eitaa logo
⌈ࡅߺ߳ܦ߭ܝ‌ࡅ࡙ߺܟߺࡏަߊ‌‌ܘ⌋
9.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
886 فایل
از جهان ماندہ فقط جان ڪہ مرا تَرڪ ڪند من چنانم ڪہ محال است ڪسے درڪ ڪند!.☕ ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓☕ @Fh1082 ناشناسمـوטּ↓☕ https://daigo.ir/secret/51970196 تبلیغاتمـوטּ↓☕ @tabligh_haifa دراین کانال رمان هم گذاشته میشود فرق دارد با کانال فقط رمان! ×کپی×
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خوبین من یه کانال پیدا کردم تو تبادلات یکی از کانال های دیگه که داشت از روی یکی از رمان های شما تقلید می کرد و حتی کپی البته مطمئن نیستم این لینکش:برید ببینید https://eitaa.com/joinchat/646905980C2f4ee89180 ••• سلام ممنون از اینکه اطلاع دادید بررسی میکنم
این دختره توی رمان مات ماموره؟؟؟ ••• کدوم دختره؟😂 ماموری نداریم
اره بابا حصان تکه😂 ••• لطف دارید بهم
شهید سید علیرضا... چطوری شهید شدن؟ فامیلیشون چیه؟ ••• نگفتن و نمیتونند بگند فامیلشون رو جزئیات کاملی نداریم💔
https://eitaa.com/tafrihgaah/38843 یعنی چی؟ ••• تارا جان توضیح بده😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️ 🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧 🌧❄️ 🌧 《به نام خالق عاشقی》 ❄️کوله بار عشق❄️ : 🍂امیر🍂 از در حال اومدم و دیدم الیاس رو پله ها نشسته و پاشو گرفته.. ×الیاس؟چی شده؟ الیاس:از اینجا که رفتم تو پیاده رو بودم یکی لاستیک ماشینش از رو پام رد شد..الان درد میکنه. ×نرفتی دکتر؟ الیاس:نه بابا چیز خاصی نیست.. ×خیلی خب دربیار کفشتو. اون پایی که ظاهرا رفته بود زیر لاستیک و از کفش در آورد و خون از پشت جورابی که پوشیده بود معلوم بود.. روبهش گفتم:بمون برم کمک های اولیه رو بیارم.. الیاس:نمیخواد...بیا فقط کمکم کن بلند شم.. ×چی چیو نم... الیاس:امیر...مهم نیست!بیا فقط کمکم کن بلند شم.. ×....یا لب و لوچه ی اویزون کمکش کردم بلند بشه.. هر قدمی که برمیداشت یه چکه خون رو کاشی میریخیت و یه دفعه آخ بلندی گفت... مصطفی و عمو سامیار بدو اومدن بیرون و گفتن چی شده؟؟؟ الیاسم پاشو گرفته بود و چشاشو بسته بود که گفت: الیاس:ام..یر فکر کنم شیشه...ای چیزی رفت توپام.. +اینجا که شیشه نبود.. الیاس:حالا که رفته تو پام.. سامیار:الیاس فیلم بازی نکن... ×با حرف عمو الیاس با تعجب به عمو سامیار نگاه کرد... +آقا سامیار...ولی الیاس واقعا شیشه رفته توپاش!مگه خداینکرده مرض داره بیاد فیلم بازی کنه!؟؟ ×عمو سامیار رفت داخل خونه و الیاس گفت: الیاس:دیدین چی شد؟؟؟میگه فیلم بازی میکنی!!! خدایااا هدفت از خلق کردن من چی بود؟؟؟؟ +اشکال نداره اعصابش خورده یه چیزی گفته. الیاس:چی بگم...مصطفی بیا این شیشه رو از پام در بیار.. +امیر تو برو چسب زخمی چیزی بیار براش بزاریم‌. ×باشه.
🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️ 🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️❄️🌨️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧❄️🌧 🌧❄️🌧❄️ 🌧❄️🌧 🌧❄️ 🌧 《به نام خالق عاشقی》 ❄️کوله بار عشق❄️ : 🌺مصطفی🌺 رفتم کنار الیاس نشستم و کف پاشو گرفتم..زیاد مشخص نبود کجاست. دستمو گذاشتم بعد پاشنه ی پاش که اخ کوتاهی گفت و بعدش گفت: الیاس:مصطفی اینجاست.. +اماده ای پهلوان؟ الیاس:در بیار دیگه عه! +خب سه دو.... و شیشه رو ازپاش در اوردم.. امیرم چسب زخم و آورد و زدیم به پاش و از پله ها پاشد.. الیاس:پسرا من عذر خواهی به شما بدهکارم. ×والا از وقتی تورو دیدیم و اشنا شدم باهات همیشه یه عذر خواهی بدهکاری. الیاس:😅آره...چه کنیم!سرنوشتِ دیگه.. +اشکال نداره...پیش میاد!مثلا من هلما قضاوتم کرد تو زهرارو قضاوت کردی. الیاس:اووو پس شماهم از اون ماجراها داشتید.. +آره. الیاس:بخدا من نمیخواستم اینطوری بشه!خودتون دید یه هفته خواب و خوراک نداشتم.. بعد فرض کن کسی که دوسش داری و با یکی دیگه!! واااای ارماااان برادرمههههه ×خسته نباشی تازه یادت اومد؟ الیاس:یادم رفت...خلاصه دیدمش عصبانی شدم میدونم اشتباه کردم.. ×من که بخشیدمت ولی اصل کاری... +زهراست. الیاس:من یه بار عاشق شدم و اونم زهراست..اگه زهرا قبول نکنه.. به هیچکس دل نمیدم و تا آخر عمرم مجرد میمونم.. ×انشاءالله که خیره بیا بریم تو.. الیاس:نه داداش همینجا ماجرارو بگو خیلی خستم..میرم میخوابم. ×شروع کردم ماجرارو توضیح دادن و اونم هر از گاهی لبخندی میزد.. خوشحال شده بود ولی...خوشحالیش دوامی نداشت چون عمو سامیار زد همه چی و خراب کرد..