eitaa logo
طاهری ها Taheriha_ir
2.6هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
3.2هزار ویدیو
269 فایل
‌ ﷽ السلام علیک یاطاهربن محسن بن امام سجاد(ع) طاهرآبادکاشان طاهریهادیار: امامزادگان طاهروعباس ۵۳شهیدطاهری صدهاعالم،فرهنگی پزشک وPHD قدمت۷۵۰۰ساله چاله هوت قلعه قیطوس تبلیغات: @TaherihaTa_admin ادمین: @TaherihaDr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه خدا حلول ماه خدا بر شما مبارک باد بهارِ روزه و ذکر و دعا مبارک باد مَه رها شدن از خویش و بند اهریمن مه سفر به سویِ مُلک ِلا مبارک باد دوباره فرصت دیدار یار آمده است وصالِ جان شما با خدا مبارک باد طبیبِ عشق به بالین طفل جان آمد سرای دل شده دارالشفا مبارک باد بشوی از رخ اعمال خویش رنگ ریا عبادتی که بوَد بی ریا مبارک باد برون کن از سرِ خود باد خودپسندی را نماز و روزهء بی ادعا مبارک باد بیا به سفرهء جانان نشین و باده بنوش به کام تشنهء جان این دوا مبارک باد در این مهی که درِ رحمت خدا باز است اگر شدی ز بُت خود رها مبارک باد در این تلاطم دریای حیرت و تردید علی (ع) اگر شودت ناخدا مبارک باد. رضا شجری طاهری @Taheriha_ir
شهادت، جان نثاری در راه ارزشهاست و زنده نگه داشتن یاد و راه شهدای انقلاب وظیفه همه اقشار جامعه و گرامیداشت و تجلیل از مقام شامخ آنها در جهت پاسداشت ایمان، عشق، حماسه و کرامت انسانی باعث تداوم انقلاب اسلامی است.🌷🌷🌷 https://eitaa.com/Taeran_ir/98
30 جز قرآن بصورت فایل صوتی، نیاز به دانلود نداره فقط کافيه روی لینک بزنید . این هم هدیه ما به شما برای ماه نزول قران💥🕋 جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3 جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3 جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95 جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5 جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2 جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc
🌿 اعمال روز اوّل ماه مبارک رمضان 🔅 ۱- غسل کردن در آب جارى و ریختن سى کف آب بر سر، که باعث ایمنى از جمیع دردها و بیماری‌ها در تمام سال است. 🔅 ۲- کفى از گلاب بر رو بزند تا از خوارى و پریشانى نجات یابد و قدرى هم بر سر خود بزند تا در آن سال از سرسام [برسام‏] ایمن شود. 🔅 ۳- دو رکعت نماز اوّل ماه و تصدّق را به عمل آورد. 🔅 ۴- دو رکعت نماز کند: ▪️در رکعت اول حمد و سوره فتح ▪️در رکعت دوم حمد و هر سوره که خواهد بخواند تا حق تعالى جمیع بدی‌ها را در آن سال از او دور گرداند و تا سال آینده در حفظ خدا باشد. 🔅 ۵- بعد از طلوع فجر این دعا را بخواند: ▫️اللَّهُمَّ قَدْ حَضَرَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَدِ افْتَرَضْتَ عَلَیْنَا صِیَامَهُ وَ أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ اللَّهُمَّ أَعِنَّا عَلَى صِیَامِهِ وَ تَقَبَّلْهُ مِنَّا وَ تَسَلَّمْهُ مِنَّا وَ سَلِّمْهُ لَنَا فِی یُسْرٍ مِنْکَ وَ عَافِیَةٍ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. 🔅 ۶- بخواند دعاى چهل و چهارم صحیفه کامله را اگر در شب نخوانده است. 🔅 ۷- علامه مجلسى در زاد المعاد فرموده کلینى و شیخ طوسى و دیگران به سند صحیح روایت کرده‌‏اند که حضرت امام موسى کاظم علیه السّلام فرمود که: در ماه مبارک رمضان در اوّل سال یعنى روز اوّل ماه چنانچه علما فهمیده‏‌اند این دعا را بخوان و فرمود که هر که این دعا را از براى رضاى خدا و بى شائبه اغراض فاسده و ریا بخواند در آن سال به او نرسد فتنه و گمراهى و نه آفتى که ضرر رساند به دین او یا بدن او و حق تعالى او را حفظ کند از شر آنچه در آن سال واقع می‌‏شود از بلاها، و دعا این است: ▫️اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَانَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ ... (برای خواندن دعای کامل به مفاتیح ‌الجنان مراجعه شود)
🍃✨🍃✨🍃✨🍃 ✨ 🍃 ✨ 🍃 وارد شهر می‌شویم. تو خود خوب می‌دانی که ما نمی‌توانیم الان به خانه امام برویم. پس به خانه همان پیرمرد که نامش بِشر بود می‌رویم. درِ خانه را می‌زنیم. بِشر، در را باز می‌کند . ما را در آغوش می‌گیرد و به داخل خانه دعوتمان می‌کند. او برای ما نوشیدنی می‌آورد. ظاهراً خودش روزه است. ماه رجب سال ۲۵۵ هجری است و روزه گرفتن در این ماه ثواب زیادی دارد. از او سراغ امام هادی علیه السلام را می‌گیریم و حال آن حضرت را می‌پرسیم. اشک در چشمان بِشر حلقه می‌زند او دارد گریه می‌کند . چه شده است ؟ بشر برای ما می‌گوید که سرانجام معتَزّ، خلیفه عباسی امام هادی علیه السلام را مظلومانه شهید کرده است. اشک از چشمان ما جاری می‌شود. خدا هرچه زودتر دشمنان اهل بیت را نابود کند . در مورد امام عسکری علیه السلام سوال می‌کنیم. او برای ما می‌گوید که معتَزّ عباسی، آن حضرت را در شرایط بسیار سختی قرار داده است . هیچکس حق ندارد به صورت علنی به خانه آن حضرت برود . فقط بعضی از افراد به صورت بسیار مخفیانه با آن حضرت ارتباط دارند. سوال دیگر ما این است آیا خدا به امام عسکری علیه السلام فرزندی داده است؟ بِشر در جواب می‌گوید :«هنوز نه » ولی وعده خداوند هیچگاه تخلف ندارد ما می‌خواهیم به خانه امام برویم اما بِشر ما را از این کار نهی می‌کند.. مُعتَزّ، خلیفه خونریز عباسی به هیچکس رحم نمی‌کند. او به برادر خود هم رحم نکرد و او را به قتل رسانید. یکی از کارهای او این است که وقتی مخالفان خود را دستگیر می‌کند ،سنگی بزرگ بر پای آنها می‌بندد و آنها را در رود دجله می‌اندازد تا غرق شوند.😱 شما نباید بدون برنامه‌ریزی به خانه امام بروید❌ شما تازه به سامرا آمده‌اید و جاسوسان شما را زیر نظر دارند باید چند روزی صبر کنید! ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃
🍃✨🍃✨🍃✨ ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨ خورشید روز دوشنبه ۲۷ رجب سال ۲۵۵ طلوع می‌کند. امروز سالروز بعثت پیامبر است‌. از خیابان سر و صدایی به گوش می‌رسد. خیلی زود می‌فهمم که این سر و صدا برای شادی نیست. بلکه در شهر آشوب شده است. خوب است از خانه بیرون برویم و از ماجرا باخبر بشویم. همه سپاهیان بیرون ریختند . آنها شورش کرده‌اند . این‌ها همان نیروهای نظامی این حکومت هستند و خودشان باید با شورشیان مقابله کنند. چه شده است که خودشان هم شورش کرده‌اند ؟ آنها به سوی قصر مُعتَزّ می‌روند. شمشیر در دست‌هایشان می‌رقصد . آنها فریاد می‌زنند:« یا پول یا مرگ » منظور آنها چیست؟ می‌خواهم جلو بروم و از آنها سوال کنم که ماجرا چیست ؟ تو دست مرا می‌گیری و مرا به گوشه‌ای می‌بری و می‌گویی:« کجا می‌روی؟ می‌خواهی خودت را به کشتن بدهی ؟» بِشر را نشانم می‌دهی و از من می‌خواهی از او سوال کنم که علت این شورش چیست؟ بِشر برای ما میگوید که چوب خدا صدا ندارد . خداوند می‌خواهد معتَزّ را به سزای اعمالش برساند. او که افراد زیادی را مظلومانه به قتل رسانید و امام هادی را نیز شهید کرده است امروز برایش روز سختی خواهد بود. ماجرا از این قرار است : مدتی است که وزیر معتَزّ با مادر معتَزّ همدست شده و پول‌های حکومت را برای خود برداشته اند . آنها خزانه دولت را خالی کرده اند. مادر خلیفه که به جواهرات بسیار علاقه دارد، با پول حقوق سپاهیان برای خود جواهرات زیادی خریده است؛ یاقوت ،لُؤلؤ و زِبرجدهای زیادی را می‌توان در قصر مادر خلیفه پیدا کرد. ارزش جواهرات او بیش از یک میلیون دینار می‌شود. اگر قیمت یک مثقال طلا را بدانم کافیست آن را ضرب در یک میلیون کنم تا بدانم ارزش این جواهرات چقدر می‌شود. سپاهیان که ماه‌هاست حقوق نگرفته‌اند دست به شورش زده‌اند. بیشتر آنها تُرک هستند . اگر یادت باشد برایت گفتم که عباسیان ایرانی‌ها را از حکومت خود بیرون کردند و به جای آنها افرادی را از ترکیه آوردند. اِبن وَصیف یکی از بزرگان تُرک‌ها است که اکنون به نزد خلیفه می‌رود تا بتواند با صُلح و صلاح اوضاع را آرام کند . او به خلیفه خبر می‌دهد که وزیر او به وی خیانت می‌کند و پول‌های خزانه را می‌دزدد و حقوق سپاهیان را نمی‌دهد. اما خلیفه باور نمی‌کند . در این میان وزیر از جا برمی‌خیزد و به سوی اِبن وَصیف می‌رود و به او فحش می‌دهد و او را کتک می‌زند . اِبن وصیف بیهوش روی زمین می‌افتد. خبر به گوش سپاهیان می‌رسد . ناگهان با شمشیرهای خود به قصر هجوم می‌برند ،وزیر را دستگیر می‌کنند. وقتی ابن وصیف به هوش می‌آید به فکر انتقام از خلیفه می‌افتد. او به سپاهیان دستور می‌دهد تا خلیفه را از روی تخت پایین بکشند. سپاهیان هجوم می‌برند و با چوب و چماق خلیفه را می‌زنند و سپس پیراهن او را گرفته و به سوی حیاط قصر می‌کشانند و او را در آفتاب سوزان نگه می‌دارند‌ خون از سر و روی او می‌ریزد . اِبن وَصیف که الان همه کاره قصر خلافت است دستور می‌دهد تا معتَزّ را در اتاقی تاریک زندانی کنند و او را شکنجه دهند و هرگز به آب و غذا ندهند تا بمیرد. خلیفه مسلمان به چه وضعی افتاده است.! او فریاد می‌زند به من قطره آبی بدهید . اما هیچکس جواب او را نمی‌دهد .او سه روز و سه شب تشنه و گرسنه در اینجا خواهد بود. او که برای حکومت چند روزه خود امام هادی علیه السلام را شهید کرد و شیعیان را به قتل رسانید ، هرگز باور نمی‌کرد که سرانجامش مرگی این چنین باشد. راست می‌گویند چوب خدا صدا ندارد. ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃
✨🍃✨🍃✨🍃 🍃 ✨ 🍃 ✨ آخرین_عروس_۲۶ اِبنِ وَصیف در فکر فرو رفته است. او می‌خواهد خلیفه جدید را انتخاب کند. باید کسی به عنوان خلیفه انتخاب شود که دیگر به سپاهیان بی‌احترامی نکند❌ او می‌داند که پایه‌های حکومت سست شده است و مردم از ظلم‌ها و ستم‌ها خسته شده‌اند و جامعه مانند آتش زیر خاکستر است . اکنون باید از فردی کاملاً مذهبی استفاده کرد تا بتوان این فتنه‌ها را خاموش کرد. باید با ابزار دین مردم را آرام کرد. فکری به ذهن او می‌رسد. مُعتَزّ پسر عمویی دارد که ظاهراً خیلی انسان با خدایی است . او روزها روزه می‌گیرد و شب‌ها نماز می‌خواند . او بهترین گزینه برای خلافت است. اکنون او را به قصر می‌آورند .باید برای او لقب خوبی انتخاب کرد تا مناسب او باشد. لقب «مُهتدی » برای او انتخاب می‌شود. خیلی عجیب است😳 این لقب چقدر به نام مَهدی علیه السلام شبیه است!!!! من فکر می‌کنم آنها شنیدند که به زودی مهدی علیه السلام خواهد آمد، برای همین از نام « مُهتدی »استفاده می‌کنند . سرانجام مُهتدی به عنوان خلیفه انتخاب می‌شود و همه با او بیعت می‌کنند و او را بر تخت خلافت می‌نشانند. مُهتدی دستور می‌دهد تا موسیقی در تمام شهر سامرا ممنوع بشود زنانی که ترانه می‌خوانند از این شهر اخراج شوند مردم این شهر خیلی خوشحال هستند. آنها می‌بینند بعد از سال‌ها، حکومتِ کاملاً اسلامی روی کار آمده است و می‌خواهد احکام خدا را اجرا کند. مردم او را به عنوان « العَدلُ الرَّضی» می‌شناسند؛ یعنی خلیفه‌ای که همه وجودش عدالت است و خدا از او خیلی راضیست !😒 مردم برای او همواره دعا می‌کنند . آنها برای خلیفه دعا می‌کنند و دوام حکومت او را از خدا می‌خواهند. واقعا باید به هوش این‌ها آفرین گفت👏 این‌ها دست شیطان را هم از پشت بستند. ببین چگونه فتنه‌ای بزرگ را آرام کردند! چگونه از ابزار دین استفاده کردند؟ مردم چقدر خوشحال هستند خلیفه‌های قبلی فقط کارشان آدم کشی بود و همه فکرشان شهوترانی بود و زنان ترانه خوان را دور خود جمع می‌کردند. اما مُهتدی در این هوای گرم تابستان، روزه ی مستحبی می‌گیرد و شب‌ها صدای گریه‌اش تا آسمان‌ها می‌رود ‌. این چنین است که دوباره شهر سامرا آرامش خود را به دست می‌آورد. ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃
🍃✨🍃✨🍃✨ ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨ من با خود فکر می‌کنم شاید این خلیفه جدید آدم خوبی باشد! او که اهل نماز و طاعت است، دیگر به امام عسکری علیه السلام سخت‌گیری نخواهد کرد شاید او به تبعید امام پایان بدهد و اجازه دهد که امام به شهر خودش مدینه برود. شاید او به فشارهایی که سالیان سال شیعیان را به ستوه آورده پایان بدهد. ولی تعجب می‌کنم وقتی می‌بینم که خلیفه جدید نه تنها امام را آزاد نمی‌کند بلکه فشارها را زیادتر می‌کند 😱 او دستور می‌دهد تا بر تعداد مامورانی که خانه امام را زیر نظر داشتند، افزوده شود. گویا همه این روزه ها و نمازهای خلیفه بازی است ؛ بازی خواب کردن مردم ‍‌! این بهترین راه برای عوام فریبی است. درست است خلیفه عوض شده و خیلی از سیاست‌ها هم تغییر کرده، اما سیاست اصلی آنها هرگز تغییر نمی‌کند. آیا می‌دانی آن سیاست چیست؟؟ 👇👇👇 «نباید مردم با امام عسکری علیه السلام آشنا شوند » «نباید جوانان با او ارتباط برقرار کنند» « باید او در گمنامی کامل بماند» « رفتن به خانه او جرم است » «نامه نوشتن به او جرم است » هر چیزی ممکن است با عوض شدن خلیفه‌ها عوض شود؛ اما این سیاست هرگز تغییر نخواهد کرد. ❌ امروز روز چهاردهم شعبان است و ما مدتی است که در این شهر هستیم . آرامش دوباره به شهر بازگشته است و مردم به زندگی عادی خود مشغولند . می‌دانم خیلی دلت می‌خواهد امام را ببینی اما نمی‌دانی چه کنی . با خود می‌گویی حالا که نمی‌شود به خانه امام برویم چقدر خوب است که ما به خانه حکیمه عمه امام عسکری علیه السلام برویم و از او در مورد امام سوال کنیم. رو به من می‌کنی و می‌گویی:« یادت هست سال قبل که به اینجا آمدیم چه ساعتی در کوچه با حکیمه برخورد کردیم؟» _ فکر می‌کنم ساعت ۴ عصر بود. _ خوب است امروز عصر به همان کوچه برویم و به بهانه کمک کردن به او به خانه‌اش برویم. _ چه فکر خوبی ! آن وقت می‌توانیم از او در مورد امام عسکری علیه السلام و بانو نرجس سوال کنیم . ما منتظر هستیم تا عصر فردا برسد ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃
🍃✨🍃✨🍃✨🍃 ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨ خدا را شکر می‌کنیم که دوباره در خانه حکیمه هستیم. روی تخته وسط حیاط نشسته‌ایم و مهمان خواهر آفتاب شده‌ایم. امروز حکیمه هم روزه است همه دوستان خوب خدا در ماه شعبان روزه می‌گیرند .اما من و تو مسافر هستیم و مسافر نمی‌تواند روزه بگیرد. حکیمه برای ما سخن می‌گوید:« سن زیادی از من گذشته است .نمی‌دانم زنده خواهم بود تا فرزند امام عسکری را ببینم یا نه؟» بعد آهی می‌کشد و می‌گوید:« من هر وقت به خانه آن حضرت می‌روم از خدا می‌خواهم به او پسری عنایت کند .» در این هنگام صدای در خانه به گوش می‌رسد . چه کسی در می‌زند؟ حکیمه از جای خود بلند می‌شود و به سمت در می‌رود. بعد از لحظاتی برمی‌گردد. حکیمه لبخند می‌زند و خوشحال است. من از علت خوشحالی او می‌پرسم ؟ پاسخ می‌دهد :« امام عسگری علیه السلام از من دعوت کرده است تا امشب افطار به خانه او بروم.» امشب شب جمعه است، شب نیمه شعبان که با شب یازدهم مرداد ماه مصادف شده است. شاید امشب امام عسکری علیه السلام دلتنگ عمه‌اش حکیمه شده است. آخر امام در این شهر غریب است . هیچ آشنای دیگری ندارد . شیعیان هم که نمی‌توانند به خانه آن حضرت بروند. حکیمه برای رفتن آماده می‌شود . کاش می‌شد ما هم همراه او به خانه امام می‌رفتیم. خداوند دشمنان را لعنت کند که ما را از این فیض بزرگ محروم کرده اند حکیمه اشک حسرت ما می‌بیند. دلش می‌سوزد. فکری به ذهنش می‌رسد. بعد از مدتی حکیمه ما را صدا می‌زند . نگاه ما به دو کیسه بزرگ می‌افتد. _ مادر این‌ها را کجا می‌خواهی ببری؟ _ این دو کیسه را می‌خواهم به خانه امام عسکری علیه السلام ببرم .شما باید این‌ها را بیاورید. _ چشم _ ماموران در بین راه جلوی شما را می‌گیرند و داخل کیسه‌ها را می‌بینند .شما با کمال خونسردی بایستید تا آنها به کار خودشان بپردازند .شما اصلاً به آنها کاری نداشته باشید. اکنون تو خیلی خوشحال هستی. به این بهانه می‌توانی امام خود را ببینی. با هم حرکت می‌کنیم. از خانه بیرون می‌آییم .کیسه‌ها قدری سنگین است اما تو سنگینی آن را حس نمی‌کنی . چند مامور جلوی راه ما را می‌گیرند . کیسه‌ها را زمین می‌گذاریم. آنها با دقت کیسه‌ها را بازرسی می‌کنند. وقتی مطمئن می‌شوند که نامه‌ای داخل آن نیست به ما اجازه می‌دهند که عبور کنیم. من تعجب می‌کنم چگونه این ماموران به ما اجازه عبور دادند . فکر می‌کنم این کار بانو حکیمه است. حتماً دعایی خوانده است که ماموران بیش از این مانع ما نشدند . چند قدم جلو می‌رویم اینجا خانه امام است باور می‌کنی تا لحظه دیگر مهمان آفتاب خواهی بود؟ ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃
🍃✨🍃✨🍃✨🍃 ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨ بوی بهشت ،بوی گل یاس، بوی باران.... اشک و راز و نیاز چه شبی است امشب ... در حضور امام مهربانی‌ها هستیم . سلام می‌کنیم جواب می‌شنویم. امشب حکیمه در کنار امام عسکری علیه السلام افطار می‌کند. حکیمه هنگام افطار همان دعای همیشگی‌اش را می‌کند:« خدایا ! اهل این خانه را با تولد فرزندی خوشحال کن » همه آرزوی حکیمه این است که مَهدی علیه السلام را ببیند. این آرزو کِی برآورده خواهد شد ؟ ساعتی می‌گذرد . حکیمه دیگر می‌خواهد به خانه خود برگردد. او به نزد بانو نرجس می‌رود و با او خداحافظی می‌کند و بعد به نزد امام می‌آید و می‌گوید:» سرورم ! اجازه می‌دهی زحمت را کم کنم و به خانه‌ام بروم؟» _ عمه جان دلم می‌خواد امشب پیش ما بمانی. امشب شبی است که تو سال‌هاست در انتظار آن هستی! _ منظور شما چیست؟ _ امشب وقت سحر فرزندم مهَدی به دنیا می‌آید. آیا تو نمی‌خواهی او را ببینی؟ اشک شوق از چشمان حکیمه جاری می‌شود . او چگونه باور کند که امشب به بزرگترین آرزوی خود می‌رسد . حکیمه بی‌اختیار به سجده می‌رود و میگوید:« خدایا ! چگونه تو را شکر کنم که امشب آخرین حجت تو را می‌بینم؟» اکنون حکیمه برمی‌خیزد و به سوی بانو نرجس می‌رود تا به او تبریک بگوید . شاید هم می‌خواهد به او گلایه کند که چرا قبلاً در این مورد چیزی به او نگفته است. حکیمه می‌آید و نگاهی به نرجس می‌کند. می‌خواهد سخن بگوید که ناگهان مات و مبهوت می‌ماند. مادری که قرار است امشب فرزندی را به دنیا بیاورد باید نشانه‌ای از حاملگی داشته باشد. اما در نرجس هیچ نشانه‌ای از حاملگی نیست . یعنی چه؟ او به نزد امام عسکری علیه السلام برگشته و می‌گوید:« سرورم ! به من خبر دادی که امشب خدا به تو پسری عنایت می‌کند، اما در نرجس که هیچ اثری از حاملگی نیست.» _ امشب فرزندم به دنیا می‌آید . _ آخر چگونه چنین چیزی ممکن است؟ _ عمه جان ! ولادت پسرم مَهدی مانند ولادت موسی علیه السلام خواهد بود. این جواب امام عسکری علیه السلام برای حکیمه همه چیز را بیان کرد. از این سخن امام خیلی چیزها را می‌شود فهمید . قصه نرجس همان قصه « یوکابد» است. از من می‌پرسی« یوکابِد» کیست؟ او مادری است که هزاران سال پیش موسی را به دنیا آورد. آیا دوست داری تا راز تولد موسی را برایت بگویم؟ ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃
✨🍃✨🍃✨🍃 🍃 ✨ 🍃 ✨ 🍃 شب چهارشنبه بود . فرعون در قصر خویش خوابیده بود. نسیم خنکی از رود نیل می‌وزید. آسمان ابری و تیره شد . گویا رعد و برقی در راه بود . فرعون در خواب دید که آتشی از سوی سرزمین فلسطین به مصر آمد . این آتش وارد قصر شد و همه جا را سوزاند و ویران کرد . صدای رعد و برق در همه جا پیچید. فرعون از خواب پرید . او خیلی ترسیده بود! وقتی صبح شد فرعون دستور داد تا همه کسانی که تعبیر خواب می‌کردند به قصر بیایند . فرعون خواب خود را برای آنها تعریف کرد. تعبیر خواب برای همه روشن بود، اما کسی جرات نداشت آن را بگوید. همه به هم نگاه می‌کردند . سرانجام یکی از آنها نزدیک فرعون رفت. فرعون با تندی به او نگاه کرد و فریاد زد: _ تعبیر خواب من چیست؟ _ قبله عالم خواب شما از آینده‌ای پریشان خبر می‌دهد . آیا شما ناراحت نمی‌شوید آن را بگویم ؟ _ زود بگو بدانم از خواب من چه می‌فهمی؟ _ به زودی در قم بنی اسرائیل که در مصر زندگی می‌کند ، پسری به دنیا می‌آید که تاج و تخت شما را نابود می‌کند. سکوت همه جا را فرا گرفت. عرق سردی بر پیشانی فرعون نشست. او به فکر چاره بود . جلسه مهمی در روز چهارشنبه تشکیل شد. بزرگان مصر در این جلسه حضور پیدا کردند . همه در مورد این موضوع نظر دادند. سرانجام این بخشنامه در دو بند صادر شد: ✅ همه نوزادان پسر که قبلاً به دنیا آمده‌اند ،به قتل برسند . ✅ شکم‌های زنانه حامل پاره شده و نوزاد آنها اگر پسر باشد کشته شود . ماموران حکومتی به خانه‌های بنی اسرائیل ریختند و با بی‌رحمی زیاد دستور فرعون را اجرا نمودند . چه خون‌هایی که بر روی زمین ریخته شد. باور کردن آن سخت است که در آن هنگام ۷۰ هزار نوزاد پسر کشته شدند. خداوند به بنی اسرائیل وعده داده بود که به زودی موسی ظهور می‌کند و آنها را از ظلم و ستم فرعون نجات می‌دهد. اما آنها از همه جا ناامید شدند . فکر می‌کردند که موسی هم کشته شده است . ولی وعده خدا هیچ وقت تخلف ندارد . خدا برای تولد موسی برنامه ویژه‌ای داشت. شاید شنیده باشی که نام مادر موسی «یوکابد »بود . یوکابِد تا آن شبی که موسی را به دنیا آورد خودش هم از حامله بودنش خبر نداشت. تعجب نکن! آن خدایی که عیسی را بدون پدر آفرید می‌تواند کاری کند که یوکابِد هم متوجه حامله بودن خودش نشود. خدا بر هر کاری تواناست! سرانجام موسی به دنیا آمد و فقط سه نفر از تولد او باخبر شدند : پدر، مادر و خواهرش! ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨🍃✨🍃✨🍃