خلاصه ۳۴
از کتاب #تفسیر_المیزان
دو فرق بین وقایع عادى و معجزه خارق عادت
🔸تنها فرقى که میان روش عادت با معجزه خارق عادت هست ، این است که اسباب مادى براى پدید آوردن آنگونه حوادث در جلو چشم ما اثر مى گذارند و ما روابط مخصوصى که آن اسباب با آن حوادث دارند و نیز شرایط زمانى و مکانى مخصوصش را مى بینیم و از معجزات را نمى بینیم و دیگر اینکه در حوادث طبیعى اسباب اثر خود را بتدریج مى بخشند، و در معجزه آنى و فورى اثر مى گذارند.
🔹مثلا اژدها شدن عصا که گفتیم محال عقلى نیست ، در مجراى طبیعى اگر بخواهد صورت بگیرد، محتاج به علل و شرائط زمانى و مکانى مخصوصى است ، تا در آن شرائط، ماده عصا از حالى به حالى دیگر برگردد و به صورتهاى بسیارى یکى پس از دیگرى در آید، تا در آخر صورت آخرى را به خود بگیرد، یعنى اژدها شود و معلوم است که در این مجرا عصا در هر شرایطى که پیش آید و بدون هیچ علتى و خواست صاحب اراده اى اژدها نمیشود، ولى در مسیر معجزه محتاج به ان شرائط و آن مدت طولانى نیست ، بلکه علت که عبارتست از خواست خدا، همه آن تاءثیرهائى را که در مدت طولانى به کار مى افتاد تا عصا اژدها شود، در یک آن به کار مى اندازند، همچنانکه ظاهر از آیاتیکه حال معجزات و خوارق را بیان مى کند همین است .
🔸تصدیق و پذیرفتن خوارق عادت نه تنها براى عامه مردم که سر و کارشان با حس و تجربه میباشد مشکل است ، بلکه نظر علوم طبیعى نیز با آن مساعد نیست براى اینکه علوم طبیعى هم سر و کارش با سطح مشهود از نظام علت و معلول طبیعى است ، آن سطحى که تجارب علمى و آزمایش هاى امروز و فرضیاتى که حوادث را تعلیل مى کنند، همه بر آن سطح انجام میشوند، پس پذیرفتن معجزات و خوارق عادات هم براى عوام ، و هم براى دانشمندان روز، مشکل است .
🔹چیزیکه هست علت این نامساعد بودن نظرها، تنها انس ذهن به امور محسوس و ملموس است و گرنه خود علم معجزه را نمى تواند انکار کند و یا روى آن پرده پوشى کند، براى اینکه چشم علم از دیدن امور عجیب و خارق العاده پر است ، هر چند که دستش هنوز به مجارى آن نرسیده باشد و دانشمندان دنیا همواره از مرتاضین و جوکیها، حرکات و کارهاى خارق العاده مى بینند و در جرائد و مجلات و کتابها میخوانند، و خلاصه چشم و گوش مردم دنیا از اینگونه اخبار پر است ، به حدى که دیگر جاى هیچ شک و تردیدى در وجود چنین خوارقى باقى نمانده .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۳۵
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹قرآن کریم هم نام آن علت را نبرده و نفرموده آن یگانه امر طبیعى که تمامى حوادث را چه عادیش و چه آنها که براى بشر خارق العاده است ، تعلیل مى کند چیست ؟ و چه نام دارد؟ و کیفیت تاءثیرش چگونه است ؟
و این سکوت قرآن از تعیین آن علت ، بدان جهت است که از غرض عمومى آن خارج بوده ، زیرا قرآن براى هدایت عموم بشر نازل شده ، نه تنها براى دانشمندان. چیزی که هست قرآن کریم این مقدار را بیان کرده : که براى هر حادث مادى سببى مادى است ، که به اذن خدا آن حادث را پدید مى آورد و به عبارتى دیگر، براى هر حادثى مادى که در هستیش مستند به خداست ، (و همه موجودات مستند به او است ) یک مجراى مادى و راهى طبیعى است ، که خدایتعالى فیض خود را از آن مجرى به آن موجود افاضه مى کند.
🔸از آن جمله میفرماید: ((و من یتق اللّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب ، و من یتوکل على اللّه فهو حسبه ، ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شى ء قدرا))،
کسی که از خدا بترسد، خدا برایش راه نجاتى قرار داده ، از مسیرى که خودش نپندارد، روزیش میدهد و کسی که بر خدا توکل کند، او وى را بس است ، که خدا به کار خویش مى رسد و خدا براى هر چیزى مقدار و اندازه اى قرار داده ).
🔹در صدر آیه ، با مطلق آوردن کلام ، مى فهماند هر کس از خدا بترسد و هر کس به طور مطلق بر خدا توکل کند، خدا او را روزى میدهد و کافى براى او است ، هر چند که اسباب عادى که نزد ما سبب اند، بر خلاف روزى وى حکم کنند، یعنى حکم کنند که چنین کسى نباید روزى به مقدار کفایت داشته باشد.
🔸این دلالت را اطلاق آیات زیر نیز دارد: ((و اذا سالک عبادى عنى ، فانى قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان ))
و چون بندگان من سراغ مرا از تو مى گیرند، من نزدیکم ، دعاى دعا کننده را در صورتیکه مرا بخواند اجابت مى کنم ، هر چند که اسباب ظاهرى مانع از اجابت باشد)،
🔹((ادعونى استجب لکم ))
مرا بخوانید تا دعایتان را مستجاب کنم ، (هر چند که اسباب ظاهرى اقتضاى آن نداشته باشد)
((الیس اللّه بکاف عبده ))،
آیا خدا کافى بنده خود نیست ؟ چرا هست و حوائج و سئوالات او را کفایت مى کند، هر چند که اسباب ظاهرى مخالف آن باشند).
🔹گفتگوى ما درباره صدر آیه سوم از سوره طلاق بود، که آیات بعدى نیز، استفاده ما را از آن تایید مى کرد، اینک میگوئیم که ذیل آیه یعنى جمله : ((ان اللّه بالغ امره )) اطلاق صدر را تعلیل مى کند و مى فهماند چرا خدایتعالى به طور مطلق امور متوکلین و متقین را کفایت مى کند؟ هر چند اسباب ظاهرى اجازه آن را ندهند؟
🔸مى فرماید: براى اینکه اولا امور زندگى متوکلین و متقین جزو کارهاى خود خداست ، (همچنانکه کارهاى شخصى یک وزیر فداکار، کار شخص سلطان است )، و در ثانى خدائیکه سلسله اسباب را به راه انداخته ، العیاذ باللّه دست بند بدست خود نزده ، همانطور که به اراده و مشیت خود آتش را سوزنده کرده ، در داستان ابراهیم این اثر را از آتش مى گیرد و همچنین در مورد هر سببى دیگر، اراده و مشیت خدایتعالى به اطلاق خود باقى است ، و هر چه بخواهد مى کند، هر چند که راههاى عادى و اسباب ظاهرى اجازه چنین کارى را نداده باشند.
🔹حال باید دید آیا در مورد خوارق عادات و معجزات ، خدایتعالى چه مى کند؟ آیا معجزه را بدون به جریان انداختن اسباب مادى و علل طبیعى و به صرف اراده خود انجام میدهد، و یا آنکه در مورد معجزه نیز پاى اسباب را به میان میاورد؟ ولى علم ما به ان اسباب احاطه ندارد و خدا خودش بدان احاطه دارد و به وسیله آن اسباب آن کارى را که میخواهد مى کند؟
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۳۶
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔸آیه (قد جعل اللّه شى ء قدرا) دلالت دارد بر صحت احتمال دوم
هر دو طریق ، احتمال دارد، جز اینکه جمله آخرى آیه سوم سوره طلاق یعنى جمله : ((قد جعل اللّه لکل شى ء قدرا))، که مطالب ما قبل خود را تعلیل مى کند و مى فهماند به چه جهت (خدا به کارهاى متوکلین و متقین مى رسد؟) دلالت دارد بر اینکه احتمال دوم صحیح است ، چون بطور عموم فرموده: خدا براى هر چیزى که تصور کنى ، حدى و اندازه اى و مسیرى معین کرده ، پس هر سببى که فرض شود، (چه از قبیل سرد شدن آتش بر ابراهیم ، و زنده شدن عصاى موسى و امثال آنها باشد، که اسباب عادیه اجازه آنها را نمى دهد) یا سوختن هیزم باشد، که خود، مسبب یکى از اسباب عادى است، در هر دو مسبب خداى تعالى براى آن مسیرى و اندازه اى و مرزى معین کرده و آن مسبب را با سایر مسببات و موجودات مربوط و متصل ساخته،
🔹در مورد خوارق عادات آن موجودات و آن اتصالات و ارتباطات را طورى به کار مى زند، که باعث پیدایش مسبب مورد اراده اش (نسوختن ابراهیم ، و اژدها شدن عصا و امثال آن ) شود، هر چند که اسباب عادى هیچ ارتباطى با آنها نداشته باشد، براى اینکه اتصالات و ارتباطهاى نامبرده ملک موجودات نیست، تا هر جا آنها اجازه دادند منقاد و رام شوند و هر جا اجازه ندادند یاغى گردند، بلکه مانند خود موجودات ، ملک خدایتعالى و مطیع و منقاد اویند.
🔸بنابراین آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه خدایتعالى بین تمامى موجودات اتصالها و ارتباطهائى برقرار کرده ، هر کارى بخواهد میتواند انجام دهد و این نفى علیت و سببیت میان اشیاء نیست و نمیخواهد بفرماید اصلا علت و معلولى در بین نیست ، بلکه میخواهد آن را اثبات کند و بگوید: زمام این علل همه به دست خداست و به هر جا و به هر نحو که بخواهد به حرکتش در مى آورد،
🔹پس ، میان موجودات ، علیت حقیقى و واقعى هست و هر وجودى با موجوداتى قبل از خود مرتبط است و نظامى در میان آنها برقرار است ، اما نه به آن نحوى که از ظواهر موجودات و به حسب عادت در مى یابیم (که مثلا همه جا سرکه صفرا بر باشد)، بلکه به نحوى دیگر است که تنها خدا بدآن آگاه است ، (دلیل روشن این معنا این است که مى بینیم فرضیات علمى موجود قاصر از آنند که تمامى حوادث وجود را تعلیل کنند).
بیان اینکه فقط خداوند به نظام و ارتباط بین موجودات آگاهى دارد در آیات قرآنى
🔸این همان حقیقتى است که آیات قدر نیز بر آن دلالت دارد، مانند آیه ((و ان من شى ء الا عندنا خزائنه ، و ما ننزله الا بقدر معلوم ))،
هیچ چیز نیست مگر آنکه نزد ما خزینه هاى آنست و ما نازل و در خور این جهانش نمیکنیم ، مگر به اندازه اى معلوم )
و آیه ((انا کل شى ء خلقناه بقدر))،
ما هر چیزى را به قدر و اندازه خلق کرده ایم ،
🔹و آیه ((و خلق کل شى ء، فقدره تقدیرا))
و هر چیزى آفرید، و آن را به نوعى اندازه گیرى کرد.
و آیه (((الذى خلق فسوى ، و الذى قدر فهدى ))،
آن کسى که خلق کرد و خلقت هر چیزی را تکمیل و تمام نمود و آن کسى که هر چه را آفرید اندازه گیرى و هدایتش فرمود)،
و همچنین آیه ((ما اصاب من مصیبه فى الارض و لا فى انف سکم ، الا فى کتاب من قبل ان نبراها))
هیچ مصیبتى در زمین و نه در خود شما پدید نمى آید، مگر آنکه قبل از پدید آوردنش در کتابى ضبط بوده ،
که درباره ناگواریهاست و نیز آیه ((ما اصاب من مصیبه الا باذن اللّه ، و من یومن باللّه یهد قلبه ، و اللّه بکل شى ء علیم ))،
هیچ مصیبتى نمى رسد، مگر به اذن خدا و کسی که به خدا ایمان آورد، خدا قلبش را هدایت مى کند و خدا به هر چیزى دانا است ).
🔸آیه اولى و نیز بقیه آیات ، همه دلالت دارند بر اینکه هر چیزى از ساحت اطلاق به ساحت و مرحله تعین و تشخص نازل میشود و این خدا است که با تقدیر و اندازه گیرى خود، آنها را نازل میسازد، تقدیری که هم قبل از هر موجود هست و هم با آن و چون معنا ندارد که موجودى در هستیش محدود و مقدر باشد، مگر آنکه با همه روابطى که با سایر موجودات دارد محدود باشد و نیز از آنجائیکه یک موجود مادى با مجموعه اى از موجودات مادى ارتباط دارد و آن مجموعه براى وى نظیر قالبند، که هستى او را تحدید و تعیین مى کند، لاجرم باید گفت : هیچ موجود مادى نیست ، مگر آنکه به وسیله تمامى موجودات مادى که جلوتر از او و با او هستند قالب گیرى شده و این موجود، معلول موجود دیگرى است مثل خود.
🔹ممکن هم هست در اثبات آنچه گفته شد استدلال کرد به آیه ((ذلکم اللّه ربکم ، خالق کلشى ء))،
این اللّه است که پروردگار شما و آفریدگار همه کائنات است .
و آیه ((ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم ))،
چون این دو آیه بضمیمه آیات دیگری که گذشت قانون عمومى علیت را تصدیق میکند، و مطلوب ما اثبات میشود.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۳۷
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹قرآن کریم همانطور که دیدید قانون عمومى علیت میان موجودات را تصدیق کرد، نتیجه میدهد که نظام وجود در موجودات مادى چه با جریان عادى موجود شوند و چه با معجزه ، بر صراط مستقیم است و اختلافى در طرز کار آن علل نیست.
🔸قرآن در عین اینکه حوادث مادى را به علل مادى نسبت میدهد، به خدا هم منسوب میدارد.
قرآن کریم همانطور که دیدید میان موجودات علیت و معلولیت را اثبات نمود و سببیت بعضى را براى بعضى دیگر تصدیق نمود، همچنین امر تمامى موجودات را به خدایتعالى نسبت داده ، نتیجه مى گیرد: که اسباب وجودى ، سببیت خود را از خود ندارند و مستقل در تاءثیر نیستند، بلکه مؤ ثر حقیقى و به تمام معناى کلمه کسى جز خداى (عز سلطانه ) نیست و در این باره فرموده : ((اءلا له الخلق و الامر))،
(آگاه باش که خلقت و امر همه بدست او است )،
و نیز فرموده : ((لله ما فى السماوات و ما فى الارض ))،
(از آن خداست آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است )
و نیز فرموده : ((له ملک السماوات و الارض ))،
(برای اوست ملک آسمانها و زمین )،
و نیز فرموده : ((قل کل من عند اللّه ))،
(بگو همه از ناحیه خداست )
🔹 و آیاتى بسیار دیگر، که همه دلالت میکنند بر اینکه هر چیزى مملوک محض براى خداست و کسى در ملک عالم شریک خدا نیست و خدا میتواند هر گونه تصرفى که بخواهد و اراده کند در آن بکند و کسى نیست که در چیزى از عالم تصرف نماید، مگر بعد از آنکه خدا اجازه دهد، که البته خدا به هر کس بخواهد اجازه تصرف میدهد، ولى در عین حال همان کس نیز مستقل در تصرف نیست ، بلکه تنها اجازه دارد، و معلوم است که شخص مجاز، دخل و تصرفش به مقدارى است که اجازه اش داده باشند
🔸و در این باره فرموده ((قل اللّه م مالک الملک ، توتى الملک من تشاء، و تنزع الملک ممن تشاء))،
(بار الها که مالک ملکى و ملک را به هر کس بخواهى میدهى و از هر کس بخواهى باز مى ستانى )،
و نیز فرموده : ((الذى اعطى کلشى ء خلقه ثم هدى ))،
(آنکه خلقت هر موجودى را به آن داده و سپس هدایت کرده )
و آیاتى دیگر از این قبیل ، که تنها خدای را مستقل در ملکیت عالم معرفى مى کنند.
🔹همچنانکه در دو آیه زیر اجازه تصرف را به پاره اى اثبات نموده ، در یکى فرموده : ((له ما فى السماوات و ما فى الارض ، من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه ؟))
(مر او راست ملک آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ، کیست آنکس که نزد او بدون اذن او شفاعت کند)،
و در دومى مى فرماید: ((ثم استوى على العرش ، یدبر الامر، ما من شفیع الا من بعد اذنه ))،
(سپس بر مصدر اوامر قرار گرفته ، امر را اداره کرد، هیچ شفیعى نیست مگر بعد از اذن او).
قرآن کریم براى نفوس انبیاء تاءثیرى در معجزات قائل است
🔸به دنبال آنچه در فصل سابق گفته شد، اضافه مى کنیم که بنابر آنچه از آیات کریمه قرآن استفاده مى شود، یکى از سبب ها در مورد خصوص معجزات نفوس انبیاء است ، یکى از آن آیات آیه : ((و ما کان لرسول ان یاءتى بایة الا باذن اللّه ، فاذا جاء امر اللّه ، قضى بالحق ، و خسر هنالک المبطلون ))
(هیچ رسولى نمیتواند معجزه اى بیاورد، مگر به أذن خدا، پس وقتى امر خدا بیاید به حق داورى شده و مبطلین در آنجا زیانکار میشوند)
🔹از این آیه بر مى آید که آوردن معجزه از هر پیغمبرى که فرض شود منوط به أذن خداى سبحان است ، از این تعبیر به دست مى آید که آوردن معجزه و صدور آن از انبیاء، به خاطر مبدئى است مؤ ثر که در نفوس شریفه آنان موجود است ، که به کار افتادن و تاءثیرش منوط به أذن خداست ، که تفصیلش در فصل سابق گذشت .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii