#پیرپاییز
دلم شکسته تر از برگهای پاییز است
لبم ز درد و دریغ و فسوس لبریز است
تنم ز آتش غم همچو دیگ می جوشد
و چشم، چشمهء اشک است و سینه کاریز است
چراغ سبز امیدم شکست ، عیبی نیست
ولی زدست تو ای دوست حیرت انگیز است
چرا شبانه ننالم، چرا زنانه نگریم؟
چگونه شِکوه نسازم، چو یار خونریز است
ببخش گر چه گناهم بزرگ گشته چو بحر
به پیش لطف تو ای کوه ، پست و ناچیز است
تو مادری و منم کودکِ ندانم کار
و کار کودک ناپخته غفلت آمیز است
دوباره نور امیدی به دیده ام افکن
که مدتی است ،که این بینوا سحر خیز است
همیشه از پیِ سرما بهار می آید
و این کلام گهر بار پیرِ پاییز است!
#رضا #شجری طاهری
@Taheriha_ir