eitaa logo
تجربه های تنهامسیری🌹
12.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
40 فایل
✅ در این کانال میتونید با نظرات سایر تنهامسیری ها اشنا بشید http://eitaa.com/joinchat/1620181009Cc53e88802a ادمین ارسال نظرات @ENADDEZFOLI کانال اصلی ما اینه: http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدمت شما ببخشید وقت گرانبهاتون رو میگیرم راجع به نگاه نامحرم به بدن صحبت کردید من خودم چند وقتیه که وقتی دستم اتفاقی به دست نامحرمی میخوره اون قسمت از دستم چنان داغ میشه ومیسوزه به بچه ها میگم میخندن فکر میکنن من توهم زدم مثلا چند وقت پیش فامیل مردی داریم خیلی آدم خوش قلبیه تا من رو دید از نهایت دلسوزی به من دست داد من هم غافلگیر شدم وناخواسته بهش دست دادم بعد به خودم اومدم فهمیدم چی شده حاج آقا خدا شاهده داخل کف دستم داغ شده بودو میسوخت درحدی که اگه اشتباه نکنم قرمز هم شده بود
سلام. استاد در مورد بحث اعتماد به نفس واستغفار کردن. ۳۷..۸سالم ومدام گریه که خدایا این همه عمرم رفته وهمش گناه چی کارکنم.. حالا باین صحبت های شما داره وجودم آتیش می گیره.. که خدا منو هر دفعه می بخشیده. ومن ناامید درگاهش بودم.. ومی کفتم خدا یا می بینی من بدم نمی تونم خودم کنترل کنم روی سر بچه هام داد می زنم. خودت تربیتشون کن خودت بزرگشون کن.. حالا با این شرمندگی چیکار کنم 😊🌹🌹🙏🌹🌹
سلام.روز شما بخیر استاد گرامی. درباره اینکه خدا زود توبه رو می‌پذیرد و میبخشه😭😭 چندسال پیش من چند تا گناه رو با هم انجام دادم.😔 شیطان آنقدر زیبا و موجه اون گناهان رو جلوه میداد و دلیل قانع کننده می‌آورد که شک نمی‌کردم.کاملا برای خودم توجیه دینی هم می‌آوردم. یه شب اتفاقی بین من و مادرم افتاد و من به ایشون بی حرمتی کردم. مادرم با گریه از خونه ما رفت.😔 بعدش خیلی پشیمون شدم. که چرا به ایشون بی حرمتی کردم و...زنگ زدم ازشون معذرت خواهی کنم جواب من رو ندادن. خیلی ناراحت شدم .داشتم دیوانه میشدم که چرا من این کار رو کردم.😭😭 حالم خیلی بد بود. شب که وقتی بچه هام خوابیدند رفتم نشستم سر سجاده. بابت کاری که در مورد مادرم انجام دادم از خدا معذرت خواهی کردم.سر همون سجاده انگار به نوری در قلب من روشن شد. یکی یکی گناهانی رو که چند وقت بود انجام می‌دادم در نظرم می‌آمد و می‌فهمیدم اون هم گناه بوده خوب😟 عه پس این‌یکی هم گناهه🙁 عه چرا من فلان کار روانجام داد.من که میدونستم حکم شرعی این کار هم فعل حرام هست.☹️😢 با خودم میگفتم و اشک می‌ریختم.😭 آنقدر با خودم مرور کردم و اشک ریختم واز خدا معذرت خواهی کردم.توبه کردم و گفتم همه کارهای اشتباهم رو ترک میکنم...تازه نیت کرده بودم، هنوز به عمل نرسیده‌ بود.. 😭 همون سر سجاده خوابم برد. خواب دیدم پاهام تا زانو سیاه سیاه. پر از چرک و سیاهی که توی زانوهام پینه بسته بود🥺 توی خواب شروع کردم به شستن و کیسه کشیدن به پاهام.چرک و کثیفی ،لوله لوله از پاهام کنده میشد .توی همون خواب فهمیدم اینها گناهان من هست که انجام دادم....😭 بیدار که شدم تعبیر خوابم رو پیگیری کردم و فهمیدم خدا به محض اینکه من توبه کردم گناهانم رو بخشیده. من هنوز گناهانم رو جبران نکرده بودم و فقط از ذهنم خطور کرده بود که خدا پذیرفته بود‌ و توی عالم خواب نشونم داد. قربون همچین خدایی برم که سریع توبه بندگان رو می پذیره.😭😭😭 دیگه هیچ وقت دنبال اون گناهان نرفتم .ولی هروقت یاد گناهان و خوابم میوفتم شرمنده خدا میشم. 😭😭😭
نماز جماعت باغ فین کاشان.❤️🌺🌺..جاتون خالی عالی بود..چند وقته نیت کردم نماز اول وقت بخونم.خدا خودش کمک میکنه
با عرض سلام و خدا قوت و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما 🤲🌷 حاج آقا درباره اینکه فرمودید اولیا الهی در خونه خدا زیاد اشک مریزند به این معنی نیست که خداوند دیر میبخشه بلکه از شرمندگی گناهی که کردند هست یاد یک شعری افتادم که مادرم همیشه با خودش توی خونه زمزمه میکرد شبهای دراز و بی عبادت چه کنم ؟ طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟ گویند که خدا هست و گناه میبخشد گر او بخشد ،من از خجالت چه کنم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما سید بزرگوار بنده وقتی این کلیپ را دیدم یقین پیدا کردم انشأالله شب قدر امسال چیزهای بزرگی را از طرف خدای متعال دریافت میکنم. بی صبرانه و البته کمی نگران، مشتاق رسیدن شب قدرم. میگم نکنه شب قدر بیاد و من در خواب غفلت باشم. و چه شب‌های قدری را با تصور نادرست از بزرگی و مهربانی و رحمت بیکران خدا از دست دادم😭 این را هم باید بگم آشنایی من با کلاس‌های شما دقیقا به برکت دعاهای شب قدر سال گذشته بود. و احساس میکنم پروردگارم دعاها و گریه های شب قدرم را اینگونه اجابت کرد.
سلام این روزا به خاطر درس و ازدواج ، زیاد وقت نمی‌داشتم برای حرف زدن با خدا و خیلی ازش دور شده بودم خیلی... امروز سحر بعد مدتها نشستم با خدا حرف زدم ، دعا خوندم و توبه کردم و نمازمو با حس و حال قشنگی که قبلاً داشتم خوندم ، اما با ناامیدی میگفتم خدا که این همه گناه منو به این زودی نمیبخشه ، همش سوال می‌پرسیدم که یعنی خدا منو بخشیده یا نه... آخرش با ناامیدی بلندشدم از در خونش گفتم باید حالا حالا ها تلاش کنم اینطوری فایده نداره با دوتا قطره اشک و یک دعا تا اینکه اومدم سراغ گوشی و همینطور داشتم می‌چرخیدم که رسیدم به کانال شما و بحث اعتماد به نفس من به شدت بهش احتیاج داشتم هم توی بحث درس و کنکورم هم بقیه ی موارد واقعا خدا خیلی هوامونو داره نداشت حتی یکم از روش بگذره ، به من فهموند که خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکنم دوستم داره...
استاد مطالبی که درباره موضوع عزت نفس و اعتماد به نفس در کانال تنها مسیر میفرستید ، بسیاااارعالی هستن به شخصه برای خود بنده خیلی مفید هستن بویژه مطالبی که درباره تلاش و کوشش برای خلاقیت باید باشد که فرمودین بنده تصمیم گرفته ام کارهای هنری که میدانم و تقریبا کنار گذاشته بودم را انشاءالله دوباره شروع کنم با نیت و نگرش برای «خلاقیت و نوآوری» و نه صرفا برای فروش و اینکه حتما بازار کارداشته باشد به این نتیجه رسیدم هم خیلی وقتم را مفید استفاده میکنم دیگر نگران بازار کار نیستم آیا باشد یانه ( به هر دلیل اگر پیش نیامد ) اگر امکانش نبود که بفروش برساندم میتوانم در آینده به عنوان هدیه به اطرافیانم ببخشم. ان‌شاءالله عاقبت بخیر باشید
سلام ،اسم شما اومد در ذهنم که دارین خدمت فرهنگی تربیتی میکنید و دعاتون کردم
مادر برای آرام کردن خواهرم به او اندک خوراکی ای داد ولی خواهرم باز به پهنای صورت اشک می‌ریخت مادر نمی‌دانست خواهرم را آرام کند یا برادرم. همه ترسیده بودند حداقل مادرم بود که مارا آرام کند ولی کسی نبود مادرم را در آغوش بگیرد تا آرام شود. فقط خدا را داشت برای آرام کردنش دلم برای مظلومیت مادرم می سوخت پدرو مادرم برای اینکه از ما محافظت کنند مارا به داخل بیمارستان هدایت کردند که ناگهان مادرم با انبوه جمعیت که بیشتر آنها زن بودند مواجه شد. همه از ترس فریاد می‌زدند و خدا خدا میکردند. ولی با این حال مادرم فقط برای من و دیگر فرزندانش نگران بود.دشمن به داخل بیمارستان راه یافت و همه را شروع کردند به زدن. چقدر پست بودند یکدفعه مردی که صورتش را پوشانده بود به مادرم حمله ور شد پدرم را دیدم که نمی‌دانست از خواهرم دفاع کنند یا برادر یا... مادرم سرگردان و حیران مانده بود که چه کند.آن ظالمان به تن نحیف  مادرم  با پتک و تازیانه زندند مادرم من را با گفتن یازهرا یاد کتک خوردن مادرمان زهرا در کوچه انداخت مادر هرزگاهی این قصه را برای خواهرم تعریف میکرد مادرم برای زجر ودرد کشیدن من میگریست و من برای درد و زجر کشیدن مادرم میگریستم پدرم را گرفته بودند و جلوی چشمانش همسر  و فرزندانش را می‌زدند و از او هیچ کاری‌برنمی‌آمد چون ده ها مرد به سمت پدرم یورش برده و حتی اجازه بستن چشمهایش را با تهدید نمی‌دادند مادر یکدفته با فریاد به وجود من در شکمش اعتراف کرد که آنها با شنیدن این حرف ذوق کردند و ظلم شأن فراگیر تر شد ستمگران‌ و ظالمان لباس های تکه تکه شده و پاره ی مادرم را از تنش با چه خشمی رذلی بیرون کشیدند در این هنگام بیمارستان خالی از مردم مظلوم غزه شد و تپش قلب مادرم بیشتر شداز ترس تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد ولی بازآن ظالمان توجهی نمیکردندو فقط مادرم را می‌زدنددیگر مادرم صدایی برای فریاد زدن نداشت و فقط به پهنای صورت اشک می‌ریخت دیگر وصف تجاوز پلید ظالمان قبح گناه را میریزد دیگر بازدمی برای مادرم نماند که به من برسدبا آخرین دمی که از مادرم رفت من در آغوش مادر و هردو در آغوش خدا آرام گرفتیم... ✍🏻: نوری در بطن مادر💔🌱