💠 #سیره_شهدا*
بیش از ده گردان #بسیجی برای اعزام آمده بود, برای همین دستشویی ها وضع بدی پیدا کرده بود. 😖
همه هم تقصیر را به گردن #فرمانده مقر می انداختند.🤨
ناگهان دیدم محمد که فرمانده مقر بود, با جارو و تی از یک دستشویی خارج و وارد دستشویی بعدی شد.😢
رفتم کنارش گفتم: محمد اقا چرا شما؟
گفت :این بسیجی ها برای خدا اینجا آمده اند, هدف ما هم خدمت به این هاست!
❤️کسی فرمانده را نمی شماخت.❤️
#شهید محمد اسلامی نسب
🍂 @TafsirQuranKarim1
تفسیر قرآن
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @TafsirQuranKarim1 ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
💠به نام خدا💠
🔸زندگی نامه شهید بهنام محمدی🔸
شهریور 1359 شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط 13 سال سن داشت، تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد. بمباران که می شد می دوید و به مجروحین می رسید.
بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوه ای از دست آنان می گریخت. این شیر بچه شجاع و پرتلاش بختیاری در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش می کرد. گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل خود آویزان می کرد که به سختی می توانست راه برود.علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونه ای که اینگونه سفارش کرده بود: از بچه ها می خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند.
شهادت: کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود. ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید. این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است.
وصیت نامه شهید :
بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم , هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.
#زندگی_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_شهدا
#سیره_شهدا
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@TafsirQuranKarim1
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯