#به_هرجابنگرم_انجا_تو_بینم
💞🫂🍃
صدای باز و بسته شدن در باعث شد تا سرم رو برگردونم و ببینم کیه که وارد اتاق شده.
با دیدن شخصی که دم در ایستاده بود سردرد و خواب یادم رفت . سریع نشستم
_ تو... تو اینجا چکار میکنی؟
حرفی نزد و #نزدیکم شد طوریکه دیگه به تخت رسیده بود. هر لحظه می ترسیدم یکی وارد اتاق بشه و اون رو اینجا ببینه. اصلا چطوری از بین آدمای خونه رد شده و رسیده اینجا.
ضحای #دیوونه، یادت نیست خوابیدی؟ حتما داری خواب میبینی . جز این نمی تونه باشه. سرش رو که پایین آورد و #نفسش به صورتم خورد نفسم بند اومد.
_ اینجوری #استقبال می کنن؟
نیشگونی از بازوم گرفتم تا اگه #خوابم بیدار بشم. دردم اومد و این یعنی متاسفانه من بیدارم.
_ چجوری اومدی اینجا؟
_ از دیوار که رد نشدم از در اومدم دیگه
_ کسی هم تو رو دید؟
کلافه دستی به موهاش کشید
_ از اونجایی که #نامریی هستم کسی اومدنم رو نفهمیده
اومد کنارم نشست و دستش رو.....
https://eitaa.com/joinchat/495583435C1b9939cbc2
#رمان_مرادِ_من_او(فصل اول)🌱
عاشقانه ای زیبا 💞با قلمی پاک ✍🍃