eitaa logo
تحلیل سیاسی و جنگ نرم
121.2هزار دنبال‌کننده
73.1هزار عکس
47.5هزار ویدیو
205 فایل
✨ ﷽ ✨ 🌹 #سلام_بر_ابراهیم : کپی مطالب با ذکر صلوات بر شهدا آزاد است🌹 تعرفه تبلیغات کانال تحلیل سیاسی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2850554239C983f38caaa ایدی تبادلات @Madar1214
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوایی با شهید بهشتی ح‌سین ق‌دیانی: همیشه از تو دفاع کرده‌ام و حتی در هر دوگانه‌ای، حق را به تو داده‌ام و ای بسا که طعنه‌ی رفقا را بر خود هموار کرده‌ام و بر شعار «بهشتی زمان» خندیده‌ام اما لحن این متن را بر من ببخش! ان‌شاءالله هنوز هم تلخی برخورد صادقانه را برتری می‌دهی به شیرینی برخورد چاپلوسانه! اگر دهه‌ی ۶۰ با چماق بنی‌صدر بر فرق انقلاب می‌کوبیدند، سالیانی است که حتی از تو هم چماق ساخته‌اند! مکرر از زبان فرزندانت شنیده‌ایم؛ «اگر بهشتی بود، مثلا فتنه‌ی ۸۸ زودتر جمع می‌شد»! همین را کم داشتیم که توی بهشتی را بزنند بر سر خامنه‌ای! تو که خود پیش از ما، اقتدا کرده بودی به آقا! در نمازجمعه‌های شصت پر از خاطره! حالا مسئلةٌ! تو مظلوم‌تری یا خامنه‌ای؟! کلا چند سال از انقلاب را درک کردی؟! ۳ سال شد؟! روی هم ۲ تا فحش شنیدی دیگر! یکی «مرگ بر بهشتی»! و یکی هم «طالقانی را تو کشتی!» خامنه‌ای اما ۳۰ سال است عوض همه‌ی‌تان حتی از فرزندان‌تان هم فحش می‌شنود؛ «اگر بود و اگر بود»! مانده‌ام با وجود این همه توان، پس چگونه شهید فتنه‌ی زمان خود شدید، شماها که ظرف ۳ سوت، کل ۸۸ را جمع می‌کردید؟! هان ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی! نبودی و نیستی و ندیدی که چه‌ها رفت این همه مدت بر دبیرکل نظام جمهوری اسلامی! آری! خامنه‌ای را می‌گویم! بر نظام ۹۲ و ۹۶ که پای ۴ تا رأی بیشتر روحانی ایستاد، همین فرزندان تو در ۸۸ تهمت تقلب زدند! دمت گرم! هر چه از دوست رسد، نیکوست! لیکن این متن را نمی‌شود ننوشت! واقعا تو بودی یا نه! حق آن است که بنویسم؛ «مظلومیت تو در برابر مظلومیت خامنه‌ای، فقط یک شوخی بی‌نمک است»!» همه‌اش چند ساعت رفتی بازی‌دراز و چنان شهدا، دل مغرورت را بردند که بهشتی با آن عظمت، در مدح‌شان بگوید؛ «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است!» آن‌وقت کروموزوم‌های حاج‌احمد را ببینی با دراویش کذا! است دیگر! و این همه نابکار؟! آقای بهشتی! عمرا اگر خامنه‌ای بر سر مزار شما اشک بریزد! گریه‌هایی هست فقط مختص خدا! عادت کرده رهبر ما به مظلومیت! خیالی نیست! است دیگر! زودتر از همه‌ی‌تان شد ولی نشد تا بماند! به نام الله؛ پاسدار حرمت خون دل شاهدان! فرمانده‌ی جنگ هم بگوید؛ «موشک می‌خواهیم چه کار؟!» دور جدید ناگفته‌های هاشمی! عمری نوشت و یک عمر، ناگفته داشت! با تو بود اما به که رسید، شد رفسنجانی! از تو هم اتفاقا زیاد خاطره می‌گفت؛ «آسیاب به نوبت!» زمانه، مظلوم گیر آورده رهبر ما را! زود رفتی و را ندیدی! درود بر بهشتی!
+ بهش گفتم: راضی ام شهید شی ولی الان نه... تو هنوز جوونی...! جواب داد: لذتی که علی اکبر از شهادت برد حبیب ابن مظاهر نبرد...!
#کلام_شهید 💢مهم نیست که آدم مسؤلیت داشته باشد یا نداشته باشد، مهم این است که اگر امام زمان (عج) بیاید در جایگاه میدان صبحگاه بایستد و بخواهد نیروها را ورچین کند، آن قدر توانمندی و اخلاص داشته باشیم که امام ما را انتخاب کند، مگر امام زمان (عج) به این جایگاه و مسؤلیت آدم ها نگاه می کند؟!! #شهیدمدافع_حرم_محمود_رادمهر #خاطره
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد ... 🕊🍃
⭕️ ۴ روز بعد خروج آمریکا از فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنانی در کنفرانس این اتحادیه:: من از روحانی گرفتم که حتی در صورت خروج آمریکا از برجام و بازگرداندن تحریم‌های هسته‌ای علیه این کشور، ایران به برجام پایبند بماند. 👤 تحلیل سیاسی و جنگ نرم @tahlile_siasi @tahlile_siasi
↙️ پای کار اسلام ♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد 🔻قسمت بیستم: سفر به سیستان 💢دانشگاه ها و محافل مختلف دانشجویی در جاهای مختلف کشور، حسین رو دعوت میکردن. 🔻همیشه اولویتش مناطق محروم بود، مثل استان سیستان و بلوچستان، استان هرمزگان، استان ایلام و... 💢حدود سالهای ۹۵-۹۶ بود که یکی از دانشگاههای زاهدان، حسین را چندبار برای سخنرانی دعوت کرد. ♦️اون طور که خودش تعریف میکرد، سخنرانی خیلی شلوغ شده بود و دانشجوها بعد از سخنرانی ولش نمیکردن. 💢در اون چند روزی که توی زاهدان بود، با یکی از مستبصرین آشنا شد، مجید گورگیج. ♦️حسین که با واسطه در جریان زندگی مجید قرار گرفته بود، مشتاق میشه که حتما مجید رو ببینه. 💢دیدار با مجید همان و شروع سلسله ارتباط های مستمر حسین با زاهدان همان. 🔻بعدا که حسین از زاهدان برگشت، خاطرات سفرش را لابلای جلسات و مباحثه ها تعریف میکرد اما شنیدن کی بود مانند دیدن. ↙️ یه روز بهم زنگ زد و گفت: حکیم کجایی؟ همین الان پاشو بیا جمکران، مجتمع یاوران مهدی، فلانی و فلانی هم با خودت بیار. راستی، رکوردر یادت نره. 🔻فهمیدم قضیه جدیه، گفتم: باشه الان میام. 💢 وقتی رسیدیم جمکران و رفتیم داخل مجتمع، دیدیم حسین یه عده از برادرانی که لباس های بلوچی تنشون بود، دور خودش جمع کرده و داره براشون درباره خطر نفوذ در پاکستان و عربستان و استان سیستان و بلوچستان صحبت میکنه! 🔴 من نوروز ۸۷ اردوی جهادی رفته بودم ایرانشهر و با خلقیات برادران بلوچ تا حدی آشنا بودم اما حسین فراتر از این حرفها بود، انگار که سالهاست اونها رو میشناخت. 🔻 شروع کرد به معرفی کردن ما و اونها. همیشه با کلی آب و تاب افراد رو معرفی میکرد. مثلا من که حوزه علاقه مندیم تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی بود رو جوری معرفی میکرد که خودم فکر میکردم استادتمام تاریخ هستم و قراره به زودی دنیا رو متحول کنم. ♦️اشتباه نشه، حسین به انسان شخصیت میداد، بیخودی کسی رو باد نمیکرد، به وقتش حسابی سخت گیری هم میکرد. 🔻خلاصه، اونجا بود که متوجه شدم این برادرها، جمعی از هستند که از استان سیستان و بلوچستان اومدن قم و جمکران، اردو! ❗️شک نکردم که کک اردو رو حسین انداخته به جون اونها! 💢 مجید هم بین این افراد بود. با اصرار حسین، مجید شروع کرد قصه زندگیش رو تعریف کردن. 🔻کم مونده بود اشکمون در بیاد. بارها تهدید به مرگ شده بود و بدنش پر بود از جراحات چاقو! زده بودنش! ⏪ مدیر اردو، آقای مزاری بود، مدیر موسسه ابوتراب که تخصصا در زمینه مستبصرین و حمایت از اونها کار میکرد. انسان باتجربه ای بود، حسین هم خیلی ازش تعریف میکرد. 🔻به قدری جلسه باصفایی بود که هنوز خاطراتش یادمه، اصلا یه جورایی نگاهمون به اهل سنت کلا عوض شد. 🔻این هم از سبکهای تربیتی حسین بود، هم تشویق به مطالعه میکرد، هم دستت را می‌گرفت می‌برد وسط تا اون چیزهایی که توی کتابها خوندی رو به عینه ببینی و لمس کنی. ♦️از اون به بعد ارتباط حسین با این دوستان، هر روز بیشتر و بیشتر شد. 🔰حالا دیگه حسین برای مجید هم برادری میکرد. 🔻بعد از فوت حسین بود که فهمیدم حتی برای مجید پول میفرستاده تا بتونه هزینه بالای داروهای مادرش رو تامین کنه. 🔰آخرین باری که حسین رفت زاهدان تا هم به مجید و دوستاش سر بزنه و هم در جمع چند تا از مجموعه‌هایی که برای مقابله با ، کارآفرینی کرده بودن و کارگاه های تولیدی راه انداخته بودن، حاضر بشه، ۱۴۰۰ بود. 🔻آقامهدی دهقان از رفقای قدیمی حسین، توی این سفر همراه حسین بوده، خاطراتش از حسین شنیدنیه. 🔰 در مسیر برگشت از زاهدان به یزد، دعوتشون کرد به گلزارشهدای کرمان. 💢تیکه کلام حسین این بود: حاج قاسم مرد بود، مرد. تحلیل سیاسی و جنگ نرم @tahlile_siasi @tahlile_siasi
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ببینید | امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله 🕊شادی روح بلندش صلوات
🍃 | اینجا آب نیست؟‏ 🔸‌‏ ، دختر امام روایت می‌کند: ‌‏امام زیادی برای همسرشان قائل بودند، اگر بگویم در طول ۶۰ سال‌‎ ‌‏زندگی، زودتر از خانم، دست‌شان توی سفره نرفت، دروغ نگفته‌ام.‌‎ 🔹در طول زندگی مشترک‌شان،‎ ‌‏هیچ‌وقت از خانم حتی یک لیوان آب نخواستند. همیشه خودشان اقدام می‌کردند و اگر‌‎ ‌‏هم در شرایطی بودند که نمی‌توانستند، می‌گفتند: «آب اینجا نیست؟» ولی هیچ‌وقت‌‎ ‌‏نمی‌گفتند آب به من بدهید. حتی از ما که دخترهایشان بودیم نیز درخواست نمی‌کردند. 📝 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۱، صفحه ۶۹
🍃 | سواد مردم، تسکین امام 🔸فاطمه طباطبایی روایت می‌کند: ‌‏وقتی امام در قم بودند دستور تشکیل نهضت سوادآموزی را دادند. من هم در مدرسه‌ای‌‎ ‌‏یک کلاس درس داشتم که تعداد زیادی از خانم‌ها در آن ثبت نام کرده بودند. اتفاقاً در‌‎ ‌‌‏همان زمان، امام ناراحتی قلبی اولیه پیدا کردند. 🔹مواقعی که نزد ایشان می‌رفتم یکی از‌‎ ‌‏مسائلی که همیشه خوشحال‌شان می‌کرد و می‌خواستند که در آن رابطه برای‌شان صحبت‌‎ ‌‏کنم، همین کار سوادآموزی بود. 🔸وقتی از برنامه‌های کلاس می‌گفتم خوشحال می‌شدند و‌‎ ‌‏چهره‌شان باز می‌شد. این مسأله باعث می‌شد که من این مدل حرف‌هایم را برای شادی بیشتر امام‌‎ ‌‏تکرار کنم. 📝روزنامه اطلاعات، ۱۴ خرداد ۱۳۶۹‌‏
🍃 | همسان با مردم 🔹آقای تیموری روایت می‌کند: شبی که توطئه کودتای نوژه کشف و خنثی شد همۀ مقامات وقت به جماران آمدند. ما‌‎ ‌‏همه مسلح شدیم و به کوه‌ها رفتیم. بعداً از حاج آقا انصاری شنیدیم که آن روز به امام‌‎ ‌‏گفته بودند: بیایید از اینجا برویم، امکان دارد یک هواپیما بیاید و جماران را بمباران کند.‌‎ ‌‏ولی امام گفته بودند: «مگر خون من رنگین تر از خون مردم جماران است؟» 📚 برداشت‌هایی از سیره ی امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۱۰۴