خود را پيدا كند، به جستجوی جيبهای او پرداخت.
خيلی زود ساعت طلا از توی جيب بغل ميهمان ثروتمند پيدا شد. همه فهميدند كه بيهوده به خدمتگزار بيچاره اتهام دزدی زدهاند. ميهمان با سری افكنده ميهمانی را ترک كرد.
از آن به بعد، وقتی آدم بیگناهی امكان دفاع از خود را نداشته باشد، میگويد: "اگر پيش همه شرمندهام، پيش دزد روسفيدم."
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
با طناب کسی توی چاه رفتن
شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت.
سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن.
دزد که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم.
دزد از داخل چاه بلند فریاد زد: آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی.
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 راز #ضرب_مثل #بز_خری_میکنی
و حکایت خواندنی ملانصرالدین
🔴روزی بود و روزگاری بود...
یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت "گاوش" را به بازار ببرد و بفروشد.
پیش از رفتن به بازار "آب و علف" خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد.
یکی از آدم های "بدکار" وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا بفروشد "فکر شیطانی" به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره "کلاه بگذارد."
او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها در میان گذاشت و "طبق نقشه" یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند.
اوّلی گفت: عمو جان این "بز" را چند می فروشی؟!
ملانصرالدین گفت: "این حیوان گاو است و بز نیست."
مرد گفت: گاو است؟
به حق چیزهای نشنیده!
مردم بز را به بازار می آورند تا به "اسم گاو" بفروشند.
ملاّ داشت "عصبانی" می شد که مرد حیله گر راهش را گرفت و رفت.
دوّمی آمد و گفت: ملاّ جان بزت را چند می فروشی؟!
ملّا از کوره در رفت و گفت:
"مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه بز؟"
مرد "حیله گر" گفت: چرا عصبانی می شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش!
چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان "قیمتش" چند است»
ملا گفت: «ده سکه»
خریدار گفت: ده سکه؟!!
"مگر می خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی ارزد..."
ملا باز هم عصبانی شد و گفت:
گاو؟ پس چی که گاو می فروشم...
خریدار گفت: دروغ به این بزرگی!
مگر مردم "نادان" هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند.
ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت: «نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعاً بز است نه گاو!!»
خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت:
ببخشید آقا!
آیا این "بز شما" شیر هم می دهد؟
مّلا که "شک" در دلش بود گفت: «نه آقا، بز است، به درد این می خورد که زمین را شخم بزند»
خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می فروشی تا با آن زمینم را "شخم بزنم"»
ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می کنم مردی به این "محترمی" هم حرف سه نفر قبلی را تکرار می کند»
"معامله انجام شد."
ملا گاوش را که دیگر "مطمئن" بود، بز است به "دو سکه" فروخت و به خانه اش برگشت.
" دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند."
از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر جنسی را به قیمت کمتری بخرد میگویند؛
" بز خری می کنی "
به کانال ما بپیوندید 🔽
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎 پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معدهاش او را معذور داشت. حکیم به او عسل تجویز کرد.جوان میترسید باز از خوردن عسل دچار دلپیچه شود لذا نمیخورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معدهاش عسل را پذیرفت.حکیم گفت: میدانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمیدانم.
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یکبار در معده زنبور هضم شده است.
پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر میخواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معدهاش هضم میکند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور!
به کانال ما بپیوندید🔽http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
ﻳﻚ ﻭﻗﺖ ﺁﻗﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﭙﻨﺪ ﺭﻭﻱ ﺁﺗﻴﺶ ﺷﺪ، ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻳﻜﻲ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩﻫﺎ ﺁﻣﺪﻥ
ﺟﻮﺍﺑﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻴﭽﺎﺭﻡ ﻛﺮﺩ، ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺲ ﺍﻧﺸﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻭﻥ ﺳﻲ ﭼﻬﻞ ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺶ ﻫﻢ ﻣﻲﻣﻴﺮﻥ!!
ﮔﻮﺵ ﻣیدی، ﺁﻱ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﻲﻛﻨﻪ ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺳﺘﺘﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﻨﺘﻮﻥ ﻣﻲﺭﺳﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻭﺭﻱﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺎﻳﻴﺪ: ﺷﻜﺮﺍﻧﻪ ﻱ ﺑﺎﺯﻭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺑﮕﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﻓﻘﺮﺍﻱ ﻓﺎﻣﻴﻠﺘﻮﻥ ﻛﺎﺭﮔﺮ ﻧﻴﺴﺖ؟
ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻱ ﻓﻘﻴﺮﺗﻮﻥ ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ؟ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺁﻗﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﻲ ﻣﻨﺖ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻴﺪ؟
ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: ﻟَﺎ ﺗُﺒْﻄِﻠُﻮﺍْ ﺻَﺪَﻗَﺎﺗِﻜُﻢ ﺑِﺎﻟْﻤَﻦّ ِ ﻭَ ﺍﻟْﺄَﺫَﻯ (ﺳﻮﺭﻩ ﺑﻘﺮﻩ ﺁﻳﻪ 264 ) ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺍﺫﻳﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻳﻨﺎ ﺻﺪﻗﺎﺕ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺑﺎﻃﻠﺶ ﻧﻜﻨﻴﺪ، ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻧﺒﺮﻳﺪ،
ﻳﻚ ﺩﺳﺖ ﻛﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﭘﺴﺘﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺟﻠﻮﻱ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻣﻲﺭﺳﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﭽﻪ ﻳﺘﻴﻤﻪ ﺭﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﻲﺯﻧﻪ ﻣﻴﮕﻪ ﺑﭽﻪ ﺟﻮﻥ ﺑﻴﺎ ﺟﻠﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ، ﻣﻴﺎﺩ ﺟﻠﻮ، ﻣﻴﮕﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﻛﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﺕ ﺧﻮﺏ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ، ﻣﻲﺧﻮﺍﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺍﻳﻦ ﺑﻘﻴﻪ ﺑﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﻳﻨﻮ ﻣﻦ ﺧﺮﻳﺪﻡ.
#قسمت_آخر داستان شهید کافی و صاحب گاوداری
➥ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📘#داستانهایبحارالانوار
💠شرایط قبولی دعا و انفاق
🔹شخصی از امام صادق پرسید:
دو آیهی قرآن را هر چه دقت میکنم محتوایشان را نمی فهمم.
امام پرسید: کدام آیه؟
مرد گفت:
آیه اول این است که خداوند میفرماید:
(ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید تا دعای شما را مستجاب کنم.)
من خدا را میخوانم، اما دعایم مستجاب نمی شود!
حضرت فرمود:
آیا گمان میکنی خداوند خلاف وعده کرده؟
گفت: نه.
فرمود: پس علت چیست؟
گفت: نمی دانم.
فرمود:
من آگاهت میکنم؛ هر کس خدا را بندگی کند، به دستورات او عمل نماید، آنگاه دعا کند و شرایط دعا را رعایت کند، خداوند دعای او را اجابت خواهد کرد.
پرسید: شرایط دعا چیست؟
امام فرمود:
نخست حمد خدا را به جای میآوری و نعمتهای او را یادآور میشوی و بعد شکر میکنی، سپس درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله میفرستی، آنگاه گناهانت را به خاطر میآوری و اقرار میکنی، از آنها به خدا پناه میبری و توبه مینمایی، این است شرایط قبولی دعا.
🔹پس از آن فرمود:
آیه دیگر کدام است؟
عرض کرد:
این آیه:
(ما انفقتم من شی ء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین؛ هر چه را انفاق کنید خداوند عوضش را میدهد او بهترین روزی رسان است.)
من در راه خدا انفاق میکنم ولی چیزی جای آن را پر نمی کند!
🔹حضرت پرسید:
آیا فکر میکنی خدا از وعده خود تخلف کرده؟
در جواب گفت: نه.
امام فرمود:
پس علت چیست؟
گفت: نمی دانم.
امام فرمود:
اگر کسی از شما مال حلالی به دست آورد و در راه حلال انفاق کند هیچ درهمی را انفاق نمی کند مگر این که خداوند عوضش را به او میدهد.
📚بحار: ج ۹۶، ص ۱۴۷
➥ @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ضرب_المثل
#جوابابلهانخاموشیست
ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است ؟
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد.
قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟چه گفت؟
صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت.
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد:
"جواب ابلهان خاموشی ست"
📚 #امثالوحکم #علیاکبردهخدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅پودر سنجد با هسته برای پوکی استخوان
و تقویت استخوانها مفیداست
و بخاطر غنی بودن املاح
کلسیم و منیزیم میباشد
1 قاشق پودر سنجد 1 قاشق عسل 1 لیوان شیر بعد از شام میل شود
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
4نصیحت لقمان به فرزندش :
1⃣درحال نمازمراقب دلت باش
2⃣سرسفره مراقب شکمت باش
3⃣درخانه ی مردم مراقب چشمت باش
4⃣درميان مردم مراقب زبانت باش
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
اگر چه زیر بار غم خمیدم
وگر جامبلا را سر کشیدم
اگرچه جسم بیسر دیدم، امّا
بهغیر از عشق و زیبایی ندیدم
#حاج_محمود_کریمی
#شهادت_حضرت_زینب (س)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🖤زلف عفاف، رشته دامان زینب است
آیات صبر، پایه ی ایمان زینب است
🖤ایثار و پاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
🖤وفات عمه بزرگوار امام زمان را خدمت ایشان و شیعیان حضرتش تسلیت عرض می کنیم . . .
➥ @tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#post | #پست
زینب آخر این شب تاریڪ را سر مےڪند
یاد از یاس و شقایق، یا صنوبر مےڪند
این وداع آخر و جان دادن #بانوے_عشق
عاقبٺ وصل حسینش را میّسر مےڪند 🖤
دستام خالیه، دستامو بگیر آقا
محتاج توام، یا نعم الامیر آقا...♥️🕊
شبتون حسینی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨الهی به امیدتو
▪ #یازینبکبریسلامالله
بر نور دل و دیده
#زهرا_سصلوات
بر دخت گرانمایه
مولا صلوات
بر منطق کوبنده
زینب کبری صلوات
بر مظهر صبر و
حلم و ایمان و شرف
بر یاورِ دین
زینبِ کبری صلوات
▪اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
▪وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
▪️وفات شهادت گونه
▪#حضرتزینب_س_تسلیت
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh