eitaa logo
تفسیر قرآن
505 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
235 فایل
🌹امیر المومنین ع: قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که بهار دل هاست https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0 برای عضویت کلیک کنید👆 ادمین تبادل، پست، نظرات و پیشنهادات: @fatemeh_koochakii ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 چقدر به هم نزدیکند🌹 *" قربان " ، " غدیر " و " عاشورا "* 🔹" قربان : تعریف عهد الهی 🔹" غدیر : اعلام عهد الهی 🔹"عاشورا : امتحان عهد الهی و چقدر آمار قبولی پایین است ! " نه فهمیدند عهد چیست ؟! " " نه فهمیدند عهد با کیست ؟! " " نه فهمیدند عهد را چگونه باید پاس داشت ؟! " *❣️خدایا ما را بر عهدمان با امام زمانمان استوار ساز ، تا مرگمان جاهلی نباشد...*🌹 https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 🌕🌕 ✍عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را می‌شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند... ☘ اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود. ☘خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند حق الناس میلیون‌ها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجهی نمی‌کرد. ☘مسئولینی که روزگاری برای خودشان کبکبه و دبدبه ای داشتن و غرق رفاه و راحتی در دنیا بودند حالا با التماس غرق در گرفتاری بودند... 🔆سوالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و جواب داد. ☘مثلاً در مورد امام عصر و زمان ظهور پرسیدم ایشان گفت: باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود. ☘ اما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان را نمی خواهند...اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه می‌کنند... بعد مثال زد و گفت: مدتی پیش مسابقه فوتبال بود، بسیاری از مردم در مکان های مقدس امام زمان را برای نتیجه این بازی قسم می دادند... ☘از نشانه های ظهور سوال کردم،از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنها همکاری می‌کنند... ☘ جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: نگران نباش اینها کفی برآب هستند و نیست و نابود می شوند، شما نباید سست شوید باید ایمان خود را از دست ندهید. ❌نکته دیگری که آنجا شاهد بودم انبوه کسانی بود که زندگی دنیای خود را تباه کرده بودند آنها فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند... ☘جوان گفت: آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است در درجه اول زندگی دنیای شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد. ☘ به من گفتند اگر آن رابطه پیامکی را ادامه می‌دادیم گناه بزرگی در نامه عمل از ثبت می‌شد و زندگی دنیایی تو را تحت شعاع قرار می داد. ☘ در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستاده‌اند. 🍀 از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتن متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند . ☘وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی می‌شد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد خانم روی خودش را برمی گرداند، اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود. ☘ اما توجه من به مادرم حضرت زهرا بود،در دنیا ارادت ویژه به بانوی دو عالم داشتم و در ایام فاطمیه روضه خوانی داشته و سعی می‌کردم که همواره به یاد ایشان باشم. ☘ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا به حساب می‌آمدیم. حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود. ☘کم کم تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم...برای شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش... 🥀از اینکه برخی اعمال من معصومین علیه السلام را ناراحت می کردم می خواستم از خجالت آب شوم خیلی ناراحت بودم... ☘ بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود... از طرفی به صدها نفر در موضوع حق الناس بدهکار بودم که هنوز نیامده بودند. ☘برای یک لحظه نگاهم افتاد به دنیا و به همسرم که ماه چهارم بارداری را می‌گذراند و بر سر سجاده نشسته بود و با چشمان گریان خدا را به حق حضرت زهرا قسم می‌داد که من بمانم. ☘نگاهم به سمت دیگری رفت داخل یک خانه در محله ماه دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من برگردم. ☘آنها می گفتند:خدایا ما نمی‌خواهیم دوباره یتیم شویم.. این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینه‌های این دو کودک یتیم را می دادم و سعی می‌کردم برای آنها پدری کنم. ☘ آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم‌... ✍ادامه دارد۰۰۰۰۰۰۰ https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 🌕🌕 ✍به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ ☘ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و الناس را جبران کنم یا کارهای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود. اصرار کردم... ☘لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا نمود تا برگردی. به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر شود. ☘ مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. ☘روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. ☘در تمام لحظات، کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. ☘ من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و را با تمام $نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و کردم که مادر ما در دنیا و آخرت مقامی دارد... ☘حالا برای من واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. ☘ همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا $وحشت کردم من او را مانند یک می دیدم که به من نزدیک میشد... مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. ☘ یکی دو نفر از بستگان می‌خواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند... به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن آنها وحشت زده شدم.... ☘بدنم و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده هیچکس را ندارم. احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، و رفتار... ☘به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم را ببینم... دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. ☘️ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم. یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای را از در و دیوار می شنیدم... ☘دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان دارم. آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمی‌توانستم ادامه دهم. ☘خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد.حتی برخی را دیدم که هنوز واقع نشده بود. ☘ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شده بودن! ☘می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شده اند؟! ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
💠 غدیر در قرآن آیه‌ای که همه ما در مورد غدیر با آن آشنا هستیم، آیه ۳ سوره مبارکه مائده است "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا" امروز دینتان را برای شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم 🔹چه اتفاقی در غدیر می‌افتد که خدا راضی می‌شود اسلام دین باشد که اگر این نبود خدا به این اسلام راضی نبود. این چه اتفاقی مهم است؟ اصلا دین چه کارکردی دارد که خدا در غدیر از دین راضی شد؟ 🔻کارکرد دین 🔹در سوره روم آیه ۳۰، کارکرد دین معرفی می‌شود "فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" 🔸کارکرد دین چیست؟ شکوفایی فطرت آن کار مهمی که قرار است دین قیّم انجام دهد، شکوفایی و پرورش فطرت و به عبارتی قوا را به فعلیت رساندن است. در یک عبارت، دین بنا دارد انسان بسازد. علی علیه‌السلام کسی است که می‌تواند انسان بسازد. غدیر ظرفیت انسان‌سازی دارد. دیگران نمی‌توانند انسان بسازنند. دیگران باید اول انسان باشند که بتوانند انسان بسازند. لذا اصل ماجرا در غدیر این اتفاق است. انسان سازی غدیر 🔹همه مشکلات هم به این موضوع مهم برمیگردد، یک وقتی جامعه میخواهد به تعبیری یک دامداری بزرگ و مدرن باشد. خوب بخورد و خوب هم محصول بدهد. اما یک وقت قرار است انسان تربیت بشود. 🔸خروجی جامعه امیرالمومنین می‌شود مثل حضرت ابراهیم علیه‌السلام که در روایت هم هست حضرت ابراهیم (ع) شیعه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود. جناب علی‌بن‌ابراهیم (ره) در تفسیر قمی نقل می‌کند که حضرت ابراهیم (ع) مقاماتی را در عرش نگاه کرد و پرسید این مقامات چه کسانی است؟ جواب آمد که این افراد ۵ تن آل عبا هستند. سپس عقب‌تر انواری را مشاهده کرد، پرسید که این افراد چه کسانی هستند؟ آنجا ائمه بعد را به حضرت ابراهیم (ع) معرفی کردند. حضرت ابراهیم (ع) عرضه داشت که میخواهم از شیعیان این افراد باشم که خدا دعای او را مستجاب کرد و این آیه قرآن " وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ " هم در این مورد هست. ایراهیم (ع) شیعه امیرالمؤمنین (ع) است. شیعه لازم نیست که حتما از جهت زمانی متاخر باشد و بعد از او بیاید. یعنی صراط مستقیم امیرالمومنین است انسان کامل امیرالمومنین است، هر کسی کامل شده در پرتو ولایت اوست. در این صراط قدم زده که به جایی رسیده است. این می‌شود شیعه امیرالمومنین 🔻مقیاس تولید امیرالمؤمنین علی علیه السلام چیست؟ 🔸مقیاس تولید امیرالمومنین می‌شود حضرت ابراهیم و جناب سلمان علیهماالسلام. غدیر سلمان می‌سازد سقیفه چی می‌سازد؟ عروعاص، معاویه، حرمله لذا طبق نقل مقتل، اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در ظهر عاشورا وقتی تیر حرمله به سینه امام حسین (ع) اصابت کرد حضرت رو به آسمان کرد و و فرمود : "قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان". این تیر حرمله نبود. این تیر بنیانگذاران سقیفه بود حرمله و تیرش تربیت شده این مکتب سقیفه اند. تا قیامت به اندازه ظرف حجامتی به ظلم در عالم خون ریخته بشود، اول در پرونده کسانی که غصب خلافت ولایت کردند، ثبت می‌شود. 🔹امیرالمومنین علی ع سلمانی می‌سازد که " منّا اهل البیت " است. یعنی روبروی او بایستی و زیارت جامعه کبیره بخوانی، آیه نور را بخوانی اصلاً غدیر آمده همه بشریت را دعوت کند که بیا تو هم بیا تا مشمول زیارت جامعه بشوی. به جایی برسی که در مورد تو هم زیارت جامعه بخوانند. تو این‌قدر می‌توانی بالا بروی که خطاب کنند به تو السلام علیکم یا اهل بیت النبوه، تو را باب الله خطاب کنند. https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
17.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 مدیحه ‌خوانی زیبای سید حمیدرضا برقعی 🌸سلیقه‌داشته‌است‌آری‌ سلیقه‌ داشته‌ است 🌸خدا تخلص خود را علی گذاشته است 🌸چگونه دم بزنم از تو از خصائل تو 🌸که مانده‌ام به مدیح ابوالفضائل تو https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
داستان دختر شینا قسمت شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀 https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️ 📔 قسمت6⃣3⃣ دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم. ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.» صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم. می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.» رفتم توی اتاقک و با صدای بلند گفتم:«آقای ابراهیمی! بیا جلوی در کار واجب پیش آمده.» کمی بعد صمد آمد.قیافه ام را که دید،بدون سلام و احوال پرسی گفت:«چی شده؟!بچه ها خوب اند؟! خودت خوبی؟!» گفتم:«همه خوبیم.چیزی نشده.فکر کنم دزد به خانه زده.بیا برویم.پشت در افتاده ونمی شود رفت تو.» کمی خیالش راحت شد.گفت:«الان می آیم .چند دقیقه صبر کن.» رفت و کمی بعد بایک سرباز برگشت.سرباز ماشین پیکانی را که کنار خیابان پارک بود،روشن کرد صمد جلو نشست ومن عقب.ماشین که حرکت کرد،صمد برگشت و پرسید:«بچه ها را چه کار کردی؟! گفتم:«خانه همسایه اند.» ماشین به سرعت به خیابان هنرستان رسید.وارد کوچه شد و جلوی در حیاط ایستاد.صمد از ماشین پیاده شد.کلیدش را در آورد وسعی کرد در را باز کند.وقتی مطمئن شد در باز نمی شود،از دیوار بالا رفت.به سرباز گفتم:«آقا خیر ببینید.تورا به خدا شما هم بروید. شاید کسی تو باشد.» سرباز پایش را گذاشت روی دستگیره در و بالا کشید. ✍🏻ادامه دارد...... https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
ڪسانے ڪہ عقب مانده اند برسند وڪسانے ڪہ جلورفتہ اند برگردندتا با ولایت حرڪت ڪنند تا شهادت یا خامنه ای❤️ https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
: 🍃🌺 «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد» (بقره/207) «افرادی هستند (امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام)) که خویش را با خداوند می‌کند به خاطر به دست آوردن او، و خداست که نسبت به بندگانش مهربان است»🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0