خلاصه ۴
از کتاب #تفسیر_المیزان
معنى حمد و فرق آن با مدح
کلمه حمد بطوریکه گفته اند به معناى ثنا و ستایش در برابر عمل جمیلى است که ثنا شونده به اختیار خود انجام داده ، به خلاف کلمه (مدح ) که هم این ثنا را شامل میشود، و هم ثناى بر عمل غیر اختیارى را، مثلا گفته مى شود (من فلانى را در برابر کرامتى که دارد حمد و مدح کردم ) ولى در مورد تلالوء یک مروارید، و یا بوى خوش یک گل نمى گوئیم آن را حمد کردم بلکه تنها مى توانیم بگوئیم (آن را مدح کردم ).
فرموده :
((هو الله الواحد القهار او است خداى واحد قهار))،
نیز فرموده : ((و عنت الوجوه للحى القیوم ))، (ذلیل و خاضع شد وجوه در برابر حى قیوم ) و در این دو آیه خبر داده است از اینکه هیچ چیزی را به اجبار کسى و قهر قاهرى نیافریده ، و هیچ فعلى را به اجبار اجبارکننده اى انجام نمیدهد، بلکه هر چه خلق کرده با علم و اختیار خود کرده ، در نتیجه هیچ موجودى نیست مگر آنکه فعل اختیارى او است ، آن هم فعل جمیل و حسن ، پس از جهت فعل تمامى حمدها از آن او است .
پس روشن شد که خدایتعالى هم در برابر اسماء جمیلش محمود و سزاوار ستایش است ، و هم در برابر افعال جمیلش ، و نیز روشن شد که هیچ حمدى از هیچ حامدى در برابر هیچ امرى محمود سر نمى زند مگر آنکه در حقیقت حمد خدا است ، براى آنکه آن جمیلى که حمد و ستایش حامد متوجه آنست فعل خدا است ، و او ایجادش کرده ، پس جنس حمد و همه آن از آن خدا است .
خدایتعالى در این سوره به بنده خود یاد مى دهد که چگونه حمدش گوید، و چگونه سزاوار است ادب عبودیت را در مقامى که مى خواهد اظهار عبودیت کند، رعایت نماید، و این ظاهر را جمله (الحمد لله ) نیز تاءیید میکند.
حمد توصیف است ، و خداى سبحان خود را از توصیف واصفان از بندگانش منزه دانسته ، و فرموده :
((سبحان اللّه عما یصفون ، الا عباد اللّه المخلصین ))،
خدا منزه است از آنچه توصیفش مى کنند، مگر بندگان مخلص او)، و در کلام مجیدش هیچ جا این اطلاق را مقید نکرده ، و هیچ جا عبارتى نیاورده که حکایت کند حمد خدا را از غیر خدا، به جز عده اى از انبیاء مخلصش ، که از آنان حکایت کرده که حمد خدا گفته اند، در خطابش به نوح علیه السلام فرموده :
(فقل الحمد لله الذى نجینا من القوم الظالمین ، پس بگو حمد آن خدائى را که ما را از قوم ستمکار نجات داد)، و از ابراهیم حکایت کرده که گفت : ((الحمد لله الذى وهب لى على الکبر اسمعیل و اسحق ))، (سپاس خدائى را که در سر پیرى اسماعیل و اسحاق را بمن داد) و در چند جا از کلامش به رسول گرامیش محمد (ص ) فرموده : که ((و قل الحمد لله بگو الحمد لله ))، و از داود و سلیمان (علیهماالسلام ) حکایت کرده که : (و قالا الحمد لله گفتند: الحمد لله ) و از اهل بهشت یعنى پاک دلانى که از کینه درونى ، و کلام بیهوده ، و فسادانگیز پاکند، نقل کرده که آخرین کلامشان حمد خدا است ، و فرموده : ((و آخر دعوایهم ان الحمد لله رب العالمین )).
و اما غیر این موارد هر چند خدایتعالى حمد را از بسیارى مخلوقات خود حکایت کرده ، و بلکه آنرا به همه مخلوقاتش نسبت داده ، و فرموده : ((و الملائکه یسبحون بحمد ربهم ))، و نیز فرموده : ((و یسبح الرعد بحمده ))، و نیز فرموده : ((و ان من شى ء الا یسبح بحمده ))، (هیچ چیز نیست مگر آنکه خدا را با حمدش تسبیح مى گوید).
بنابراین ، مخلوق خدا به هر وضعى که او را بستاید، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه یافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته ، و به آن تقدیر اندازه گیرى کرده ، و حال آنکه خدایتعالى محدود به هیچ حدى نیست ، نه خودش ، و نه صفات ، و اسمائش ، و نه جمال و کمال افعالش ، پس اگر بخواهیم او را ستایشى صحیح و بى اشکال کرده باشیم ، باید قبلا او را منزه از تحدید و تقدیر خود کنیم ، و اعلام بداریم که پروردگارا! تو منزه از آنى که به تحدید و تقدیر فهم ما محدود شوى ، همچنانکه خودش در این باره فرموده :
((ان اللّه یعلم و انتم لا تعلمون ))، (خدا مى داند و شما نمى دانید).
اما مخلصین از بندگان او که گفتیم : حمد آنان را در قرآن حکایت کرده ، آنان حمد خود را حمد خدا، و وصف خود را وصف او قرار داده اند، براى اینکه خداوند ایشان را خالص براى خود کرده .
پس اینکه در آغاز سوره فرمود: (الحمد لله ) تا بآخر، ادب عبودیت را مى آموزد، و تعلیم مى دهد که بنده او لایق آن نبود که او را حمد گوید، و فعلا که مى گوید، به تعلیم و اجازه خود او است ، او دستور داده که بنده اش بگوید.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۵
از کتاب #تفسیر_المیزان
(نویسنده: علامه طباطبایی)
🔹وقتى خدا مالک همه هستى ها است ، هستى کره زمین از او است و هستى حیات روى آن و تمامى آثار حیات از او است ، در نتیجه پس تدبیر امر زمین و موجودات در آن و همه عالم از او خواهد بود، پس او رب تمامى ما سواى خویش است ، چون کلمه رب به معناى مالک مدبر است.
عالمین
🔸معناى این کلمه شامل تمامى موجودات مى شود، هم تک تک موجودات را مى توان عالم خواند و هم نوع نوع آنها را، مانند عالم جماد، و عالم نبات و عالم حیوان و عالم انسان و هم صنف صنف هر نوعى را، مانند عالم عرب و عالم عجم.
🔹و این معناى دوم که کلمه عالم بمعناى صنف صنف انسانها باشد، با مقام آیات که مقام شمردن اسماء حسناى خدا است ، تا مى رسد به ((مالک یوم الدین )) مناسب تر است ، چون مراد از یوم الدین روز قیامت است ، چون دین به معناى جزاء است و جزاء در روز قیامت مخصوص به انسان و جن است ، پس معلوم مى شود مراد از عالمین هم عوالم انس و جن ، و جماعت هاى آنان است .
🔸و همین که کلمه نامبرده در هر جاى قرآن آمده ، به این معنا آمده ، خود، مؤ ید احتمال ما است ، که در اینجا هم عالمین به معناى عالم اصناف انسانها است ، مانند آیه :
((و اصطفیک على نساء العالمین ))،
(تو را بر همه زنان عالمیان اصطفاء کرد)،
و آیه ((لیکون للعالمین نذیرا))،
(تا براى عالمیان بیم رسان باشد)،
و آیه : ((اتاتون الفاحشه ما سبقکم بها من احد من العالمین ؟))
(آیا به سر وقت گناه زشتى مى روید، که قبل از شما احدى از عالمیان چنان کار نکرده است ).
روایات مربوط به تفسیر سوره حمد
🔹روایات از ائمه اهل بیت علیهم السلام در این معنا بسیار زیاد است ، که همگى دلالت دارند بر اینکه بسم اللّه جزء هر سوره از سوره هاى قرآن است ، مگر سوره برائت ، که بسم اللّه ندارد و در روایات اهل سنت و جماعت نیز روایاتى آمده که بر این معنا دلالت دارند.
🔸از امام صادق علیه السلام روایت شده که در حدیثى فرمود: اللّه ، اله هر موجود، و رحمان رحم کننده به تمامى مخلوقات خود و رحیم رحم کننده به خصوص مومنین است .
((ایاک نعبد و ایاک نستعین ))
🔹پس خدایتعالى مالک على الاطلاق و بدون قید و شرط ها است و ما و همه مخلوقات مملوک على الاطلاق و بدون قید و شرط اوئیم ، پس در اینجا دو نوع انحصار هست ، یکى اینکه رب تنها و منحصر در مالکیت است ، و دوم اینکه عبد تنها و منحصرا عبد است و جز عبودیت چیزى ندارد و این آن معنائى است که جمله : (ایاک نعبد...) برآن دلالت دارد، چون از یک سو مفعول را مقدم داشته ، و نفرموده (نعبدک ، مى پرستیمت ) بلکه فرموده : تو را مى پرستیم یعنى غیر تو را نمى پرستیم و از سوى دیگر قید و شرطى براى عبادت نیاورده و آن را مطلق ذکر کرده ، در نتیجه معنایش این مى شود که ما به غیر از بندگى تو شأنى نداریم ، پس تو غیر از پرستیده شدن شأنى ندارى ، و من غیر از پرستیدنت کارى ندارم.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۶
از کتاب #تفسیر_المیزان
تغییر سیاق آیه (ایاک نعبد) از سیاق غیبت به سیاق حضور
🔸اما از جانب پروردگار عز و جل ، به اینکه بنده او وقتى او را عبادت مى کند، او را به عنوان معبودى حاضر و روبرو عبادت کند و همین باعث شده که در سوره مورد بحث در جمله (ایاک نعبد) ناگهان از سیاق غیبت به سیاق حضور و خطاب التفات شود، با اینکه تاکنون مى گفت حمد خدائى را که چنین و چنانست ، ناگهان بگوید: (تو را مى پرستیم )، چون گفتیم حق پرستش او این است که او را حاضر و روبرو بدانیم .
🔹و اما از ناحیه بنده ، حق عبادت این است که خود را حاضر و روبروى خدا بداند و آنى از اینکه دارد عبادت مى کند، غایب و غافل نشود و عبادتش تنها صورت عبادت و جسدى بى روح نباشد و نیز عبادت خود را قسمت نکند، که در یک قسمت آن مشغول پروردگارش شود، و در قسمت دیگر آن ، مشغول و به یاد غیر او باشد.
شرائط کمال عبادت و اوصاف عبادت حقیقى
🔸بنابراین عبادت وقتى حقیقتا عبادت است که عبد عابد در عبادتش خلوص داشته باشد، و خلوص ، همان حضورى است که قبلا بیان کردیم و روشن شد که عبادت وقتى تمام و کامل میشود که به غیر خدا به کسى دیگر مشغول نباشد و در عملش شریکى براى سبحان نتراشد و دلش در حال عبادت بسته و متعلق به جائى نباشد، نه به امیدى و نه ترسى ، حتى نه امید به بهشتى و نه ترس از دوزخى ، که در این صورت عبادتش خالص و براى خدا است ، به خلاف اینکه عبادتش به منظور کسب بهشت و دفع عذاب باشد، که در اینصورت خودش را پرستیده ، نه خدا را.
🔹پس بر روی هم دو جمله : (ایاک نعبد و ایاک نستعین ) یک معنا را مى رسانند و آن عبادت خالصانه است که هیچگونه شائبه اى در آن نیست.
معنى صراط
🔸این کلمه در لغت به معناى طریق و سبیل نزدیک بهمند و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن کریم ، باید بدانیم که خدایتعالى صراط را وصف استقامت توصیف کرده و آنگاه بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانى مى پیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده .
(اهدنا الصراط المستقیم )
🔹توضیح و تفسیر آیه مورد بحث محتاج به چند مقدمه است
مقدمه اول اینکه خداى سبحان در کلام مجیدش براى نوع بشر و بلکه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى کرده ، که از آن راه به سوى پروردگارشان سیر مى کنند و در خصوص انسان فرموده :
((یا ایها الانسان ، انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه ))،
(هان اى آدمى ، بدرستى که تو به سوى پروردگارت تلاش مى کنى و این تلاش تو - چه کفر باشد و چه ایمان - بالاخره به دیدار او منتهى میشود).
🔹و درباره عموم موجودات فرموده :
(و الیه المصیر بازگشت بسوى او است )
و نیز فرموده : ((الا الى اللّه تصیر الامور))، آگاه باش که همه امور به سوى او برمى گردد) و آیاتى دیگر که بوضوح دلالت دارند بر اینکه تمامى موجودات راهى براى خود دارند و همه راههاشان به سوى او منتهى میشود.
🔸از کلام خدایتعالى بر مى آید که سبیل نامبرده یکى نیست و همه سبیل ها و راه ها یک جور و داراى یک صفت نیستند، بلکه همه آنها از یک نظر به دو قسم تقسیم میشوند،
و آن این آیه شریفه است که فرموده : (الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین ؟ و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم ؟
اى بنى آدم آیا با تو عهد نکردم که شیطان را نپرستى ، که او تو را دشمنى آشکار است ؟ و این که مرا بپرستى که این است صراط مستقیم )؟.
🔹پس معلوم می شود در مقابل صراط مستقیم راه دیگرى هست ، همچنانکه این معنا از آیه : ((فانى قریب ، اجیب دعوه الداع اذا دعان ، فلیستجیبوا لى ، و لیومنوا بى لعلهم یرشدون ))،
(من نزدیکم ، و دعاى خواننده خود را در صورتیکه واقعا مرا بخواند مستجاب مى کنم پس باید مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند، باشد که رشد یابند)
استفاده میشود، چون مى فهماند بعضى غیر خدا را میخوانند و غیر خدا را اجابت نموده ، به غیر او ایمان مى آورند.
🔸و همچنین از آیه : ((ادعونى استجب لکم ، ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین ))،
مرا بخوانید تا اجابت کنم ، کسانیکه از عبادت من سرپیچى مى کنند، بزودى با خوارى و ذلت بجهنم در مى آیند)،
🔹 که مى فهماند راه او نزدیک ترین راه است و آن راه عبارتست از عبادت و دعاى او، آنگاه در مقابل ، راه غیر خدا را دور معرفى کرده و فرمود: ((اولئک ینادون من مکان بعید))،
(آنانرا از نقطه اى دور صدا مى زنند) که مى رساند غایت و هدف نهائى کسانیکه ایمان به خدا ندارند و مسیر و سبیل ایمان را نمى پیمایند، غایتى است دور.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۷
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹تا اینجا روشن شد که راه به سوى خدا دو تا است ، یکى دور، و یکى نزدیک ،
راه نزدیک راه مؤ منین و راه دور راه غیر ایشان است و هر دو راه هم به حکم آیه (6 سوره انشقاق ) راه خدا است .
تقسیم دیگرى براى راه به سوى خدا
🔸مقدمه سوم اینکه علاوه بر تقسیم قبلى ، که راه خدا را به دو قسم دور و نزدیک تقسیم مى کرد، تقسیم دیگرى است که یک راه را بسوى بلندى ، و راهى دیگر را بسوى پستى منتهى میداند، یک جا مى فرماید: ((ان الذین کذبوا بایاتنا و استکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء))،
(کسانیکه آیات ما را تکذیب کرده ، و از پذیرفتن آن استکبار ورزیدند، دربهاى آسمان برویشان باز نمیشود)
🔹 معلوم میشود آنهائیکه چنین نیستند، دربهاى آسمان برویشان باز میشود، چون اگر هیچکس بسوى آسمان بالا نمیرفت و درب هاى آسمان را نمى کوبید، براى درب معنائى نبود.
🔸و درجائى دیگر مى فرماید: ((و من یحلل علیه غضبى فقد هوى ))،
(کسیکه غضب من بر او احاطه کند، او بسوى پستى سقوط مى کند)
- چون کلمه (هوى ) از مصدر (هوى ) است ، که معناى سقوط را میدهد.
و در جائى دیگر مى فرماید: ((و من یتبدل الکفر بالایمان ، فقد ضل سواء السبیل ))
(کسیکه ایمان را با کفر عوض کند، راه را گم کرده )،
که مى رساند دسته سومى هستند که نه راهشان بسوى بالا است و نه بسوى سقوط، بلکه اصلا راه را گم کرده دچار حیرت شده اند،
🔹آنها که راهشان بسوى بالا است ، کسانى هستند که ایمان به آیات خدا دارند و از عبادت او استکبار نمى کنند و بعضى دیگر راهشان بسوى پستى منتهى میشود و آنها کسانى هستند که به ایشان غضب شده و بعضى دیگر اصلا راه را از دست داده و گمراه شده اند و آنان (ضالین )اند،
🔸و اى بسا که آیه مورد بحث باین سه طائفه اشاره کند،
((الذین انعمت علیهم )) طائفه اول ،
و ((مغضوب علیهم )) طائفه دوم ،
و (ضالین ) طائفه سوم باشند.
🔹 پر واضح است که صراط مستقیم آن دو طریق دیگر، یعنى طریق ((مغضوب علیهم ))، و طریق (ضالین ) نیست ، پس قهرا همان طائفه اول ، یعنى مؤ منین خواهد بود که از آیات خدا استکبار نمى ورزند.
🔸سبیل مؤ منین نیز تقسیمات و درجاتى دارد
از آیه : ((یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات ))،
(خداوند کسانى را که ایمان آورده اند بلند مى کند، و کسانى را که علم داده شده اند، به درجاتى بالا مى برد)،
بر مى آید که همین طریق اول نیز تقسیم هائى دارد و یک طریق نیست و کسیکه با ایمان بخدا به راه اول یعنى سبیل مؤ منین افتاده ، چنان نیست که دیگر ظرفیت تکاملش پر شده باشد، بلکه هنوز براى تکامل ظرفیت دارد، که اگر آن بقیه را هم بدست آورد آنوقت از اصحاب صراط مستقیم مى شود.
ضلالت
🔹 اولا باید دانست که هر ضلالتى شرک است ، همچنانکه عکسش نیز چنین است ، یعنى هر شرکى ضلالت است ، به شهادت آیه ((و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل ))،
(و کسیکه کفر را با ایمان عوض کند راه میانه را گم کرده است )،
و آیه : ((ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین ، و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم ، و لقد اضل منکم جبلا کثیرا))،
(و شیطانرا نپرستید، که دشمن آشکار شما است ، بلکه مرا بپرستید، که این است صراط مستقیم ، در حالیکه او جمع کثیرى از شما را گمراه کرده )،
که آیه اولى کفر را ضلالت و دومى ضلالت را کفر و شرک میداند و قرآن شرک را ظلم و ظلم را شرک میداند،
🔸از شیطان حکایت مى کند که بعد از همه اضلالهایش ، و خیانت هایش ، در قیامت میگوید: ((انى کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم ))،
(من به انچه شما مى کردید و مرا شریک جرم میساختید، کفر مى ورزم و بیزارم ، براى اینکه ستمگران عذابى دردناک دارند)،
🔹در این کلام خود شرک را ظلم دانسته و در آیه : ((الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولک لهم الامن ، و هم مهتدون ))،
(کسانیکه ایمان آورده ، و ایمان خود را آمیخته با ظلم نکردند ایشان امنیت دارند و راه را یافته اند)،
ظلم را شرک و نقطه مقابل ایمان شمرده است.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii