eitaa logo
تفسیر قرآن
480 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
235 فایل
🌹امیر المومنین ع: قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که بهار دل هاست https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0 برای عضویت کلیک کنید👆 ادمین تبادل، پست، نظرات و پیشنهادات: @fatemeh_koochakii ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
⃣4⃣ ✨ وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ‌✨ 🍃🌸و (نيز به خاطر بياوريد) آن زمان كه شما را از فرعونيان رهايى بخشيديم، كه همواره شما را به بدترين وجهى آزار مى‌دادند، پسران شما را سر مى‌بريدند و زنان شما را زنده نگه مى‌داشتند و در اين امر، براى شما آزمايش بزرگ و سختى از طرف پروردگارتان بود. : 🍀«»، عنوان پادشاهان روم، «»، عنوان پادشاهان ايران و «» عنوان پادشاهان ترك بود. فرعونِ زمان حضرت موسى، اوّل نام داشت كه مى‌گويند جسدش در موزه قاهره نگهدارى مى‌شود. «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً» 🌺واژه‌ «يَسُومُونَكُمْ» از ريشه «سوم» به معنى پى‌درپى دنبال چيزى رفتن است و «يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ» يعنى شما را به صورت مداوم عذاب مى‌كردند. يكى از عذاب‌ها و شكنجه‌ها، كشتن پسران بود كه اين امر، يا به خاطر خوابى بود كه در تعبير آن به فرعون گفته بودند: تو به دست مردى از بنى‌اسرائيل از بين خواهى رفت، و يا به خاطر جلوگيرى از رشد بنى‌اسرائيل بود. : ✅1- آزادى از سلطه‌ى طاغوت‌ها، از بزرگ‌ترين نعمت‌هاست. چنانكه خداوند از ميان همه نعمت‌ها، نام آن را برده است. «نَجَّيْناكُمْ» ✅2- بيان سختى‌ها و تلخى‌هاى گذشته، لذّت آزادى امروز را چندين برابر مى‌كند. ✨«يَسُومُونَكُمْ ... يُذَبِّحُونَ ... يَسْتَحْيُونَ»✨ ✅3- طاغوت‌ها، بدون اطرافيان قدرت ندارند. «آلِ فِرْعَوْنَ» ✅4- ناگوارى و آزادى، هردو وسيله‌ى آزمايش وتربيت هستند. «بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ» ✅5- محو نيروهاى دفاعى و توسعه‌ى نيروهاى رفاهى، كار فرعونى است. ✨«يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ»✨ ✅6- طاغوت‌ها براى حفظ نظام و سلطه‌ى خود، به هر نوع شكنجه‌اى دست مى‌زنند. ✨ «يَسُومُونَكُمْ، يُذَبِّحُونَ»✨ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🌹تفسیر قرآن 🌹 🔳 ذکر روز یکشنبه (صدمرتبه) 🌺@TafsirQuranKarim1🌺 کانال تفسیر قرآن 👆
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯ کانال تفسیر قرآن 🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفته بسیج گرامی باد. 🌺🌺🌺 ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯ کانال تفسیر قرآن 🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⃣5⃣ ✨ وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‌✨ 🍃🌸و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را در حالى كه شما تماشا مى‌كرديد، غرق كرديم. : ماجراى عبور بنى‌اسرائيل از رود نيل، در چند سوره قرآن بيان شده است. خداوند با شكافتن آب، به وسيله زدن عصاى حضرت موسى عليه السلام، آنان را از رود درياگونه‌ى نيل عبور داد. در اين آيه، سه معجزه‌ى الهى در كنار هم مطرح شده است: 🔺الف: شكافتن دريا. 🔺 ب: نجات بنى‌اسرائيل. 🔺 ج: غرق فرعونيان. : ✅1- نقش اسباب، بسته به اراده‌ى حكيمانه خداوند است. موسى عصايى داشت كه گاهى از سنگ آب مى‌جوشاند؛ ✨ «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ»✨ و گاهى به آب مى‌زد و از ميان آن راه گشوده مى‌شود. ✨«فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ» ✅2- پايان شب سيه سفيد است. بنى‌اسرائيل بعد از آن همه شكنجه و بلا به رفاه و نجات رسيدند. ✨ «فَأَنْجَيْناكُمْ» ✅3- انتقام از ستمگران در حضور ستمديدگان، مرهمى براى آنهاست. ✨«أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
داستان دختر شینا قسمت شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀 ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️ 📔 قسمت 4⃣6⃣ در طبقه اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه ها می فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می رسید. بچه ها از آن ها بالا می رفتند. سر می خوردند و این طوری بازی می کردند. این تنها سرگرمی بچه ها بود. بعد از رفتن بچه ها شیر سمیه را دادم و او را خواباند. خودم هم لباس های کثیف را توی تشتی ریختم تا ببرم حمام و بشویم که یک دفعه صدای وحشتناکی ساختمان را لرزاند. همه سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. بچه ها از ترس جیغ می کشیدند. تشت را گذاشتم زمین و دویدم پشت پنجره. قسمتی از پادگان توی گرد و خاک گم شده بود. خانم ها سر و صدا می کردند و به این طرف و آن طرف می دویدند. نمی دانستم چه کار کنم. این اولین باری بود پادگان بمباران می شد. خواستم بروم دنبال بچه ها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد، پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج می رفت؛ اما به فکر بچه ها بودم. تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدوبدو دویدم طبقه اول. سمیه ترسیده بود. گریه می کرد و آرام نمی شد. بچه ها هنوز داشتند توی همان اتاق بازی می کردند. آن قدر سرگرم بودند که متوجه صدای بمب نشده بودند. خانم های دیگر هم سراسیمه پایین آمدند. بچه ها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگری ساختمان را لرزاند. این بار بچه ها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. یکی از خانم ها اتاق به اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه اول. ده پانزده نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت تایی هم بچه. بوی تند باروت و خودمان سالن را پر کرده بود. بچه ها گریه می کردند. ما نگران مردها بودیم. یکی از خانم ها گفت: «تا خط خیلی فاصله نداریم. اگر پادگان سقوط کند، ما اسیر می شویم.» با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچه ها بدجوری مرا ترسانده بود. وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانم ها فریاد زد: «نگاه کنید آنجا را، یا امام هشتم!» چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد. ادامه دارد....✍🏻 ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯